روز پنجشنبه ٢۵ جمادی الاولی ١٣٢۶ – [ه.ق – ۴ تیر ۱۲۸۷]
بازارها باز، عموم مردم از مشروطه بد میگویند.
طرف صبح، اعلانی به در و دیوار چسبانیده شد که: «مقصود ما گرفتن چند نفر مفسد بود که گرفتیم، و دیگر با کسی کاری نداریم، عفو عمومی شامل حال رعیت است.»
امروز عصر، دبیر نظام با میرزا شارق آمدند. از دیدن آنها خیلی خوشحال شدیم. کاغذ نظام السلطنه مؤثر افتاد، عریضه را به توسط حشمت الدوله فرستاده بود حضور شاه. جواب به مضمون ذیل دستخط شد:
«جناب نظام السلطنه
چند روز است شما را ندیدهام، احوال شما چطور است؟
در خصوص مجدالاسلام و ناظمالاسلام نوشته بودید این دو نفر همیشه خدمتگزار بودهاند؛ آنها را مطمئن نمائید، اگرچه عفو عمومی دادهام. ان شاء الله، همه کس بعد از این، مطمئن و آسوده خواهد بود.»
لکن بنده نگارنده، هیچ وقت خدمتگزار نبودهام. جناب مجدالاسلام هم کذلک.
امروز آقا سیدعبدالله را به عزم عتبات عالیات، از راه قزوین و همدان با عده[ای] از سوار حرکت دادند. تقریباً ده هزار تومان پول و اسباب سفر هم شاه به او داد. و جناب آقامیرزا سید محمد را هم مرخص نمودند که در شمیرانات باشد، و جنابش به ونک، که یک فرسخی طهران است، نقل مکان نمود. عیال و اطفال و اولادش نیز ملحق شدند به ایشان.