فتوای شیخ فضل الله نوری در خصوص مشروطیت

تاریخ تصویب: ۱۲۸۷/۰۵/۱۰
تاریخ انتشار: ۱۲۸۷/۰۵/۱۰
دسته:

[تاریخ: حدود ۱۲۸۷ – در ایام استبداد صغیر]


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله و الصلاة علی نبیه و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین إلی یوم الدین.

به عرض برادران دینی و اخوان مؤمنین زادهم الله ایمانا و توفیقا می‌رسانم:

اولاً شکر می‌نمایم خداوند عالم جلت عظمته را که در این فتنه بزرگ آخرالزمان و امتحان عظیم اهل اسلام و ایمان که یشیب فیها الصغیر و یهرم فیها الکبیر این ضعیف عاجز را با کثرت اعادی موفق به این توفیق بزرگ و مشرف به این تشریف سترگ فرمود که در بحبوحه غلبه اهل فساد و هیجان فتنه‌های جهان سوز اهل عناد، کلمه حقه اسلامیه را امتثالا لامرالمولی و مجانبا عن الغرض و الهوی، به بانگ بلند و صوت کافی وافی در محضر و منبر و لوایح به همه بلاد و عباد رساندم و در موقعی که بزرگان متزلزل الارکان بلغت القلوب الحناجر نترسیدم و اداء تکلیف لازم خود را کردم. فله الحمد اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا.

و ثانیا اگر چه جهات فساد این امر نه به اندازه‌ایست که این اوراق گنجایش آن را داشته باشد بلکه شایسته است که رساله‌های مبسوطه در این باب نوشته شود، چنانچه جمعی از اهل علم به استدعای داعی مشغول‌اند و إن‌شاء‌الله‌ تعالی به انجام رسانیده انتشار داده خواهد شد. لکن اجابةً للسؤال، به قدر وسعت ورقه و مساعدت وقت، زیادی بصیرت دانستن عموم مسلمین، حکم و فتوی را در این قضیه حادثه به وجه اختصار اظهار می‌دارد که:

منشأ این فتنه، فِرَق جدیده و طبیعی مشرب‌ها، بودند که از همسایه‌ها اکتساب نمودند و به صورت بسیار خوشی اظهار داشتند که قهراً هر کس فریفته عنوان و طالب این مقصد باشد به اینکه در طلب عدل برآمدند و کلمه طیبه را هر کس اصغا نمود بی‌اختیار در تحصیل آن کوشید و به اندازه وسعت به بذل مال و جان خودداری نکرد، مِن جمله، خود داعی هم اقدام در این امر نموده و متحمل زحمات سفر و حضر شدم و اسباب هم مساعدت نمود.

وقتی که شروع به اجراء این مقصد شد دیدم دسته‌ای از مردم که همه وقت مرمی به بعضی از انحرافات بودند وارد بر کار شدند کم کم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد، حمل بر صحت می‌شد تا آنکه یک درجه پرده از آن برداشتند و بنای انتخاب وکلا و مبعوثین و اعتماد بر اکثریت آراء گذاردند. باز هم اغماض شد که اینها برای انتظام امور و بسط عدالت است. تا رفته رفته بنای نظامنامه و قانون نویسی شد. گاهی با بعضی مذاکره می‌شد که این دستگاه چه معنی دارد چنین می‌نماید که جعل بدعتی و احداث ضلالتی می‌خواهند بکنند و الّا وکالت چه معنی دارد، موکل کیست و موکل فیه چیست. اگر مطالب امور عرفیه است، این ترتیبات دینیه، لازم نیست و اگر مقصد امور شرعیه عامه است این امر راجع به ولایت است نه وکالت. و ولایت در زمان غیبت امام زمان عجل الله فرجه با فقها، و مجتهدین است نه فلان بقال و بزاز؛ و اعتبار به اکثریت آراء، به مذهب امامیه غلط است؛ و قانون‌نویسی چه معنی دارد؟ قانون ما مسلمانان همان اسلام است که بحمد الله تعالی طبقه بعد طبقه روات اخبار و محدثین و مجتهدین متحمل حفظ و ترتیب آن شدند و حال هم حفظه آن بحمد الله تعالی بسیارند.

