مقدمه
هنگامی که آنو، والامقام و شاه آنوناکیها، و بل، سرور آسمان و زمین، که سرنوشت سرزمین را مقدر میدارند، فرمانروایی انسانهای زمینی را به مردوک، پسر بزرگ و برتر اِئا، خدای عدالت، واگذار کردند و او را در میان ایگیگیها (خدایان آسمانی) بزرگ گردانیدند؛
آنگاه بابل را به نام درخشان او نام نهادند، آن را در زمین عظیم ساختند و در آن پادشاهی جاودانهای بنیاد نهادند که پایههایش استوار همانند پایههای آسمان و زمین بود؛
در آن هنگام، آنو و بل مرا – حمورابی، شاهزادهی برگزیدهای که از خدا بیم داشت – به نام خواندند تا فرمانروایی عدالت را در سرزمین برقرار سازم، تبهکاران و بدکاران را نابود کنم؛ تا نیرومند بر ضعیف ستم نکند؛ تا همانند شمش [خدای خورشید]، بر مردم «سرسیاه» [یعنی انسانها] حکومت کنم و سرزمین را روشن سازم، و برای بهروزی نوع بشر بکوشم.
منم حمورابی، شاهزادهای که به فرمان بل فراخوانده شدم،
افزایندهی دارایی و شکوفایی،
آنکه نیپور و دور-ایلو را بیمانند ساخت،
سرور بلندمرتبهی معبد ا-کور؛
آنکه اریدو را بازسازی کرد و پرستشگاه ا-اپسو را پاکیزه گردانید؛
آنکه چهار گوشهی جهان را گشود، نام بابل را عظیم ساخت، دلِ مردوک، سرورش را که هر روز در سَگّیل عبادت میکند، شاد کرد؛
فرزند شاهی که سین آفریده، آنکه شهر اور را توانگر کرد؛
فروتن و خداپرست، آنکه ثروت به گیششییر-گال آورد؛
شاه سفیدپوست، شنیدهشده از سوی شمش، نیرومند، آنکه بنیادهای سیپار را دوباره بنیان نهاد؛
آنکه سنگمزارهای ملکت را با سبزه پوشاند؛
آنکه معبد اِ-بابار را، که همانند آسمان است، بزرگ کرد؛
جنگاوری که لارسَه را پاسداری کرد و معبد اِ-بابار را به یاری شمش نوسازی نمود؛
آنکه جان تازهای به اوروک بخشید، آب فراوان برای مردمش فراهم ساخت، سر معبد اِ-انّا را برافراشت و زیبایی معابد آنو و نانا را به کمال رساند؛
سپر سرزمین، آنکه مردمان پراکندهی ایسین را دوباره گرد آورد؛
آنکه معبد اِ-گالمخ را غنی ساخت؛ شاهی نگهبان برای شهر، برادر خدای زَماما؛
آنکه مزرعههای کیش را استوار بنیاد نهاد، معبد اِ-مه-ته-اورساگ را با شکوه آراست، گنجینههای مقدس نانا را دوچندان ساخت، و پرستشگاه حَرساگکالاما را سامان داد؛
گور دشمن، که یاریاش پیروزی را به ارمغان آورد؛
آنکه نیروی کوته را فزونی داد؛ همهچیز را در اِ-شیدلام باشکوه ساخت، گاو نر سیاهی که دشمن را شاخ زد؛
محبوب خدای نابو، آنکه دل مردم بورسیپا، شهری والا، را شاد کرد؛
آنکه برای اِ-زیدا خستگیناپذیر است؛
شاه خداییِ شهر؛ سفید، دانا؛
آنکه زمینهای دیلبات را گسترش داد، خرمنها را برای اوراش انباشت؛
نیرومند، سروری که عصا و تاج نزد او میآید و بدان خود را میآراید؛
برگزیدهی ما-ما؛
آنکه مرزهای معبد کش را تعیین کرد، و جشنهای مقدس نینتو را غنی ساخت؛
آیندهنگر و مراقب، آنکه خوراک و نوشیدنی برای لاگاش و گرسو فراهم کرد، و نذورات فراوان برای معبد نینگیرسو تقدیم نمود؛
آنکه دشمن را اسیر کرد، برگزیدهی پیشگویی، آنکه پیشگویی حلاب را محقق ساخت، دل آنونیت را شاد نمود؛
شاهزادهای پاک، آنکه دعایش نزد آداد پذیرفته است؛
آنکه دل آدادِ جنگجو را در کارکار راضی ساخت، ظروف نیایش را در اِ-اود-گال-گال بازگرداند؛
شاهی که به شهر آداب جان بخشید؛ راهنمای اِ-ماخ؛
شاهزادهی شاهی شهر، جنگجوی شکستناپذیر،
آنکه به ساکنان مَشکانشَپری زندگی بخشید و وفور نعمت را به معبد شیدلام آورد؛
سفید، توانگر، آنکه به غار پنهانی راهزنان نفوذ کرد، مردم ملکا را از بدبختی رهایی بخشید، و خانهشان را در نعمت استوار ساخت؛
آنکه هدایای پاک برای اِئا و دامگالنوننا فراهم کرد و پادشاهیاش را جاودانه عظیم گردانید؛
شاهزادهی شاهی شهر، آنکه مناطق کانال «اود-کیب-نوننا» را تحت فرمان دَگَن، آفرینندهاش، قرار داد؛
آنکه ساکنان مِرا و توتول را بخشید؛
شاهزادهی والا، آنکه چهرهی نینی را تابناک ساخت؛
آنکه خوراک مقدس برای خدای نینآزو پیشکش کرد، در زمان نیاز به مردمش رسید، در بابل برای آنان آرامش و سهمی فراهم ساخت؛
شبان ستمدیدگان و بندگان؛
آنکه اعمالش مورد رضایت آنونیت است،
آنکه برای او در معبد دُوماش، در حومهی آگاده، فراهمی بخشید؛
آنکه حق را میشناسد و بر اساس قانون حکم میراند؛
آنکه خدای نگهبان شهر آشور را بازگرداند؛
آنکه نام ایشتار نینوا را در معبد اِ-میشمیش نگاه داشت؛
آنکه والا و فروتن در برابر خدایان بزرگ است؛
جانشین سومولا-ایل؛
فرزند نیرومند سین-موبالّیت؛
نسل شاهیِ جاودانگی؛
شهریار نیرومند، خورشید بابل، که پرتوهایش بر سرزمین سومر و اکد میتابد؛
شاهی که از چهار سوی جهان اطاعت میبیند؛
محبوب نینی – منم.
هنگامی که مردوک مرا برای فرمانروایی بر مردمان فرستاد، تا از طریق عدالت، سرزمین را پاس بدارم، من در سرزمین … به عدل و داد عمل کردم و آسایش و بهروزی ستمدیدگان را فراهم ساختم.
قوانین
۱. اگر کسی دیگری را به دام اندازد و به او اتهامی بزند، [او را گرفتار سازد] ولی نتواند آن را اثبات کند، آنگاه کسی که اتهام زده است، باید کشته شود.
۲. اگر کسی اتهامی به دیگری وارد آورد و متهم به رودخانه برود و در آن بپرد، اگر در آب غرق شود، آنکه اتهام زده است خانهاش را تصاحب میکند. ولی اگر رودخانه بیگناهی متهم را ثابت کند و او آسیبی نبیند، آنگاه کسی که اتهام زده کشته خواهد شد و متهم، مالک خانه اتهامزننده میشود.
۳. اگر کسی جرمی را در برابر بزرگان طرح کند و نتواند آن را ثابت کند، اگر جرم، مجازات مرگ در پی داشته باشد، باید کشته شود.
۴. اگر او نظر بزرگان را جلب کند که رأی به جریمهای از جنس غله یا پول دهند، باید جریمهای که حکم آن صادر شده است را دریافت کند.
۵. اگر یک قاضی به پروندهای رسیدگی کند و تصمیمی بگیرد و حکمی صادر کند، آنگاه خطایی در حکم او ظاهر شود که ناشی از قصور او باشد، باید دوازده برابر جریمهای را که تعیین کرده، بپردازد و علناً از جایگاه قضاوت برکنار شود و دیگر هرگز اجازه نیابد بر کرسی قضاوت بنشیند.
۶. اگر کسی اموال معبد یا دادگاه را بدزدد، باید کشته شود. کسی هم که آن اموال دزدی را دریافت کرده است، باید کشته شود.
