امروز [چهارشنبه ۱۱ محرم ۱۳۲۷ مطابق ۱۴ بهمن ۱۲۸۷] سواد کاغذ جناب آخوند ملاکاظم را که به شاه نوشته است، دست آورده و در این مقام درج می نمائیم و هذا صورته:
صورت لایحه ایست که حضرت مستطاب حجة الاسلام آیة اللّٰه آخوند ملامحمد کاظم خراسانی به حضور همایونی نوشتهاند
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
سالها بود ناهنجاری اوضاع ممالک محروسه و تنزل و انحطاط حیات استقلالی دولت و ملت، یوماً فیوماً، موجب کمال اسف و حسرت بود. از یک طرف کارگزاران امور از وظایف مملکتداری و حفظ نوامیس دین و دولت بیخبر و غافل، و تمام همشان به اغتصاب هستی دولت و ملت مقصور و جز اندوختن ذخایر و ایداع در بانکهای خارجه، مقصد دیگری تصور نکرده، تعدیات بر هیچ حدی واقف نبود، و از طرف دیگر اعادی خارجیه هم این وضع را مغتنم و همان حیل و تزویراتی را که در استقلال بر سایر ممالک به کار برده به مقصود نایل شدند، اعمال و جهات استیلا و نفوذ خود را در عروق مملکت و ملت و تحکم و اقتراحات بر دولت به درجهای که مشهود است منتهی نموده، تمام ثروت و نفوذ مملکت را ربودند، تجارت و صناعت داخله را بکلی باطل و همه را به خود محتاج و در زیر بار قرض خود غرق و … خود نمود، و به رای العین مشهود [است] که چنانچه علاج عاجلی به این امراض مهلکه نرسد، به انقراض و اضمحلال کلی مؤدی و عماً قریب از دین و دولت اثری باقی نخواهد بود؛ و بعد از تأمل، علاج را متوقف بر چند امر دانستیم:
اول: اصلاح حال کلیه متصدیان امور و ترتیب آنها بطبقاتهم، به اغماض از آن وضع ناهنجار، و گماشتن وجهه همت به مصالح نوعیه و حفظ نوامیس دین و دولت و ملت، به طوری که چنانچه از آحاد مأمورین خارجه اعلی درجه کفایت و درایت و امانت مشهود است و حتی معاش مقررشان را وقتی گوارا و حلال می دانند که در مقابل آن به دولت و ملت خود خدمتی کرده باشند، حال متصدیان امور ما هم بر این وجه، و لااقل در این خط باشند، تا تدریجاً تکمیل شوند، ان شاءالله تعالی.
دویم – تحصیل اتحاد کامل فیمابین دولت و ملت، به طوری که از روی واقع و حقیقت، نه محض لفظ و صورت، پدر و فرزند باشند. پادشاه، تمام قوت، زانو و ظهر و بازوی خود را به ملت داند و خود را حافظ و حارس نفوس و اموالشان شناسند، آحاد ملت هم حیات ملی و حفظ شرف و هستی را در سایه عدل و رأفت آن پدر مهربان دانسته، پاس ناموس استقلال دولت را از اهم نوامیس شمارند، واردات دولت که تمام مصرفش شرعاً و عقلاً اصلاحات ملکیه و مصالح عمومیه و تهیه استعدادات حربیه و ترتیب عساکر و قشون داخله و سرحدیه الی غیر ذلک است، کاملاً از حیف و میل و صرف در مشتهیات شخصیه مصون، تا ملت هم که این معنی را کما ینبغی بدانند، در اداء مالیات و بذل هر گونه اعانه مالی که حاجت افتد، بدون هیچ شایبه اکراه و اجبار حاضر باشند، و از برای تمکن دفاع از حوزه و بیضه اسلام به تعلیم قوانین حرب بر وفق مقتضیات عصر که شرعاً واجب است، از روی غیرت و حمیت دینی با کمال شرف مقدم و در تحفظ بر شبری از حدود مملکت و پاس ناموسداری، بذل نفوس و اموال دریغ ندارند.
سویم – تهیه اسباب استغناء از اجانب و احداث کارخانجات و ترویج امتعه داخلیه و افتتاح مکاتب و مدارس کامله به تعلیم و تعلم علوم و صنایع محتاج الیها، با کمال مراقبت و تحفظ بر عقاید و اخلاق و اعمال اطفال مسلمین، نه مثل معلم خانههای سابقه که از روی بیانضباطی جز فساد عقاید نتیجه نداد.