جواب این کلمات را بعضی به تسویلات و تسویفات می‌دادند تا آنکه آن دستور ملعون که مسمی به قانون اساسی است نوشته شد و خواهش تطبیق آن را با قواعد اسلامیه نمودند.

[قانون اساسی مشروطه، مصوب ۱۲۸۵]

داعی، با یأسی که از فلاح این ترتیبات داشتم مماشاتا، مساعدت نمودم و وقتی را صرف این کار، با جمعی از علما کردم و به قدر میسور تطبیق به شرع، یک درجه شد، چنانچه مطبوعه مشتمله بر اصلاحات نزد داعی ضبط است. لکن فرقه‌ای که زمام امور حل و عقد مطالب و قبض و بسط مهام کلیه، به دست آنها بود مساعدت نمی‌کردند بلکه صریحا و عینا گفته که «ممکن نیست مشروطه منطبق شود با قواعد الهیه و اسلامیه، و با این تصحیحات و تطبیقات، دول خارجه ما را به عنوان مشروطه نخواهند شناخت». چون دیدم این طور است به مساعدت جمعی ماده نظارت مجتهدین در هر عصر برای تمیز آراء هیئت مجتمعه، اظهار شد. چون نتوانستند ظاهرا رد کنند قبول کردند و فصلی با زحمات زیاد و توافق همه نوشته شد. محض تثبیت و اینکه رجوعی نشود، علیحده به طبع رسانده و به همه ولایات انتشار داده شد.

چون این را دیدند و فهمیدند که با این ترتیب اگر بدون تغییر واقع شود، بالمره از مقاصد فاسده خود محرومند، کردند آنچه کردند و دیدم آنچه دیدم و کشیدم آنچه کشیدم و متعقب به واقعه زاویه مقدسه شد و در ظرف نود روز تمام با جمعی کثیر از مجتهدین و فقها آنچه گفتنی و نوشتنی بود گفته شد و نوشته شد و به همه رسانده شد تا عاقبت، ثانیا آن ورقه التزام به احکام اسلام و عدم تخطی از آن را دادند و داعی و علماء اعلام، مراجعت کردیم. بعد التفریق و انکشاف الملحمة جو را صافی و عرصه را خالی دیدند، قانون ملعون را بعد التصحیح تحریف و آن ماده نظارت را به اغواء جمعی از امثال خوارج نهروان تصرف نموده بر وجهی که بالمرة فائده مقصوده از آن را بردند و صورت ساده لوحان تصدیق می‌کردند و لنعم ما قال:
دزدی که نسیم را بدزدد دزد است – در کعبه گلیم را بدزدد دزد است

[متمم قانون اساسی مشروطه، مصوب ۱۲۸۶]

بعد از فراغ از تأسیس بدع و تدوین ضلالت شروع به عملیات نمودند و فعلوا ما فعلوا من القبایح و المنکرات و توهین الاسلام و تبدیل الاحکام و تذلیل العلماء الربانیین و هتک ناموس الشریعة و الدین و الامر بالمنکر و النهی عن المعروف و تشیید الباطل و ترویج کل ضال جاهل و رفع الاحترام من کتاب الله و الوسوسة فی اذهان العوام من إقامة شعائر الله و إراقة الدماء و إعمال الآراء کل ذلک بعین الله و نظر اولیائه فأملی لهم الله لیزدادوا إثما و یکتبوا کفرا و لم یکتفوا بذلک بل حملوا علی سلطان الاسلام و أحاطوا به من کل جانب و أساؤا الأدب إلیه بما لا یلیق بالذکر و هو فی کل ذلک صابر محتسب و لقد تعجب من صبره و تحمله عقلاء المملکة و جل الرعیة حتی بلغ الامر النهایة و تصرفوا علنا عن صراط الهدایة فعند ذلک أتی أمر الله تعالی بإهلاکهم فجعل کیدهم فی تضلیل و فعل بهم السلطان العادل ما فعل باصحاب الفیل.

و بالجمله این فتنه عظمی از بدو ظهور و بروز تا یوم انقراض سه مرحله را طی کرده:
اول مرحله تقریر و عنوان.
دوم مرحله تحریر و اعلام.
سیّم مرحله عمل و امتحان.