۷. اگر کسی از فرزند یا برده دیگری، بدون شاهد و قرارداد، نقره یا طلا، برده زن یا مرد، گاو، گوسفند، خر یا هر چیز دیگری بخرد یا نگهداری کند، بهعنوان دزد شناخته میشود و باید کشته شود.
۸. اگر کسی گاو، گوسفند، خر، خوک یا بز را بدزدد، چنانچه آن حیوان متعلق به معبد یا دولت باشد، دزد باید سی برابر آن را بپردازد؛ اگر متعلق به فردی آزاد باشد، باید ده برابر بپردازد؛ و اگر چیزی برای پرداخت نداشته باشد، کشته خواهد شد.
۹. اگر کسی چیزی را گم کند و آن را نزد دیگری بیابد، و شخصی که آن شیء نزد اوست بگوید: «یک بازرگان آن را به من فروخته، در حضور گواهان پول آن را پرداختهام»، و مالک اصلی بگوید: «من گواهانی دارم که آن مال از آن من است»، آنگاه خریدار باید بازرگانی که مال را فروخته و گواهانی را که خرید در حضور آنان انجام شده است، بیاورد، و مالک نیز باید گواهانی را که مال را شناسایی میکنند، بیاورد. قاضی باید شهادت هر دو گروه را بررسی کند؛ اگر ثابت شود که آن مال دزدی است، بازرگان باید کشته شود. مالک مال، مالش را بازمیگیرد و خریدار نیز پول خود را از دارایی بازرگان بازپس میگیرد.
۱۰. اگر خریدار نتواند بازرگان و گواهان خرید را بیاورد، ولی مالک بتواند مال خود را شناسایی کند، خریدار بهعنوان دزد شناخته شده و کشته خواهد شد، و مالک، مال خود را بازمیگیرد.
۱۱. اگر مالک نتواند گواهانی برای شناسایی مال بیاورد، بهعنوان تهمتزننده شناخته شده و کشته خواهد شد.
۱۲. اگر گواهان حاضر نباشند، قاضی باید مهلتی ششماهه تعیین کند.
۱۳. اگر تا پایان شش ماه گواهان نیایند، آن فرد گناهکار است و باید جریمه دعوا را بپردازد.
۱۴. اگر کسی فرزند خردسال دیگری را بدزدد، باید کشته شود.
۱۵. اگر کسی برده مذکر یا مونثی را که متعلق به دولت یا فردی آزاد است، از دروازههای شهر بیرون ببرد، باید کشته شود.
۱۶. اگر کسی برده مذکر یا مونثی را که فراری است، در خانه خود پناه دهد و در زمان اعلام عمومی آن برده را معرفی نکند، صاحب خانه باید کشته شود.
۱۷. اگر کسی برده فراری را در بیابان بیابد و به صاحب او بازگرداند، صاحب باید به او دو شِکِل نقره بپردازد.
۱۸. اگر برده از گفتن نام صاحب خود خودداری کند، یابنده باید او را نزد دربار ببرد تا تحقیقات بیشتر انجام شود و برده به صاحبش بازگردانده شود.
۱۹. اگر برده در خانه کسی پنهان شده و آنجا دستگیر شود، آن شخص باید کشته شود.
۲۰. اگر بردهای که گرفته شده، از دست او بگریزد، یابنده باید به صاحب برده سوگند بخورد و در این صورت بیگناه خواهد بود.
۲۱. اگر کسی سوراخی بکند تا وارد خانهای شود، [برای دزدی]، باید کنار همان سوراخ کشته و دفن شود.
۲۲. اگر کسی در حال ارتکاب دزدی باشد و دستگیر شود، باید کشته شود.
۲۳. اگر دزد دستگیر نشود، صاحبمال باید میزان زیان را سوگند بخورد، آنگاه جماعت و ناحیهای که جرم در آن رخ داده باید خسارت او را جبران کنند.
۲۴. اگر کسی دزدیده شود، جماعت و ناحیه باید یک «مینا» نقره به بستگان او پرداخت کنند.
۲۵. اگر در خانهای آتشسوزی رخ دهد و کسی که برای خاموش کردن آتش آمده، نگاهی به دارایی صاحبخانه بیندازد و چیزی از آن بردارد، باید به همان آتش انداخته شود.
۲۶. اگر یک رئیس یا مردی (سرباز معمولی) که موظف شده است به دستور پادشاه برای جنگ به جاده پادشاهی برود، نرود و یک مزدور استخدام کند، اگر دستمزد آن مزدور را پرداخت نکند، آن افسر یا مرد باید کشته شود و کسی که جایگزین او شده است، خانهاش را تصاحب خواهد کرد.
۲۷. اگر یک رئیس یا مرد در بدبختی پادشاه (در جنگ اسیر شود) گرفتار شود، و اگر زمینها و باغهای او به دیگری واگذار شود و او آنها را تصاحب کند، زمانی که او بازگردد و به مکان خود برسد، زمین و باغهای او باید به او بازگردانده شود و او دوباره آنها را تصاحب خواهد کرد.
۲۸. اگر یک رئیس یا مرد در بدبختی پادشاه گرفتار شود، و اگر پسر او قادر باشد وارد تصاحب شود، پس زمین و باغ به او داده خواهد شد و او حق پدر خود را تصاحب خواهد کرد.
۲۹. اگر پسر او هنوز جوان باشد و نتواند تصاحب کند، یک سوم از زمین و باغ به مادرش داده خواهد شد و او او را بزرگ خواهد کرد.
۳۰. اگر یک رئیس یا مرد خانه، باغ و زمین خود را ترک کرده و آن را اجاره دهد، و شخص دیگری تصاحب کرده و برای سه سال از آن استفاده کند، اگر صاحب اولیه بازگردد و خانه، باغ و زمین خود را مطالبه کند، به او داده نخواهد شد، بلکه کسی که آن را تصاحب کرده و از آن استفاده کرده است، به استفاده از آن ادامه خواهد داد.
۳۱. اگر کسی زمینی را برای کشت در اختیار گیرد اما چیزی از آن برداشت نکند، باید ثابت شود که هیچ کاری روی زمین نکرده است. در این صورت، باید به صاحب زمین همانقدر غله بپردازد که همسایهاش برداشت کرده است.
۳۲. اگر یک رئیس یا مرد در «راه پادشاه» (در جنگ) اسیر شود، و یک بازرگان او را آزاد کرده و به مکان خود بازگرداند؛ اگر او در خانه خود وسائل لازم برای خرید آزادیاش را داشته باشد، باید خود را آزاد کند. اگر چیزی در خانهاش نداشته باشد که بتواند با آن خود را آزاد کند، باید توسط معبد جامعهاش آزاد شود؛ اگر در معبد هیچ چیزی برای خرید آزادی او وجود نداشته باشد، دادگاه باید آزادی او را خریداری کند. زمین، باغ و خانه او برای خرید آزادیاش واگذار نخواهد شد.
۳۳. اگر یک … یا یک … خود را از «راه پادشاه» خارج کند و یک مزدور به عنوان جایگزین بفرستد، اما او را پس بگیرد، آن وقت … یا … باید اعدام شود.
۳۴. اگر یک … یا یک … به اموال یک فرمانده آسیب برساند، فرمانده را زخمی کند، یا هدیهای را که پادشاه به او داده است از فرمانده بگیرد، آن وقت … یا … باید اعدام شود.
۳۵. اگر کسی گاو یا گوسفندی را که پادشاه به سران قبایل داده است از او بخرد، پول خود را از دست خواهد داد.
۳۶. زمین، باغ و خانه یک سران، یک مرد، یا یک فردی که مشمول مالیات زمین است، قابل فروش نیست.
۳۷. اگر کسی زمین، باغ و خانه یک سران، مرد یا فردی که مشمول مالیات زمین است را خریداری کند، لوح قرارداد فروش او باطل اعلام شده و پولش از دست میرود. زمین، باغ و خانه به مالکان اصلی آن باز میگردد.
۳۸. یک سران، مرد یا فردی که مشمول مالیات زمین است، نمیتواند حق تصرف زمین، خانه و باغ خود را به همسر یا دخترش واگذار کند، و همچنین نمیتواند آن را برای بدهی واگذار نماید.
۳۹. با این حال، او میتواند زمینی، باغی یا خانهای که خریداری کرده و به عنوان مالکیت در اختیار دارد، به همسر یا دختر خود واگذار کند یا آن را به عنوان بدهی بدهد.