در تهیه مقدمات این امور متحیر بودیم که به چه وسیله ممکن تواند بود؟ در عهد شاهنشاه مبرور ماضی، رضوان اللّٰه علیه، در سنه ١٣٢١ در این باب مذاکراتی شد و به مواعید اقناعیه گذشت، تا آنکه مقدمات مشروطیت به میان آمد. عموم علما و قاطبه ملت بر آن مطبق و شاهنشاه رضوان جایگاه هم مرحمت فرمود، و از اغلب بلاد حتی کسانی هم که فعلاً سالک سبیل خلافند، کتباً و تلگرافاً از ماها امضاء خواستند و با اینکه اجمالاً فواید و محسناتش معلوم بود، معهذا به رعایت آنکه مبادا متضمن مزاحم و محذوراتی باشد، در مقام فحص از خصوصیات آن برآمدیم، بعد از تأمل کامل دیدیم مبانی و اصول صحیحه آن از شرع قویم اسلام مأخوذ است و با رعایت تطبیق نظامنامه که راجع به شرعیات است، بر قوانین شرعیه و اشتمال هیأت مجلس شورای ملی بر عدهای از مجتهدین عظام، برای تصحیح و تنفیذ آراء صادره، صحت و مشروعیت آن بی شبهه و اشکال، و علاوه بر آنکه موجب سد ابواب تعدیات و تجاوزاتی است که بر هیچ حدی واقف نبود، به آن مقاصد مهمه و اصلاحات لازمه که سالها بود در تحفظ بر دین و دولت و تخلص از چنگال اعادی در نظر داشتیم، هم کاملاً وافی، و مجلس شورای ملی همان رابطه اتحاد و اتصالی است که همیشه فیمابین دولت و ملت آرزومند آن بودیم، و مفتاح تربیت و ترقیاتی است که سایر ملل نایل و ما محرومیم. و از این رو دانستیم که به القاآت غیبیه بوده و من حیث لا یحتسب، عنایت شده، به لوازم شکر آن قیام، و در تشیید اساسش آنچه تکلیف شرعی مقتضی بود، اقدام و این بنیان سعادت استوار شد. لکن از آن جایی که بدیهی است هر چه نعمت قدرش بزرگ و فوایدش خطیرتر باشد، لامحاله خطراتش هم عظیمتر خواهد بود، خصوصاً چنین انقلاب عظیم دفعی، که هم بر طباع مجبوله به آن وضع استبداد و فعال مایشاء بودن و چپاول و تطاولات کذائیه فوق قدر تحمل و طاقت گران، و هم موجب هدر شدن تعب و زحماتی است که سالها همسایگان جنوبی و شمالی در قسمت مملکت به رنج آورده و نقشه کشیدهاند و تا بتوانند از هر تحریکی فروگذار نمی کنند. این بود که هر کس با هر سلاحی که داشت، حملهور شد. یک دسته به اسم دینداری و نسبت دادن به مذهب مزدک و باب و نحو ذلک، [که] همه با اساس مشروطیت بی ربط و ضد حقیقی و از کمال غرضانیت گوینده کاشف بوده و هست، بر سر و سینه زده، مسلمانان پاکعقیده را تکفیر کردند. دسته دیگر هم به اسم دولتخواهی بر اریکه سلطنت احاطه و چه خودکشیها کردند؛ و هر چند با مشاهده ترقی و اقتدارات سایر سلاطین و دول مشروطه عالم، تأثیر سموم وساوس مفسدین در مقام سلطنت اصلاً مترقب نبود، لکن تجاوزات ارباب جراید و ناطقین و افساد جملهای از مفسدین که در ظاهر به عضویت مجلس منتخب، و در باطن مخرب و مغرض بودند، مصدق آن اقاویل و رفته رفته شنایع عصر ضحاک و چنگیز را تجدید و دین و دولت را چنین از هم متفرق و پراکنده ساختند.
حالا با اغماض از سرگذشت گذشته، اولاً محض حفظ احکام الهیه عزاسمه، و ضروریات دینیه از دسیسه و تغیر مغرضین و مبدعین، لازم است این معنی را به لسان واضحی که هر کس بفهمد اظهار داریم که مشروطیت دولت، عبارت اخری از تحدید استیلا و قصر تصرف مذکور به هر درجه که ممکن و به هر عنوان که مقدور باشد، از اظهر ضروریات دین اسلام، و منکر اصول وجوبش، در عداد منکر سایر ضروریات محسوب است، و فعالمایشاءبودن و مطلقالاختیاربودن غیرمعصوم را، هر کس از احکام دین شمارد، لااقل مبدع خواهد بود.