اما مرحله اول، متابعت کردند در آن، شیطان مُزَیِّن سوء را، به اندازه‌ای عنوان خوش کردند که عالم و عامی مفتون آن شدند و از پی تحصیل آن به بذل جان، فضلا عن المال، حاضر شدند.

و اما مرحله ثانیه، تحریر و اعلان را در بدو امر به اجمالیات مبهمات قناعت کرده و بعد از خوض در کار پرده برداشته، چه از طرف خود آن هیئت خبیثه بالمباشره به نظامنامه و قانون‌نویسی و غیره، و چه به تسبیب از آن هیئت، به برداشتن کند و زنجیر شریعت از مردم بی‌باک ناپاک که هر چه بتوانند به اعلا‌‌‌‌نات و روزنامه‌جات، نسبت به هر محترمی از دین و پیشوایان دین و علماء عاملین متدینین بگویند و بنویسند و به طبع برسانند و یک برهه از زمان با من کار شنیع مشغول بودند و هر چه داعی و سایر علما و مسلمانان استغاثه نمودیم به جائی نرسید و اگر کسی بخواهد مزخرفات روزنامه‌جات این مدت را جمع نماید کتاب‌ها می‌شود.

و اما مرحله سیم، مرحله عملیات، و کفی فی ذلک ما صدر منهم من الظلمیة المسماة بالعدلیة، فی فقرة مجازاة دم المجوس، و بحمدالله همین فقره موجب غضب پروردگار و ماحی آثار خبیثه آنها شده، و له الحمد.

ثم مخفی نماناد که جهات حرمت مشروطه و منافات آن با احکام اسلامیه و طریقه نبویه علی صادعها السلام، در مراحل ثلاثه که اشاره بدان شد بسیار و مقدم بر همه این است که اصل این ترتیب و قانون اساسی و اعتبار به اکثریت آراء اگر چه در امور مباحه بالاصل هم باشد، چون بر وجه قانون التزام شده و میشود حرام تشریعی و بدعت در دین است، و کل بدعة ضلالة. مباح را هم اگر التزام به آن نمایند و لازم بدانند و بر مخالفت آن جزاء مترتب نمایند حرام است: (قل آلله أذن لکم أم علی الله تفترون) مطالب دولتی و دستورات آن، همه وقت بود، لکن مسلم بود که این قواعد خارج از دین است. اما اتباع مزخرفات قانونی و آراء سخیفه مجلسی را همه دیدند که از اوجب واجبات در نظر عموم مسلمانان بود و مخالفت با او را بدتر از ارتداد دانستند. کدام بدعتی بالاتر از این؟ لکن تعرض همه غیر میسور فقط در این ورقه برای اشاره اجمالیه به مدرک فتوی و حکم، تعرض به مفاسد مرحله دوم که مکتوبات و اعلانات است می‌شود؛ آنهم نه اموری که خارج از هیئت است بلکه فقط بما صدر عن الهیئة. آنهم خصوص آن تلفیقات خبیثه که مسمی به قانون اساسی است و در آن هم چند ماده آن را برای توضیح، تعرض می‌نمایم و باقی را باید از مؤلفات علمای اعلام که مشغولند مطالبه نمود. فنقول و بالله الاستعانة:

یکی از مواد آن ضلالت‌نامه این است که افراد مملکت متساوی‌الحقوقند؛ و در این طبع آخر، به این عبارت نوشته شد: (‌اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود‌.) و این کلمه شاع و ذاع حتی خرق‌الاسماع و این یکی از ارکان مشروطه است که به اخلال‌، مشروطه نمی‌ماند. نظرم است در وقت تصحیح در باب این ماده یک نفر که از اصول هیئت، معدود بود گفت به داعی، که «این، چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می‌شناسند، و اگر این ماده نباشد لکن تمام مواد باقیه باشد، ما را به مشروطگی نخواهند شناخت.» فوری در جواب او گفتم: «فعلی الاسلام السلام» و برخاستم و گفتم «حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام، حکم مساوات.»