۴۰. او میتواند زمین، باغ و خانه را به یک تاجر (نمایندگان سلطنتی) یا هر مقام دولتی دیگری بفروشد، به طوری که خریدار زمین، خانه و باغ را برای استفاده از منافع آن نگه دارد.
۴۱. اگر کسی زمین، باغ و خانه یک رئیس قبیله، مرد، یا کسی که موظف به پرداخت اجاره زمین است را محصور کند و چوبهای حصار را فراهم آورد؛ اگر رئیس قبیله، مرد یا کسی که موظف به پرداخت اجاره است به زمین، باغ و خانه بازگردد، چوبهای حصاری که به او داده شده، به مالکیت او در میآید.
۴۲. اگر کسی زمین را کشت نکند و آن را بایر بگذارد، باید همانطور که همسایهاش برداشت کرده، غله به صاحب زمین بپردازد. سپس زمین بایر را شخم زده، کشت کند و به صاحب آن بازگرداند.
۴۳. اگر او زمین را شخم نزند و آن را بدون استفاده رها کند، باید به مالک زمین، مانند همسایگان خود، غلات بدهد و زمین را که رها کرده بود، باید شخم زده و بکارد و آن را به مالک آن بازگرداند.
۴۴. اگر کسی زمینی بایر را برای قابل کشت شدن در اختیار بگیرد اما تنبلی کند و آن را به زمین کشاورزی تبدیل نکند، باید در سال چهارم آن را شخم زده، آماده سازد، کشت کند و به صاحبش بازگرداند. و به ازای هر ۱۰ “گان” (واحد مساحت)، ۱۰ “گور” غله بپردازد.
۴۵. اگر کسی زمین خود را با اجاره ثابت واگذار کند و اجاره را بگیرد، اما هوای بد محصول را از بین ببرد، ضرر با کشاورز است.
۴۶. اگر او برای زمین خود اجارهٔ ثابتی دریافت نکند، بلکه آن را به صورت سهمی ــ نیمی یا یکسومی از محصول ــ واگذار کند، غلهٔ بهدستآمده از زمین باید به نسبت مقرر، میان زارع و مالک تقسیم شود.
۴۷. اگر کشاورز در سال اول موفق نباشد و اجازه دهد دیگران زمین را کشت کنند، مالک حق اعتراض ندارد؛ زیرا زمین کشت شده و محصول طبق توافق برداشت میشود.
۴۸. اگر کسی بدهی داشته باشد و طوفان محصول را نابود کند، یا محصول بهدلیل خشکسالی رشد نکند، در آن سال، نیازی به پرداخت غله به طلبکار ندارد. لوح بدهی را در آب شسته (باطل کرده) و اجاره نمیپردازد.
۴۹. اگر کسی از یک تاجر پول بگیرد و به او زمینی برای کشت گندم یا کنجد بدهد، و او آن را بکارد و برداشت کند، محصول متعلق به مالک زمین است و او باید با محصول، اجاره زمین را بپردازد. و خرج زندگی کشاورز را به تاجر بدهد.
۵۰. اگر کسی زمینی کشتشده با ذرت یا زمینی کشتشده با کنجد را واگذار کند، ذرت یا کنجد موجود در زمین متعلق به مالک زمین خواهد بود، و واگذارکننده باید پول دریافتی از بازرگان را بهعنوان اجاره به او بازگرداند.
۵۱. اگر پول برای بازپرداخت نداشته باشد، باید بهجای آن به تاجر غله یا کنجد بپردازد، طبق تعرفه سلطنتی.
۵۲. اگر کشاورز چیزی نکارد، قرارداد بدهکار همچنان معتبر است.
۵۳. اگر کسی در نگهداری درست و مناسب از سد خود سهلانگاری کند و آن را در وضعیت مطلوب حفظ نکند، و سپس سد شکسته شود و تمام زمینهای کشاورزی را آب فرا بگیرد، آنگاه آن کسی که سد متعلق به اوست و در آن شکست رخ داده، بهعنوان برده فروخته میشود و پول حاصل از فروش او جایگزین غلهای خواهد شد که بر اثر بیتوجهی او از بین رفته است.
۵۴. اگر نتواند غله را جبران کند، او و داراییاش میان کشاورزانی که غلهشان نابود شده، تقسیم میشود.
۵۵. اگر کسی جوی آب را برای آبیاری باز کند ولی بیاحتیاطی کرده و زمین همسایهاش را غرق کند، باید به همسایه به اندازه ضرر او، غله بدهد.
۵۶. اگر مردی آب را به زمین وارد کند و باعث شود آب به مزرعه همسایه سرایت کند، به ازای هر ۱۰ “گان” زمین، ۱۰ “گور” غله بپردازد.
۵۷. اگر یک چوپان بدون اجازه مالک زمین و بدون اطلاع صاحب گوسفندان، گله را برای چرا وارد زمینی کند، در این صورت مالک زمین میتواند محصول خود را برداشت کند، و آن چوپانی که بدون اجازه، گلهی خود را در آن زمین به چرا برده است، باید به مالک زمین برای هر ده «گان» زمین، بیست «گور» غله بپردازد.
۵۸. اگر پس از آنکه گلهها چراگاه را ترک کرده و در آغل عمومی نزد دروازه شهر نگهداری شدهاند، چوپانی آنها را دوباره وارد زمینی کند و گله در آنجا چرا کند، آن چوپان باید مالکیت همان زمینی را که اجازه چرا در آن داده است بپذیرد، و در زمان برداشت، باید برای هر ده «گان» زمین، شصت «گور» غله بپردازد.
۵۹. اگر کسی بدون اطلاع صاحب باغ، درختی را قطع کند، باید نیم مینا نقره جریمه بدهد.
۶۰. اگر کسی زمینی را به باغبانی بدهد تا آن را به باغ تبدیل کند، و آن باغبان چهار سال بر روی آن کار کند و از آن نگهداری نماید، در سال پنجم، مالک و باغبان آن را میان خود تقسیم خواهند کرد و مالک سهم خود را به اختیار خواهد گرفت.
۶۱. اگر باغبان کاشتن زمین را تمام نکرده باشد و بخشی از آن زمین بدون استفاده باقی بماند، آن بخش به او اختصاص خواهد یافت.
۶۲. اگر او زمینی را که برای تبدیل به باغ به او واگذار شده بود نکارد، و آن زمین قابل کشت (برای غلات یا کنجد) باشد، باغبان باید به مالک زمین، محصول سالهایی را که زمین را بدون کشت رها کرده است، بر اساس محصول زمینهای مجاور، بپردازد؛ همچنین باید زمین را آمادهی کشت کند و آن را به مالک بازگرداند.
۶۳. اگر باغبان زمین بایر را به زمین قابل کشت تبدیل کند و آن را بازگرداند، مالک باید به ازای هر ۱۰ گان، ۱۰ گور غله برای یک سال به او بدهد.
۶۴. اگر کسی باغش را به باغبانی بسپارد، باغبان باید دو سوم محصول را به مالک بدهد و یک سوم را برای خود نگه دارد.
۶۵. اگر باغبان در باغ کار نکند و محصول کاهش یابد، باید به نسبت محصول باغهای اطراف، غله بدهد.
[در این بخش، حدود ۳۴ بند از متن اصلی مفقود است.]
۱۰۰. اگر کسی پولی را قرض بگیرد، باید بابت آن سود تعیینشده را نیز بپردازد و در زمان تسویه، رسید بدهد.
۱۰۱. اگر در مکانی که او رفته معاملهگری نباشد، باید تمام مبلغ دریافتی را به واسطه بسپارد تا به تاجر برساند.
۱۰۲. اگر تاجری به یک واسطه، پولی برای سرمایهگذاری بدهد و واسطه در آنجا دچار ضرر شود، باید اصل سرمایه را به تاجر بازگرداند.
۱۰۳. اگر در سفر، دشمن داراییاش را بگیرد، واسطه با سوگند از مسئولیت آزاد میشود.
۱۰۴. اگر تاجر کالاهایی مانند گندم، پشم، روغن و غیره به واسطه بدهد، واسطه باید رسید بگیرد، به تاجر تحویل دهد و رسید تاجر را هم نگه دارد.
۱۰۵. اگر واسطه سهلانگاری کند و رسید نگیرد، پولی که بدون رسید داده است، متعلق به خودش نخواهد بود.