و ثانیاً از توضیح این واضح برای تحفظ بر بقیه نفوس و اعراض و اموال مسلمین و حفظ دین و دولت، معروض می داریم که بعد از این تنبه عمومی و ارتکاز مشروطیت و فواید ظاهره آن در اذهان قاطبه ملت، عود به استبداد و وضع ناهنجار سابق، با اغماض از تمام مفاسد مشروحه و مترتبه، و مخالفت آن با ضروریات احکام شرعیه، عادةً از اظهر ممتنعات و محالات است، چه ابطال رسم مشروطیت اگر به این درجه از اعمال قوه جبریه و بریدن زبان ملت و نوشته گرفتن به رفع ید از آن و رضای به استبداد، ممکن شود، امحاء آن از الواح صدور، نه به وسیله قوه جبریه، و نه به این اقاویل و اباطیل بی اساس و دلخواهانه بعضی منسلکین در زی اهل علم، ابداً ممکن نخواهد بود. و چنانچه کسی امحاء آن را به این وسایل و به نسبت دادن به مذهب مزدک و باب و کذلک، تعهد کرده باشد، ظاهراً عدم تمکنش از خروج از عهده آن خیلی ظاهر و بدیهی باشد. و استدامه اعمال این قوه جبریه هم بر فرض امکان، مفاسدش ظاهر و جز دوام هرج و مرج بلاد و ناامنی طرق و شوارع، و بالاخره صرف قوه دولت و ملت در اعدام همدیگر و تسلیط اعادی و تسلیم مملکت به آنان، نتیجه دیگری نخواهد داشت. خصوصاً اگر نفوس و اموال هم در این بین از اتباع آنها تلف شود و لامحاله نسبت آن را هم خواهند کرد، و اگر باز هم مثل سابق صورةً مساعدت و مجلس مفتوح، لکن همراهی واقعی و مساعدت مجدانه قلبی نباشد، باز هم دچار همان محاذیر دوساله و همان ناامنی و هرج و مرج و اغتشاشات و همین روزگاران سیاه خواهیم بود، و مملکت از دست خواهد رفت.
و علی هذا، وظیفه تاجداری و حفظ تاج و تخت سلطنت، فعلاً منحصر در این است که چنانچه اعلیحضرت اقدس سلطان عثمانی، با کمال مساعدت مجدانه، این اساس سعادت را استوارتر فرموده، عنایات محیرالعقول در این زمان قلیل مبذول و تمام مسلمانان روی زمین را، چنانچه ما هم برای شاهنشاهمان آرزومند و جز حسرت بهره نبردیم، فدوی خود فرمودهاند و رجال با کفایت و درایت دولت و ملت هم به عفو عمومی از طرفین و احضار تمام تبعیدشدگان سیاسی و سرگذشت گذشته نگفتن، همه با هم متحد و به اصلاحات لازمه مشغول، و عماً قریب نتایج مترتبه بر آن، بعون اللّٰه تعالی، مشهودتان خواهد بود.
همین قسم، اعلیحضرت اقدس شاهانه هم همین سجیه مرضیه را رفتار فرموده، صحایف جراید و تواریخ عالم را از فجایع این چندماهه که اعظم وقایع عالم شمردهاند، شست و شو و جراحات صدور را مندمل و آراء صادره از مجلس را از روی واقع و حقیقت رای خود دانسته، در جلسه اولی همان عفو عمومی طرفین را اجراء و این تفرق کلمه و موجبات دوام ذکر سوء را به اتحاد کامل و دوام نیکنامی ابدی تبدیل، و تمام معاندین این اساس سعادت را محض تحفظ از سموم وساوس انفاسشان از ساحت سلطنت تبعید فرموده، حقیقت سلطنت و لذت جهانبانی را به فدایی و جاننثاری عموم ملت، و بسط بساط عدالت ادراک فرمایند، ان شاءالله تعالی.
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
این لایحه دولتخواهانه، مختصریست از مکنونات خاطر خدام شرع انور، و امید است که چنانچه با تجرید ذهن و از روی حقیقت رسمی به ملاحظه ملوکانه بگذرد، تریاق سموم وساوس و انفاس مفسدین و مغرضین گردد، ان شاءالله، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
(الاحقر الجانی محمد کاظم الخراسانی)