حالا ای برادر دینی! تأمل در احکام اسلامی که چه مقدار تفاوت گذاشت بین موضوعات مکلفین در عبادات و معاملات و تجارات و سیاسات از بالغ و غیر بالغ و ممیز و غیر ممیز و عاقل ومجنون و صحیح و مریض و مختار و مضطر و راضی و مکره و اصیل و وکیل و ولی و بنده و آزاد و پدر و پسر و زن وشوهر و غنی و فقیر و عالم و جاهل و شاک و متیقن و مقلد و مجتهد و سید و عالم و معسر و موسر و مسلم و کافر و کافر ذمی و حربی و کافر اصلی و مرتد و مرتد ملی و فطری و غیرها مما لایخفی علی الفقیه الماهر. مثلا کفار ذمی احکام خاصه دارند، در مناکحات آنها با مسلمانان، که جایز نیست نکاح آنها با مسلمانان را و نکاح مسلمانان در کافرات، بر وجه انقطاع جایز است دون دوام؛ و همچنین ارتداد احدی الزوجین موجب انفساخ است و اسلام احدی الزوجین نیز احکام خاصه مختلفه دارد. و نیز در باب مواریث، کفر یکی از موانع ارث است و کافر از مسلم ارث نمی‌برد، دون العکس. و نیز مرتد، احکام خاصه مسلمه دارد مثل انتقال مال به وارث بینونه زوجه و نجاست بدن و وجوب قتل. و همچنین در باب معاملات ربوی، احکام مختلفه است مثل معاملات ذ‌مّی در اراضی که باید که اگر بخرد از مسلم باید خمس بدهد؛ و نیز در جنایات و قصاص و دیات، احکام مختلفه است.

ای برادر دینی! اسلامی که این قدر تفاوت گذارد بین موضوعات مختلفه در احکام چگونه می‌شود گفت که مساوات است؟ جز آن که خیال این باشد که دکانی در مقابل صاحب شرع باز کنند و احکام جدیدی تاسیس کنند. اعاذنا الله تعالی عنه.

و عمده این بازی مشروطه، از طایفه ضاله شد. محض فرار از احکام اربعه مسلمه در حق مرتدین از اسلام، هیهات هیهات من الخیالات الواهیة فان للبیت ربا و للدین صاحبا. و من العجب که برای تمویه و اشتباه بر عموم، تقیید نمودند به قانون دولتی. دروغگو حافظه ندارد. ای ملحد، اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات؛ و اگر مخالف اسلام است منافی با آنچه در چند سطر قبل نوشته شده که آنچه مخالف اسلام است قانونیت نمی‌کند.
ای بی‌شرف! ای بی‌غیرت! ببین صاحب شرع برای اینکه تو منتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرمود و امتیاز داد تو را، و تو خودت از خودت سلب امتیاز می‌کنی و می‌گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم. الا لعنة الله علی من لا یعرف قدره.

و اعجب من الکل این که می‌گوید مواد قال فیه قابل تغییر است؛ آیا این تغییر از اسلام به کفر است یا از کفر به اسلام است؟ و خرافت هر دو معلوم. اگر گفته شود که این تغییر من الاسلام الی الاسلام یعنی از مباحی به مباح دیگر، این تغییر اگر چه متصور است لکن امر مباح که عند الشارع جائز الفعل و الترک است غلط است که قانون لازم‌العمل شود و مجازات بر مخالف آن مرتب شود. و عناوین ثانویه که در شرع منشأ اختلاف حکم می شود مثل اطاعت والد یا نذر یا یمین و نحو آن در فقه محصور است و اکثریت آراء بقال و بزاز از آنها نیست.

ای بی‌دین! تو می‌خواهی بدعتی تازه در دین بگذاری و تغییر بدهی به این تدلیسات و تلبیسات؟ حاشا که پیشرفت نماید. (فان للباطل جولة و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون) به دو ساعت نجومی تمام رشته‌های ضلالت که مدت‌ها بافتند گسیخته شد. والحمد لله بجمیع محامده کلها علی جمیع نعمه کلها.

ماده دیگر که در این ضلالت نامه است آزادی قلم و آزادی مطبوعات است. بعد از تغییرات و تبدیلات، عین عبارت این است: (عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره بدین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است.)