۱۰۶. اگر واسطه پولی از تاجر بگیرد ولی با او اختلاف پیدا کند و دریافت پول را انکار کند، تاجر باید با سوگند نزد خدا و گواهان اثبات کند و واسطه باید سه برابر مبلغ را بپردازد.
۱۰۷. اگر تاجر در حالی که واسطه همه چیز را بازگردانده، دریافت آن را انکار کند، واسطه باید نزد قاضی و خدا او را محکوم کند و در صورت اثبات دروغگویی تاجر، تاجر باید شش برابر مبلغ را به واسطه بپردازد.
۱۰۸. اگر مهماندار زن پول بگیرد ولی غله را به نرخ وزن کامل قبول نکند، مجرم شناخته شده و به رودخانه افکنده میشود.
۱۰۹.. اگر توطئهگران در خانه مهماندار جمع شوند و معرفی نشوند، مهماندار باید کشته شود.
۱۱۰. اگر زنی که وقف معبد شده (خواهر خدا) مهمانخانه باز کند یا در آن نوشیدنی بنوشد، باید سوزانده شود.
۱۱۱. اگر مهمانداری ۶۰ “کا” نوشیدنی دهد، باید در زمان برداشت، ۵۰ “کا” غله بگیرد.
۱۱۲. اگر کسی در سفر باشد و نقره، طلا، سنگهای قیمتی یا اشیای منقول را به دیگری بسپارد، ولی طرف مقابل آنها را برنگرداند و تصاحب کند، باید پنج برابر آنچه به او سپرده شده، بپردازد.
۱۱۳. اگر کسی از انبار یا صندوق بدون اطلاع مالک غله یا پول بردارد، محکوم شده و باید آن را بازگرداند و حقالزحمه خود را نیز از دست میدهد.
۱۱۴. اگر کسی بدون طلب قبلی، از کسی پول یا غله طلب کند و با زور بخواهد بگیرد، باید یک سوم مینا نقره جریمه دهد.
۱۱۵. اگر کسی بابت بدهی از دیگری طلب ذرت یا پول داشته باشد و او را زندانی کند، و زندانی به مرگ طبیعی در زندان بمیرد، ماجرا ادامه نمییابد.
۱۱۶. اگر زندانی در اثر ضرب و جرح یا بدرفتاری در زندان بمیرد، صاحب زندانی باید بازرگان را به دادگاه معرفی کند:
– اگر زندانی آزادزاده باشد، پسر بازرگان باید کشته شود.
– اگر برده باشد، بازرگان باید یکسوم مینه طلا پرداخت کند و هرآنچه از صاحب زندانی گرفته بازگرداند.
۱۱۷. اگر کسی نتواند بدهیاش را بپردازد و خودش، همسرش، پسر و دخترش را بفروشد یا به کار اجباری بسپارد، آنها باید سه سال در خانه خریدار یا صاحبکار کار کنند، و در سال چهارم آزاد شوند.
۱۱۸. اگر کسی برده مرد یا زنی را برای کار اجباری بدهد و بازرگان او را دوباره کرایه دهد یا بفروشد، اعتراضی نمیتوان کرد.
۱۱۹. اگر کسی به خاطر بدهی، کنیزی را که از او فرزندی دارد بفروشد، صاحب کنیز باید مبلغ پرداختشده را به بازرگان بازگرداند و کنیز آزاد گردد.
۱۲۰. اگر کسی ذرتی را برای امانت به خانه دیگری بسپارد و آسیبی به آن وارد شود یا صاحبخانه مقداری از آن را بردارد یا منکر شود که ذرت در خانهاش نگهداری شده، صاحب ذرت باید سوگند یاد کند و سپس صاحبخانه باید تمام ذرت را بازپرداخت کند.
۱۲۱. هرکس که ذرتی را در خانه کسی ذخیره کند، باید به ازای هر پنج کا در سال، یک گور اجرت انبارداری پرداخت کند.
۱۲۲. اگر کسی نقره، طلا یا اموال دیگر را به دیگری بسپارد، باید آن را نزد شاهدی ثبت کند و قرارداد بنویسد.
۱۲۳. اگر کسی بدون شاهد یا قرارداد مالی را به امانت دهد و طرف مقابل منکر شود، هیچ ادعایی پذیرفته نیست.
۱۲۴. اگر کسی نقره، طلا، یا هر چیز دیگری را برای نگهداری نزد دیگری بسپارد، و این کار در حضور شاهد انجام شده باشد، اما شخص نگهدارنده آن را انکار کند، وی باید نزد قاضی آورده شود، و هرآنچه را که انکار کرده است، بهطور کامل پرداخت نماید.
۱۲۵. اگر کسی اموال خود را برای نگهداری نزد دیگری بسپارد، و در این میان، چه بهدست دزدان و چه راهزنان، هم اموال سپردهشده و هم اموال شخص نگهدارنده از میان برود، صاحب خانه که در اثر اهمال او این زیان روی داده، باید تمامی آنچه را که به او سپرده شده بود، به مالک اصلی بازپرداخت کند. اما صاحب خانه باید در پی یافتن اموال برود و آن را از دزد باز پس گیرد.
۱۲۶. اگر کسی که اموالش را از دست نداده، مدعی شود که آنها را از دست داده و ادعایی دروغین مطرح کند، و میزان خسارت و اموال ادعایی خود را در برابر خداوند مطالبه نماید، حتی اگر واقعاً چیزی را از دست نداده باشد، تمام خسارتی را که ادعا کرده است، به او پرداخت خواهند کرد.
[یعنی، سوگند به خدا برای اثبات ادعا کافی است.]
۱۲۷. اگر کسی «انگشت اتهام» به سوی خواهر یک کاهن یا زنِ مردی دیگر دراز کند (یعنی تهمت بزند) و نتواند آن را اثبات کند، این مرد باید نزد قاضیان برده شود و پیشانیاش نشانهگذاری شود.
[با بریدن پوست یا شاید تراشیدن مو.]
۱۲۸. اگر مردی زنی را به همسری بگیرد اما با او همخوابه نشود، این زن همسر او محسوب نمیشود.
۱۲۹. اگر زنِ مردی در حال زنا با مردی دیگر غافلگیر شود (در حال ارتکاب جرم)، هر دو باید بسته شده و به آب افکنده شوند؛ اما شوهر میتواند همسرش را ببخشد و پادشاه نیز میتواند بندهاش را عفو کند.
۱۳۰. اگر مردی زنِ دیگری را که نامزد کرده یا دختری نابالغ است و هنوز با مردی نبوده و در خانه پدرش زندگی میکند، مورد تجاوز قرار دهد و با او همخوابه شود و در حال انجام این کار غافلگیر شود، آن مرد باید به مرگ محکوم شود، اما زن بیگناه است.
۱۳۱. اگر مردی زنی را به زنا متهم کند، اما آن زن با مرد دیگری در حال انجام عمل غافلگیر نشود، آن زن باید سوگند یاد کند، سپس میتواند به خانهاش بازگردد.
۱۳۲. اگر به همسر مردی نسبت به مردی دیگر «انگشت اشاره» شود (یعنی به او نسبت ناروا داده شود)، اما او در حال همخوابگی با آن مرد گرفتار نشود، باید برای اثبات بیگناهی خود، بهخاطر شوهرش خود را در رود بیندازد (آزمون الهی یا آزمون آب).
۱۳۳. اگر مردی در جنگ اسیر شود، و در خانهاش امکانات معیشتی (برای گذران زندگی) وجود داشته باشد، اما همسرش خانه و حریم زناشویی را ترک کند و به خانهای دیگر برود: چون این زن حریم زناشویی را حفظ نکرده و به خانهای دیگر رفته است، باید طبق حکم قضایی محکوم شود و به درون آب انداخته شود.
۱۳۴. اگر کسی در جنگ اسیر شود و در خانهاش امکانات معیشتی نباشد، اگر سپس همسرش به خانهای دیگر برود، این زن بیگناه تلقی خواهد شد.
۱۳۵. اگر مردی در جنگ اسیر شود و در خانهاش امکانات معیشتی نباشد و همسرش به خانهای دیگر برود و فرزندانی به دنیا آورد؛ و سپس شوهرش بازگشته و به خانه خود بیاید، آن وقت این زن باید به شوهرش بازگردد، اما فرزندان باید نزد پدر خود بمانند.
۱۳۶. اگر کسی خانهاش را ترک کند و فرار کند و سپس همسرش به خانهای دیگر برود، اگر بعداً او بازگردد و بخواهد همسرش را پس بگیرد، چون او خانهاش را ترک کرده و فرار کرده است، همسر این مرد فراری به شوهرش باز نخواهد گشت.
