نامه امام خمینی به آقای حسینعلی منتظری (در خصوص عدم صلاحیت و مشروعیت برای رهبری آینده نظام جمهوری اسلامی) (عزل آقای منتظری از سمت قایم مقامی رهبری)

تاریخ تصویب: ۱۳۶۸/۰۱/۰۶
تاریخ انتشار: ۱۳۶۸/۰۱/۰۶

[نقل از صحیفه امام، جلد ۲۱، صفحه ۳۳۰]


‏‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

جناب آقای منتظری‏

با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان می‌نویسم تا مردم روزی در جریان‏‎ ‎‏امر قرار گیرند.
شما در نامۀ اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم‏‎ ‎‏می دانم؛ خدا را در نظر می گیرم و مسائلی را گوشزد می‌کنم. از آنجا که روشن شده است‏‎ ‎‏که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست‏‎ ‎‏لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آیندۀ نظام را‏‎ ‎‏از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که‏‎ ‎‏معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید‏‎ ‎‏دیکته شدۀ منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم. مثلاً در همین‏‎ ‎‏دفاعیۀ شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب‏‎ ‎‏محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و‏‎ ‎‏می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید.
در مسئلۀ مهدی هاشمیِ قاتل، شما‏‎ ‎‏او را از همۀ متدینین متدینتر می‌دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است‏‎ ‎‏مرتب پیغام می دادید که او را نکشید.
از قضایای مثلِ قضیۀ مهدی هاشمی که بسیار است‏‎ ‎‏و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم.
شما از این پس وکیل من نمی‌باشید و به طلابی‏‎ ‎‏که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران‏‎ ‎‏مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئلۀ مالی هم ندارید.

اگر شما نظر من را شرعاً‏ ‏مقدم بر نظر خود می‌دانید ـ که مسلما منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن‏‎ ‎‏چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خرابتر می‌کند ـ با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از‏‎ ‎‏آتش بی‌مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت‏‎ ‎‏می‌کنم، دیگر خود دانید:‏

‏۱ـ سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و‏‎ ‎‏گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.‏

۲ـ از آنجا که ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید، در هیچ کار سیاسی دخالت‏‎ ‎‏نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.‏

۳ـ دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است‏‎ ‎‏را به رادیوهای بیگانه دهند.‏

۴ـ نامه‌ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیلۀ شما از رسانه‌های گروهی به مردم‏‎ ‎‏می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان‏‎ ‎‏گمنام امام زمان ـ روحی له الفداء ـ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای‏‎ ‎‏اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.‏

والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح‏‎ ‎‏می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای‏‎ ‎‏حوزه‌های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم‏‎ ‎‏و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم.
والله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان‏‎ ‎‏مخالف بودم، ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم.
والله قسم، من رأی به ریاست جمهوری‏‎ ‎‏بنی صدر ندادم،
و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم.‏

سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم:
من‏‎ ‎‏با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز‏‎ ‎‏چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و‏‎ ‎‏دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم.‏
‏‎من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفۀ شرعی خود عمل کنم.‏‎
‎‏من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیات را در موقع‏‎ ‎‏مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی‏‎ ‎‏کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و‏‎ ‎‏شور و شعف پخش می‌کنند نگردند.
از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران‏‎ ‎‏صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را‏‎ ‎‏بیش از این نچشد.
ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه‏‎ ‎‏هست اوست.
والسلام‏

‏‏یکشنبه ۶۸/۱/۶
‏‏روح الله الموسوی الخمینی‏