 به موجب این ماده بسیاری از محرمات ضروری الحرمة تحلیل شد زیرا که مستثنی فقط دو امر شد و حال آنکه یکی از محرمات ضروریه افترا است و یکی از محرمات غیبت از مسلم است؛ و همچنین قذف مسلم و ایذاء و سب فحش و توهین و تخویف و تهدید و نحو آن مِن الممنوعات الشرعیة و المحرمات الالهیة. آزادی این امور آیا غیر از تحلیل ما حرمه الله است و من حلل حراما حال او معلوم و حکم آن مبین است.
و العجب که در غیر مورد مستثنی، منع از ممیزی شد و حال آنکه نهی از منکر از اصول عملیات است و این نویسنده و رای دهنده نهی از منکر کرده است.
و اعجب من ذلک، که در ذیل این ماده حکم مجازات برای مخالف مقرر شد و حواله به قانون مطبوعات شد و اینهم غلط و بدعت است زیرا که مجازات مالی در شرعیات در ارتکاب منهیات نداریم و در آنجا برای این کار مجازات مالی معین نموده‌.

ای مسلمان برادر! فقد ضاق الصدر. تمام این مزخرفات و خرافات برای هدم اساس دین و اضمحلال شریعت سید المرسلین بوده. والذی فلق الحبة و برئ النسمة، که دزدان دین داخل شدند و تمام همّ آنها بردن دین و اهلاک اهل آن بود و الا نشر عدالت محتاج به این ترتیبات نیست و برای رفع شبهه، عدالت، که اعظم سبب قبول این حادثه در نظر اکثر مردم این کلمه بوده، مختصر شرحی داده می‌شود.
بدان که بالعدل قامت السموات و الارض و لزوم عدل عقلا و شرعا ظاهر است، لکن کلامی که هست در تمیز مصداق است این کلمه معروفه که ظلم بالسویه عدل است به ظاهرش ناصحیح است.

ای مسلمان! اسلام که دین ما و امتان حضرت ختمی مرتبت است از همه ادیان اکمل و بنای آن بر عدل تام است. کما قال الله تعالی: إن الله یامر بالعدل و الاحسان. و در دین اسلام بحمد الله تعالی نیست، مگر عدل. و نبوت و سلطنت در انبیاء سلف، مختلف بود. گاهی مجتمع، و گاهی مفترق. و در وجود مبارک نبی اکرم و پیغمبر خاتم -علیه و علی آله الصلاة ما دام العالم- و همچنین در خلفاء آن بزرگوار، حقّاً اَم‌ غیره، نیز چنین بود. تا چندین ماه بعد از عروض عوارض و حدوث سوانح مرکز این دو امر یعنی تحمل احکام دینیه و اعمال قدرت و شوکت و دعاء امنیت در دو محل واقع شد و فی الحقیقه این دو هر یک مکمل و متمم دیگری هستند یعنی بنای اسلامی بر این دو امر است: نیابت در امور ثبوتی، و سلطنت. و بدون این دو، احکام اسلامیه معطل خواهد بود. فی الحقیقة، سلطنت قوه اجرائیه احکام اسلام است. پس تحصیل عدالت به اجراء احکام اسلام است و در اسلام انذار وعد و وعید مثل اقامه حدود هر دو در کار اجرا است بلکه اندازه مدخلیت آن بیشتر است و آن عبارت است از خداترسی و اذعان به مبدأ و معاد، که از این رو خوف و رجاء حاصل شود و این دو امر قلبی نفسی باطنی بیشتر مؤثر است در اقدام به معروف و اجتناب از منکر، که حقیقت عدل است؛ و هر مقدار تدین به مبدأ و معاد و خداترسی و امید‌واری شدیدتر است، عدالت منبسط‌تر خواهد بود؛ و هر چه از این تدین کاسته شود بی‌اعتدالی زیاده خواهد شد.