۱۳۷. اگر مردی بخواهد از زنی که برای او فرزندانی به دنیا آورده، یا از همسرش که برای او فرزندانی به دنیا آورده جدا شود، باید مهریه آن زن و بخشی از منافع زمین، باغ و دارایی را به او بدهد تا بتواند فرزندانش را بزرگ کند. زمانی که او فرزندانش را بزرگ کرد، بخشی از تمام آنچه به فرزندان داده میشود، معادل سهم یک پسر، به او تعلق خواهد گرفت. سپس او میتواند با مرد دلخواه خود ازدواج کند.
۱۳۸. اگر مردی بخواهد از همسرش که برای او فرزندی نیاورده جدا شود، باید مبلغی که برای خرید او پرداخت کرده و مهریهای که او از خانه پدرش آورده را به او بدهد و او را رها کند.
۱۳۹. اگر پول خرید وجود نداشته، باید یک مینه طلا بدهد. اگر آزادشده باشد، یکسوم مینه طلا کافی است.
۱۴۰. اگر او یک برده آزاد شده باشد، باید یک سوم یک مینا طلا به او بدهد.
۱۴۱. اگر همسر مردی که در خانه او زندگی میکند، بخواهد از خانه خارج شود، بدهیهایی ایجاد کند، سعی کند خانهاش را خراب کند، همسرش را نادیده بگیرد و محکوم به جرم شود: اگر شوهرش او را رها کند، او میتواند به راه خود ادامه دهد و شوهر هیچ چیزی به عنوان هدیه رهایی به او نمیدهد. اگر شوهرش نخواهد او را رها کند و زن دیگری بگیرد، او باید به عنوان خدمتکار در خانه شوهرش باقی بماند.
۱۴۲. اگر زنی با شوهرش دعوا کند و بگوید: «تو با من سازگار نیستی»، دلایل پیشداوری او باید ارائه شود. اگر او بیگناه باشد و هیچ تقصیری از طرف او نباشد، اما شوهرش او را ترک کرده و به او توجهی نکند، در این صورت هیچ گناهی به این زن تعلق نمیگیرد. او میتواند مهریهاش را بردارد و به خانه پدرش بازگردد.
۱۴۳. اگر او بیگناه نباشد، اما شوهرش را ترک کرده و خانهاش را خراب کند و به شوهرش بیتوجهی نماید، این زن باید به داخل آب انداخته شود.
۱۴۴. اگر مردی زنی بگیرد و آن زن به شوهرش یک کنیز بدهد و او از او فرزندانی به دنیا آورد، اما این مرد بخواهد همسر دوم بگیرد، این امر برای او مجاز نخواهد بود؛ او نمیتواند همسر دوم بگیرد.
۱۴۵. اگر مردی زنی بگیرد و از او فرزندی نیاورد، و قصد داشته باشد همسر دوم بگیرد: اگر او این همسر دوم را بگیرد و وارد خانه کند، این همسر دوم حق برابری با همسر اول را نخواهد داشت.
۱۴۶. اگر مردی زنی بگیرد و این زن به او یک کنیز به عنوان همسر دهد و از او فرزندی بیاورد، و سپس این کنیز برابری با همسر اصلی را بپذیرد: چون او فرزندی به دنیا آورده است، صاحب او نمیتواند او را به پول بفروشد، اما میتواند او را به عنوان یک کنیز نگه دارد و او را در میان کنیزان حساب کند.
۱۴۷. اگر او فرزندی برای او به دنیا نیاورده باشد، آنگاه صاحب او میتواند او را برای پول بفروشد.
۱۴۸. اگر مردی زنی بگیرد و او به بیماری مبتلا شود، اگر او بخواهد همسر دوم بگیرد، حق ندارد همسر اول خود را که به بیماری مبتلا شده است طلاق دهد، بلکه باید او را در خانهای که ساخته نگه دارد و تا زمانی که زنده است از او مراقبت کند.
۱۴۹. اگر این زن نخواهد در خانه شوهرش بماند، شوهر باید مهریهای را که از خانه پدرش به همراه آورده است، به او بپردازد و او میتواند برود.
۱۵۰. اگر مردی به همسر خود زمینی، باغی و خانهای بدهد و سندی برای آن صادر کند، اگر پس از مرگ شوهر، پسران هیچ ادعایی نداشته باشند، آنگاه مادر میتواند همه آنها را به یکی از پسران خود که او ترجیح میدهد وصیت کند و نیازی به دادن چیزی به سایر برادرانش ندارد.
۱۵۱. اگر زنی که در خانه یک مرد زندگی میکند، با شوهر خود توافق کرده باشد که هیچ بستانکاری نمیتواند او را دستگیر کند و برای آن سندی داده باشد، اگر آن مرد قبل از ازدواج با آن زن بدهی داشته باشد، بستانکار نمیتواند زن را برای آن بدهی توقیف کند. اما اگر زن قبل از وارد شدن به خانه آن مرد بدهی کرده باشد، بستانکار نمیتواند شوهر او را به دلیل آن بدهی دستگیر کند.
۱۵۲. اگر پس از ورود زن به خانه مرد، هر دو بدهی کرده باشند، هر دو باید بدهی خود را به تاجر پرداخت کنند.
۱۵۳. اگر همسر یک مرد به دلیل مرد دیگر همسر خود و همسر آن مرد را به قتل برساند، هر دوی آنها باید بر دار شوند.
۱۵۴. اگر مردی به جرم زنای با محارم با دختر خود مرتکب شود، از آن مکان اخراج خواهد شد.
[تبعید میشود].
۱۵۵. اگر مردی دختری را به پسر خود نامزد کند، و پسر با او رابطه جنسی داشته باشد، اما پدر پس از آن دختر را آلوده کند و در حین ارتکاب این عمل متعجب شود، پس او باید به بند کشیده شده و به درون آب انداخته شود [غرق شود].
۱۵۶. اگر مردی دختری را به پسر خود نامزد کند، اما پسر او هنوز او را نمیشناسد، و سپس پدر او را آلوده کند، باید نیم مینا طلا به او بپردازد و تمامی اموالی را که از خانه پدرش به همراه آورده است جبران کند. سپس او میتواند با مردی که دوست دارد ازدواج کند.
۱۵۷. اگر کسی مرتکب زنا با مادر خود پس از پدرش شود، هر دو باید سوزانده شوند.
۱۵۸. اگر کسی پس از پدرش با همسر اصلی او که فرزندانی به دنیا آورده است، دستگیر شود، باید از خانه پدرش رانده شود.
۱۵۹. اگر کسی که کالاهایی را به خانه پدر زن خود آورده و مبلغ خرید را پرداخت کرده است، به دنبال زن دیگری برود و به پدر زن خود بگوید: «من دختر شما را نمیخواهم»، پدر دختر میتواند همه آنچه را که او آورده است، نگه دارد.
۱۶۰. اگر مردی کالاهایی به خانه پدر زن خود بیاورد و «مبلغ خرید» (برای همسرش) را بپردازد، اگر پدر دختر بگوید: «من دخترم را به تو نخواهم داد»، او باید همه آنچه را که آورده است، به او بازگرداند.
۱۶۱. اگر مردی کالاهایی به خانه پدر زن خود بیاورد و «مبلغ خرید» را بپردازد، اگر سپس دوستش به او تهمت بزند و پدر زن به داماد جوان بگوید: «تو حق نداری دخترم را بگیری»، او باید همه آنچه را که آورده است، بدون کم و کاست به او بازگرداند؛ اما همسرش به آن دوست ازدواج نخواهد کرد.
۱۶۲. اگر مردی زنی بگیرد و او به او پسرانی به دنیا آورد؛ اگر سپس این زن بمیرد، آنگاه پدر او حق ندارد بر مهریه او ادعایی داشته باشد؛ این مهریه به پسران او تعلق دارد.
۱۶۳. اگر مردی زنی بگیرد و او برای او پسری به دنیا نیاورد؛ اگر سپس این زن بمیرد، اگر «قیمت خرید» که او به خانه پدر زن خود پرداخت کرده است به او بازگردانده شود، شوهر او حق ندارد بر مهریه این زن ادعایی داشته باشد؛ این مهریه به خانه پدر او تعلق دارد.
۱۶۴. اگر پدر زن مبلغ «قیمت خرید» را به او باز نگرداند، او میتواند مبلغ «قیمت خرید» را از مهریه کم کرده و باقیمانده را به خانه پدر زن بپردازد.
۱۶۵. اگر مرد به یکی از پسران خود که او را ترجیح میدهد، زمینی، باغی و خانهای بدهد و سندی برای آن صادر کند؛ سپس پدر بمیرد و برادران اموال پدر را تقسیم کنند، ابتدا باید هدیه پدر را به او بدهند و او آن را قبول کند؛ و باقیمانده اموال پدری را تقسیم کنند.
۱۶۶. اگر مرد برای پسر خود همسرانی برگزیند، ولی برای پسر خردسال خود همسری نگیرد، و سپس او بمیرد؛ اگر پسران اموال را تقسیم کنند، باید علاوه بر سهم خود، پول “مهر خرید” برای برادر خردسال که هنوز همسری اختیار نکرده است، کنار بگذارند و برای او همسر تأمین کنند.
۱۶۷. اگر مردی همسری اختیار کند و او برای او فرزند به دنیا آورد؛ اگر آن زن بمیرد و او سپس همسر دیگری بگیرد و آن زن نیز فرزند به دنیا آورد؛ و سپس پدر بمیرد، پسران نباید دارایی را بر اساس مادرانشان تقسیم کنند، بلکه تنها مهریه مادران خود را به این صورت تقسیم خواهند کرد؛ اما دارایی پدری را باید به طور مساوی بین خود تقسیم کنند.
۱۶۸. اگر مردی بخواهد پسرش را از خانه خود بیرون کند و در مقابل قاضی اعلام کند: “من میخواهم پسرم را بیرون کنم”، آنگاه قاضی باید دلایل او را بررسی کند. اگر پسر مرتکب خطای بزرگی نشده باشد که بتوان او را به درستی بیرون کرد، پدر حق ندارد او را بیرون کند.
۱۶۹. اگر پسر مرتکب خطای بزرگی شود که به درستی او را از رابطه فرزند و پدر محروم کند، پدر باید برای بار اول او را ببخشد؛ اما اگر برای بار دوم مرتکب خطای بزرگی شود، پدر میتواند او را از تمام روابط فرزندی خود محروم کند.
۱۷۰. اگر زن یک مرد فرزندانی به دنیا آورد، یا کنیز او فرزندانی به دنیا آورد، و پدر در حالی که هنوز زنده است به فرزندانی که کنیز او به دنیا آورده است بگوید: “پسران من”، و آنها را با پسران همسر خود حساب کند؛ سپس اگر پدر بمیرد، فرزندان همسر و کنیز باید اموال پدری را به طور مشترک تقسیم کنند. پسر همسر باید اموال را تقسیم کرده و انتخاب کند.
۱۷۱. اگر پدر در حالی که هنوز زنده است به پسران کنیز نگوید: “پسران من”، و سپس پدر بمیرد، در این صورت پسران کنیز حق ندارند با پسران همسر شریک شوند، بلکه آزادی کنیز و فرزندانش به آنها داده خواهد شد. پسران همسر هیچ حقی برای برده کردن پسران کنیز ندارند؛ همسر باید مهریهاش را (از پدرش) دریافت کند، و هدیهای که شوهر به او داده و آن را به نام او ثبت کرده است (جدا از مهریه یا مبلغ خریدی که به پدرش پرداخته شده)، و در خانه شوهرش زندگی کند. تا زمانی که زنده است، از آن استفاده میکند و نمیتواند آن را برای پول بفروشد. هرچه از آن باقی بماند به فرزندان او تعلق خواهد گرفت.
۱۷۲. اگر شوهر به او هدیهای نداده باشد، باید جبران هدیهاش انجام شود، و او باید سهمی از دارایی شوهرش دریافت کند که معادل سهم یکی از فرزندان باشد. اگر پسران او او را تحت فشار قرار دهند تا از خانه بیرون برود، قاضی باید موضوع را بررسی کند، و اگر پسران مقصر باشند، زن نباید از خانه شوهرش بیرون برود. اگر زن بخواهد خانه را ترک کند، باید هدیهای که شوهر به او داده را به پسرانش واگذار کند، اما میتواند مهریهاش را از خانه پدرش بگیرد. سپس او میتواند با مردی که دلش میخواهد ازدواج کند.
۱۷۳. اگر این زن به پسرانی از شوهر دوم خود در مکانی که به آنجا رفته است، بچه بیاورد و سپس فوت کند، پسران اولیه و دومی او باید مهریه را بین خود تقسیم کنند.
۱۷۴. اگر او از شوهر دوم خود پسرانی نزاید، پسران شوهر اول او باید مهریه را دریافت کنند.
۱۷۵. اگر یک برده دولتی یا برده یک آزاد شده با دختر یک مرد آزاد ازدواج کند و فرزندانی به دنیا آورند، صاحب برده حق ندارد فرزندان آن مرد آزاد را به بردگی بگیرد.
۱۷۶. اگر برده دولتی یا برده یک آزاد شده با دختری از یک خانواده آزاد ازدواج کند و او از خانه پدرش مهریه بیاورد، و سپس هر دو از آن بهرهبرداری کرده و خانهای بسازند و مال و اموالی جمع کنند، اگر برده بمیرد، زن آزادزاد باید مهریه خود را بگیرد و تمام آنچه که شوهرش و او به دست آوردهاند را تقسیم کند؛ نیمی از آن برای صاحب برده خواهد بود و نیمه دیگر برای فرزندان زن آزادزاد خواهد بود. اگر زن آزادزاد هیچ هدیهای نداشته باشد، تمام آنچه که شوهرش و او به دست آوردهاند را خواهد گرفت و آن را به دو قسمت تقسیم خواهد کرد؛ نیمی از آن به صاحب برده تعلق میگیرد و نیمه دیگر را زن برای فرزندانش خواهد برد.
۱۷۷. اگر بیوهای که فرزندانش هنوز به سن رشد نرسیدهاند، بخواهد به خانه دیگری برود (ازدواج مجدد کند)، نباید بدون اطلاع قاضی این کار را انجام دهد. اگر او وارد خانه دیگری شود، قاضی باید وضعیت خانه شوهر اولش را بررسی کند. سپس خانه شوهر اول به شوهر دوم و خود زن به عنوان مدیران آن سپرده خواهد شد و از این امر باید سندی تنظیم گردد. زن باید خانه را مرتب نگاه دارد، فرزندان را پرورش دهد و وسایل خانه را نفروشد. هر کس وسایل متعلق به فرزندان یک بیوه را بخرد، پولش را از دست خواهد داد و اموال باید به صاحبان اصلیشان بازگردانده شود.
۱۷۸. اگر «زن وقفشده» (مانند راهبه) یا روسپیای که پدرش به او جهیزیه داده و سندی برای آن تنظیم کرده باشد، اما در این سند ذکر نشده باشد که او میتواند آزادانه دربارهٔ این دارایی تصمیم بگیرد و به ارث بگذارد، و به صراحت بیان نشده باشد که حق تصرف کامل دارد؛ و اگر پس از آن پدرش بمیرد، آنگاه برادرانش مالک زمین و باغ او خواهند شد و باید به او به اندازه سهمش، گندم، روغن و شیر بدهند و رضایت او را جلب کنند. اگر برادرانش این مواد را طبق سهم او به او ندهند، زمین و باغ باید معاش او را تأمین کنند. او حق انتفاع از زمین و باغ و تمام آنچه پدرش به او داده را تا زمانی که زنده است خواهد داشت، اما نمیتواند آن را به دیگران بفروشد یا واگذار کند. حق وراثت آن اموال برای برادران او محفوظ است.
۱۷۹. اگر «خواهر یک خدا» (مانند راهبه) یا روسپیای از پدرش هدایایی دریافت کرده باشد، همراه با سندی که در آن صراحتاً ذکر شده باشد که میتواند به دلخواه خود دربارهٔ آن اموال تصمیم بگیرد و اختیار کامل در تصرف آن دارد؛ آنگاه اگر پدر او بمیرد، آن زن میتواند دارایی خود را به هر کس که بخواهد واگذار کند. برادرانش هیچ ادعایی نسبت به آن اموال نخواهند داشت.