در اوائل اسلام نظر به قرب عهد رسالت و ظهورات اولیاء حق، بسط عدالت زیادتر بود. بعد از غیبت امام زمان -علیه السلام- که امر راجع به نواب خاص و عام آن بزرگوار شد، کم‌کم به واسطه سوانح، ضعف در عقائد شد و از این رو بی‌اعتدالی زیاد شد علی حسب اختلاف الاوقات من اهتمام العلماء و السلطنة و عدمه. پس به حکم این مقدمه، ظاهر و هویدا شد که اگر بخواهند بسط عدالت شود باید تقریب به این دو فرقه بشود، یعنی حَمَلِه احکام و اولی الشوکة من اهل الاسلام. این است راه تحصیل عدالت صحیحه نافعه.

بلی طی یک مطلب عدالت‌نما این اعصار متداول شد به این ترتیب که جمعی از مردم طبیعی که منکر مبدأ و معادند و منحصر می‌دانند زندگانی را به همین دنیا دیدند، بدون ترتیب قانونی یا هرج و مرج به انتفاعات زندگی نائل نمی‌شوند، از این رو از شرایع مقدسه آسمانی و از عقول ناقصه ترتیبی دادند و نام قانون بر آن گذاردند و رفتند زیر بار آن، محض نیل به مشتهیات خود؛ و از این ترتیب انتظاماتی دادند و فقط آمر و ناهی آن، همان قانون و مجازات مترتبه بر آن است و الا آمر و ناهی قلبی ندارند. از این است، که قبایح، بر وجه انتظام در آنها شایع، و ظلم بر وجه تساوی در آنها زیادتر. تا امنیت از طرف قانون پیدا می‌کنند فورا مرتکب خیانات و بی‌اعتدالی هستند.

حالا ای مسلمان و ای مسلمان‌زاده که قدرت الهی را نمی‌دانی که چه دین قویی داریم و چه انتفاعات می‌شود برد و چه اصلاحات دنیا و آخرت می‌توان نمود، شایسته است که دست از این راه مستقیم برداریم؟ و متأسی شویم به مردمان ناقص العقل که اگر ملاحظه نمائی خود هیئت شهادت می‌دهد به نقصان آنها و آن ظلم عظیم را که به واسطه عمومیت مسمی به عدل شده متحمل شویم؟ و منهمک در دنیا و معرض از مبدأ و معاد گردیم، فقط در مقام اصلاح دنیا و تحصیل ثروت باشیم؟ این همه انبیاء که از جانب خداوند مبعوث شدند نتیجه بعث آنها ترغیب بنی آدم بود به عوالم آخرت و تزهید از این دنیای فانی برعکس آنچه این دو سال ناطقین ما به دهن عامه مردم می‌دادند که باید پی دنیا رفت و تحصیل ثروت کرد و حظوظ برد.
شخصی از این شیاطین، وقتی در خلوت به عنوان دلسوزی به اهل مملکت می‌گفت که اصلاح فقر این مملکت به دو چیز است: اول کم کردن خرج، ثانی زیاد کردن دخل؛ و از برای اول بهتر چیزی که کلیه خرج را تضعیف می‌کند رفع حجاب است از زنها که آن وقت عوض بیرون و اندرون یک دست خانه کافی است، او را یک دستگاه خدمتگزار بس است، یک دستگاه عراده کار، به راه می‌افتد، یک مهمانی از دوستان زنانه و مردانه مجتمعا بس است و هکذا. ای غیرتمند تأمل نما که چه خیالات در باره تو داشتند و شواهد این امر از ارباب جرائد و صاحبان نطق بسیار بود الحمدلله که به مراد خود نرسیدند و امید که به توفیق من الله من بعد هم نخواهند رسید. فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمد لله رب العالمین.

مقصود از این تطویل کلام این بود که برادران دینی و اخوان مؤمنین زادهم الله توفیقا و حفظهم من شرور شیاطین الجن والانس بدانند و بفهمند اندکی از خیالات فاسده و نیات سوء و گفتار و کردار این شیاطین انسی را که دیگر گوش به این کلمات دلفریب و مزخرفات دین سوز ندهند و به ریسمان پوسیده این طایفه خسر الدنیا و الآخره متمسک نباشند.