۱۸۰. اگر پدری به دخترش هدیهای بدهد — چه دختر در سن ازدواج باشد، یا روسپیای که ازدواجناپذیر است — و سپس بمیرد، آن دختر باید سهمی همانند فرزندان دیگر از دارایی پدر به ارث ببرد و تا زمانی که زنده است از منافع آن بهرهمند شود. اما اصل دارایی پس از مرگ او به برادرانش تعلق خواهد گرفت.
۱۸۱- اگر پدری، کنیز یا باکرهای را وقف خدا کند و به او هدیهای ندهد، در صورت فوت پدر، او یک سوم سهم فرزند را از ارث خانه پدرش دریافت خواهد کرد و تا زمانی که زنده است، از حق انتفاع آن بهرهمند خواهد شد. ملک او به برادرانش تعلق دارد.
۱۸۲. اگر پدری دختر خود را به عنوان همسر مَردی بابِل [مردوک خدا] وقف کند (مانند ماده ۱۸۱)، و به او نه هدیهای دهد و نه سندی، و سپس بمیرد، آنگاه آن دختر باید یکسوم سهم خود را بهعنوان فرزند خانهی پدری از برادرانش دریافت کند. اما مردوک میتواند اختیار واگذاری دارایی او را به هر کسی که بخواهد، به او بدهد.
۱۸۳. اگر مردی به دختری که از کنیز به دنیا آمده، جهیزیه، شوهر و سندی بدهد، و سپس خود او (پدر) بمیرد، آن دختر هیچ سهمی از ارث پدری دریافت نخواهد کرد.
۱۸۴. اگر مردی به دختری که از کنیز به دنیا آمده نه جهیزیه بدهد و نه شوهر، و سپس خود او (پدر) بمیرد، برادرش باید با توجه به دارایی پدر، برای او جهیزیه فراهم کرده و شوهر مناسبی برایش پیدا کند.
۱۸۵. اگر مردی کودکی را به فرزندی بپذیرد و او را به نام خود بخواند و بزرگ کند، آن فرزندِ بالغ دیگر نمیتواند از او پس گرفته شود.
۱۸۶. اگر مردی پسری را به فرزندی بپذیرد و پس از آن، این پسرِ پذیرفتهشده به پدر یا مادر رضاعی خود آسیب رساند، این فرزند باید به خانه پدر اصلی خود بازگردانده شود.
۱۸۷. پسر یک معشوقه در خدمت دربار یا یک فاحشه، نمیتواند بازپس گرفته شود.
۱۸۸. اگر یک صنعتگر وظیفه بزرگ کردن یک کودک را بر عهده گرفته و حرفهی خود را به او میآموزد، نمیتواند کودک را پس بگیرد.
۱۸۹. اگر او حرفهاش را به فرزند خوانده خود نیاموخته باشد، این فرزند خوانده میتواند به خانه پدر واقعیاش بازگردد.
۱۹۰. اگر مردی فرزندخواندهای را که به عنوان پسر پذیرفته و با سایر فرزندان خود بزرگ کرده است، حمایت نکند، آن فرزندخوانده میتواند به خانه پدر واقعیاش بازگردد.
۱۹۱. اگر مردی که فرزندخواندهای را پذیرفته و او را بزرگ کرده است، خانوادهای تأسیس کرده و صاحب فرزندانی شده باشد و بخواهد فرزندخواندهاش را از خانه بیرون کند، آن فرزندخوانده نمیتواند به سادگی خانه را ترک کند. پدرخواندهاش باید یکسوم از سهم فرزند خود را از داراییهایش به او بدهد و سپس میتواند برود. اما او نباید از زمین، باغ و خانه سهمی دریافت کند.
۱۹۲. اگر پسر یک معشوقه یا فاحشه به پدرخوانده یا مادرخوانده خود بگوید: «تو پدر یا مادر من نیستی»، زبان او باید بریده شود.
۱۹۳. اگر پسر یک معشوقه یا فاحشه خواسته باشد به خانه پدرش برود و پدرخوانده و مادرخوانده خود را رها کند و به خانه پدرش برود، چشم او باید از حدقه درآید.
۱۹۴. اگر مردی فرزند خود را به یک پرستار بسپارد و کودک در دست او بمیرد، ولی پرستار بدون اطلاع پدر و مادر کودک دیگری را پرورش دهد، او به جرم پرورش کودک دیگری بدون اطلاع پدر و مادر مجازات خواهد شد و پستانهای او قطع خواهد شد.
۱۹۵. اگر پسری پدر خود را بزند، دستهای او بریده خواهد شد.
۱۹۶. اگر مردی چشم مرد دیگری را درآورد، چشم او نیز باید درآید.
[چشم در برابر چشم]
۱۹۷. اگر مردی استخوان مرد دیگری را بشکند، استخوان او نیز باید شکسته شود.
۱۹۸. اگر مردی چشم یک فرد آزاد را درآورد یا استخوان یک فرد آزاد را بشکند، باید یک مینا طلا پرداخت کند.
۱۹۹. اگر مردی چشم غلام یک نفر را درآورد یا استخوان غلام یک نفر را بشکند، باید نیمی از ارزش آن را پرداخت کند.
۲۰۰. اگر مردی دندان فردی همتراز خود را بکند، دندانهای او نیز باید کشیده شود. [دندان به جای دندان]
۲۰۱. اگر مردی دندانهای یک آزاد را بکشد، باید یک سوم مینه طلا بپردازد.
۲۰۲. اگر کسی بدن مردی را که از او بالاتر در رده است بزند، باید شصت ضربه با شلاق گاو در ملأ عام دریافت کند.
۲۰۳. اگر یک مرد آزاد بدن مرد آزاد دیگری را که از نظر رده برابر است بزند، باید یک مینای طلا بپردازد.
۲۰۴. اگر یک مرد آزاد بدن مرد آزاد دیگری را بزند، باید ده شِکِل پول بپردازد.
۲۰۵. اگر برده یک مرد آزاد بدن یک مرد آزاد دیگر را بزند، گوش او قطع خواهد شد.
۲۰۶. اگر در جریان یک نزاع، یک مرد دیگری را زده و زخمی کند، او باید سوگند یاد کند که «من عمداً او را آسیب نزدم» و هزینههای پزشکان را بپردازد.
۲۰۷. اگر آن مرد به دلیل زخمش بمیرد، او باید همانطور سوگند یاد کند، و اگر آن شخص (فوت شده) مردی آزادزاده باشد، باید نیممینا پول بپردازد.
۲۰۸. اگر او یک مرد آزاد باشد، باید یکسوم مینا بپردازد.
۲۰۹. اگر مردی به یک زن آزاد ضربه بزند بهطوریکه فرزند در رحمش را از دست بدهد، باید ده شِکِل بابت خسارت او بپردازد.
۲۱۰. اگر زن بمیرد، دختر او باید کشته شود.
۲۱۱. اگر زن از طبقه آزاد در اثر ضربه فرزند خود را از دست دهد، باید پنج شِکِل به عنوان غرامت پرداخت کند.
۲۱۲. اگر این زن بمیرد، باید نیم مینا پرداخت کند.
۲۱۳. اگر او کنیز یک مرد را بزند و او کودک خود را از دست دهد، باید دو شِکِل پول بپردازد.
۲۱۴. اگر این کنیز بمیرد، باید یکسوم مینا پرداخت کند.
۲۱۵. اگر یک پزشک با چاقوی جراحی یک برش بزرگ ایجاد کرده و آن را درمان کند، یا اگر یک تومور [روی چشم] را با چاقوی جراحی باز کرده و چشم را نجات دهد، باید ده شِکِل پول دریافت کند.
۲۱۶. اگر بیمار یک مرد آزادشده باشد، پزشک پنج شِکِل دریافت میکند.
۲۱۷. اگر بیمار بردهی کسی باشد، مالک او باید دو شِکِل به پزشک بپردازد.
۲۱۸. اگر پزشکی با چاقوی جراحی بریدگی بزرگی ایجاد کند و موجب مرگ بیمار شود، یا توموری را با چاقوی جراحی باز کند و چشم بیمار را نابود سازد، دستان آن پزشک باید قطع شود.
۲۱۹. اگر پزشکی بریدگی بزرگی در بدن بردهای که متعلق به یک مرد آزادشده است ایجاد کند و موجب مرگ او شود، باید آن برده را با بردهای دیگر جایگزین کند.
۲۲۰. اگر پزشکی توموری را با چاقوی جراحی باز کند و باعث نابینایی [از بین رفتن چشم] برده شود، باید نیمی از ارزش برده را بپردازد.