ای برادر تأمل کن اگر مطلب خوب بود چرا حامی او مردمان فاسد العقیده و فاسد العمل بودند. بلی بعضی ظاهر الصلاح هم بودند که یا از ساده‌لوحی گول خوردند یا آنکه از سنخ خوارج نهروان بودند. حقیقتا امتحان بزرگ الهی بود و به اندازه شیاطین به تردستی و تندی و چابکی حرکت می‌کردند که در احساس مشتبه به نظر می‌آمد. و اعجب من الکل که این حادثه خبیثه را مستند می‌کردند به نصرت امام زمان علیه السلام. و به مردمان فسقه و فجره بلکه کفره، مخاطبات و توصیفات و تکریمات که شأن اولیاء الله و شهداء و صالحین بوده می‌نمودند. واقعا فتنه بزرگی بود از فتن آخر الزمان. و اگر کسی رجوع نماید به کتاب غیبت و اخبار ملاحم و علائم ظهور امام عصر -عجل الله تعالی فرجه و سهل مخرجه- خواهد مطلع شد بر روایاتی چند بر احوال این دو سال که تمام انطباق را دارد و می توان آن را از آیات باهرات دانست. اگر فرصتی بشود إنشاء الله آنها را از کتب حدیث و تفسیر استخراج کرده با توضیحات انتشار خوهم داد تا موجب مزید معرفت و رسوخ عقاید برادران دینی و ایمانی باشد.

 اللهم وفقنی بتوفیقاتک و استعملنی فیما یرضیک و جنبنی عما یسخطک بجاه محمد و آله الطاهرین صلواتک علیهم اجمعین إلی یوم الدین.

و از جمله مواد آن ضلالت نامه این است: (حکم و اجرای هیچ مجازاتی نمی‌شود مگر به موجب قانون)
این حکم مخالف مذهب جعفری (علیه السلام) است که در زمان غیبت امام (علیه السلام‌) مرجع در حوادث فقها از شیعه هستند و مجاری امور به ید ایشان است و بعد از تحقق موازین، احقاق حقوق و اجراء حدود می‌نمایند و ابدا منوط به تصویب احدی نخواهد بود.

و از جمله از مواد، تقسیم قوای مملکت به سه شعبه، که اول قوه مقننه است؛ و این بدعت و ضلالت محض است زیرا که در اسلام برای احدی جایز نیست تقنین و جعل حکم، هر که باشد. و اسلام ناتمام ندارد که کسی او را تمام نماید؛ و در وقایع حادثه باید به باب الاحکام که نواب امام‌اند رجوع کنند و او استنباط از کتاب و سنت نماید نه تقنین و جعل.

و از این قبیل، در این ضلالت‌نامه بسیار با آنکه محض اشتباه زحماتی کشیدند و مجملاتی نوشتند و همه را حواله نمودند به قانون مع هذا قریب به بیست مطلب مخالف صریح اسلام است و ابدا محمل صحتی ندارد.
این بود حال مجمل نویسی، اما قوانین مفصلات دیگر حالش معلوم. قانونی برای عدلیه نوشتند که چندین ماه مضبوط بود و جرأت ننمودند که امضاء نموده بیرون دهند. این اجمالی است از مفصلات حالات حادثه این فتنه عظیمه و این حادثه جدیده، که محض زیادتی بصیرت مدرکا للقوی و الحکم خدمت اخوان مؤمنین عرض شد.

فذلکة الکلام و حاصل المرام این است که شبهه و ریبی نماند که قانون مشروطه با دین اسلام حضرت خیر الانام علیه آلاف التحیة و السلام منافی است و ممکن نیست که مملکت اسلامی در تحت قانون مشروطگی بیاید مگر به رفع ید از اسلام. پس اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که ما مسلمانان مشروطه شویم این سعی و اقدام در اضمحلال دین است و چنین آدمی مرتد است و احکام اربعه مرتد بر او جاری است، هر که باشد، از عارف یا عامی، از اولی الشوکة یا ضعیف.

هذا هو الفتوی و الرأی الذی لا أظن المخالف فیه و علیه حکمت ألزمت فرحم الله من أعان الاسلام و اهله.
اللهم أید سلطاننا (محمد علی شاه) و أیِّد جیشه و أبِّد عیشه و خلد ملکه و سلطانه و ثبته علی الصراط المستقیم، والعن اللهم من أهان الإسلام أو أراد توهینه أو تبدیله.