اگر پزشکی استخوان شکسته یا قسمت نرم بیمار را درمان کند، بیمار باید پنج شِکِل پول به پزشک پرداخت کند.
۲۲۱. اگر او یک آزاد شده باشد، باید سه شِکِل پرداخت کند.
۲۲۲. اگر او یک آزاد شده باشد، باید سه شِکِل پرداخت کند.
۲۲۳. اگر او یک برده باشد، صاحب او باید دو شِکِل به پزشک پرداخت کند.
۲۲۴. اگر یک جراح دامپزشک عمل جراحی جدی روی یک الاغ یا گاو انجام دهد و آن را درمان کند، صاحب حیوان باید یک ششم شِکِل به عنوان حقالزحمه به جراح دامپزشک پرداخت کند.
۲۲۵. اگر جراح دامپزشک عمل جراحی جدی روی یک الاغ یا گاو انجام دهد و آن را بکشد، باید یک چهارم ارزش آن را به صاحبش پرداخت کند.
۲۲۶. اگر یک آرایشگر بدون اطلاع صاحبش، نشان یک برده را روی بردهای که قرار نیست فروخته شود، بتراشد، دستهای آن آرایشگر قطع خواهد شد.
۲۲۷. اگر کسی یک آرایشگر را فریب دهد و از او بخواهد که علامت یک برده را روی بردهای که قرار نیست فروخته شود بزند، آن فرد باید کشته شود و در خانهاش دفن گردد. آرایشگر باید قسم بخورد که «من به عمد او را علامت نزدم»، و بیگناه خواهد بود.
۲۲۸. اگر یک بنا خانهای برای کسی بسازد و آن را تکمیل کند، باید به ازای هر سار مساحت، دو شِکِل پول به او پرداخت کند.
۲۲۹. اگر یک بنا خانهای برای کسی بسازد و آن را به درستی نساخته باشد، و خانهای که ساخته است خراب شود و صاحب آن را بکشد، آن بنا باید کشته شود.
۲۳۰. اگر خانه، پسر صاحب خانه را بکشد، پسر آن بنا باید کشته شود.
۲۳۱. اگر خانه، برده صاحب خانه را بکشد، بنا باید برده به اندازه برده کشته شده به صاحب خانه پرداخت کند.
۲۳۲. اگر خانه خراب شود و اموال را خراب کند، بنا باید تمام آنچه را که خراب شده جبران کند و چون خانه را به درستی نساخته و فرو ریخته است، باید خانه را از اموال خود بازسازی کند.
۲۳۳. اگر بنا خانهای برای کسی بسازد و حتی اگر هنوز تمام نشده باشد، اما دیوارها در حال سقوط به نظر برسند، بنا باید دیوارها را از اموال خود مستحکم کند.
۲۳۴. اگر کشتیساز یک قایق به اندازه شصت گُر برای کسی بسازد، باید به او دو شِکِل پول به عنوان دستمزد پرداخت کند.
۲۳۵. اگر کشتیساز یک قایق برای کسی بسازد و آن را محکم نکند، اگر همان سال قایق ارسال شده و آسیب ببیند، کشتیساز باید قایق را باز کرده و آن را با هزینه خود محکم کند. سپس قایق محکم شده را به صاحب قایق تحویل دهد.
۲۳۶. اگر مردی قایق خود را به یک ملوان اجاره دهد و ملوان بیاحتیاط باشد و قایق خراب یا به گل بنشیند، ملوان باید به عنوان غرامت قایق دیگری به صاحب قایق بدهد.
۲۳۷. اگر مردی یک ملوان را استخدام کند و قایق خود را با ذرت، لباس، روغن، خرما و دیگر چیزهایی که برای تجهیز آن لازم است فراهم کند، و اگر ملوان بیاحتیاط باشد، قایق خراب شود و محتویات آن از بین برود، در این صورت ملوان باید غرامت قایقی که خراب شده و همه چیزهایی که از بین برده است را پرداخت کند.
۲۳۸. اگر یک ملوان قایق کسی را خراب کند، اما آن را نجات دهد، باید نیمهای از ارزش آن قایق را به صورت پولی پرداخت کند.
۲۳۹. اگر کسی یک ملوان را استخدام کند، باید سالانه شش گور گندم به او پرداخت کند.
۲۴۰. اگر یک کشتی تجاری با یک قایق مسافری برخورد کرده و آن را خراب کند، کاپیتان کشتی خراب شده باید از خدا درخواست عدالت کند؛ کاپیتان کشتی تجاری که قایق مسافری را خراب کرده باید به مالک قایق خسارت وارد شده را جبران کند.
۲۴۱. اگر کسی یک گاو را برای کار اجباری بگیرد، باید یک سوم مینا در پول جبران کند.
۲۴۲. اگر کسی گاوآهنها را برای یک سال اجاره کند، باید چهار گور از گندم برای گاوهای شخمزن بپردازد.
۲۴۳. به عنوان اجاره دامهای گله، باید سه گور گندم به صاحب آن بپردازد.
۲۴۴. اگر کسی گاو یا خر را اجاره کند و یک شیر آن را در مزرعه بکشد، خسارت بر عهده صاحب آن خواهد بود.
۲۴۵. اگر کسی گاوهایی را اجاره کند و به دلیل بدرفتاری یا ضرب و شتم آنها را بکشد، باید به صاحب گاوها جبران خسارت کند و گاو به جای گاو بدهد.
۲۴۶. اگر کسی گاوی را اجاره کند و پای آن را بشکند یا رباط گردن آن را ببرد، باید به صاحب گاو جبران خسارت کند و گاو به جای گاو بدهد.
۲۴۷. اگر کسی گاوی را اجاره کند و چشم آن را از کار بیندازد، باید نیمی از ارزش آن را به صاحبش بپردازد.
۲۴۸. اگر کسی گاوی را اجاره کند و یکی از شاخهای آن را بشکند، یا دم آن را قطع کند، یا پوزهاش را آسیب برساند، باید یک چهارم از ارزش آن را به صورت پولی پرداخت کند.
۲۴۹. اگر کسی گاوی را اجاره کند و خداوند آن را ضربه زده و بمیرد، شخصی که آن گاو را اجاره کرده است باید به خدا سوگند یاد کند و بیگناه تلقی شود.
۲۵۰. اگر هنگامی که گاوی در خیابان [بازار] در حال عبور باشد و کسی آن را هل دهد و بکشد، صاحب گاو نمیتواند ادعایی در دعوی [علیه اجارهکننده] مطرح کند.
۲۵۱. اگر گاوی شاخزن باشد و معلوم شود که عادت به شاخزدن دارد، اما صاحبش شاخهای آن را نبندد یا آن را مهار نکند، و آن گاو مردی آزادزاد را شاخ بزند و بکشد، صاحب گاو باید نیممینای نقره (معادل آن زمان) بپردازد.
۲۵۲. اگر آن گاو بندهی مردی را بکشد، صاحب گاو باید یکسوم مینا بپردازد.
۲۵۳. اگر کسی با دیگری توافق کند که مزرعهاش را کِشت کند، به او بذر بدهد، یک جفت گاو نر به او بسپارد، و او را موظف کند که مزرعه را شخم بزند، و آن شخص غلّه یا گیاهان را بدزدد و برای خود بردارد، دستانش بریده خواهد شد.
۲۵۴. اگر او بذر را برای خود بردارد و از گاوهای نر برای شخمزدن استفاده نکند، باید معادل مقدار بذر دریافتی را به مالک بازپرداخت کند.
۲۵۵. اگر او گاوهای نر مرد را به دیگری اجاره دهد یا بذر را بدزدد و هیچ چیزی در زمین نکارد، باید محکوم شود، و برای هر صد گان (gan) زمین، شصت گور (gur) غله بپردازد.
۲۵۶. اگر قبیلهاش حاضر به پرداخت غرامت برای او نباشد، او باید همراه با گاوها در همان زمین به کار گمارده شود.
۲۵۷. اگر کسی یک کارگر مزرعه را استخدام کند، باید سالانه هشت گور غله به او بپردازد.
۲۵۸. اگر کسی یک راننده گاو را استخدام کند، باید سالانه شش گور غله به او بپردازد.
۲۵۹. اگر کسی چرخآب را از زمین دزدیده باشد، باید پنج شِکِل پول به صاحب آن پرداخت کند.
۲۶۰. اگر کسی شادوف [ابزار کشاورزی برای کشیدن آب از رودخانه یا کانال] یا گاوآهن را دزدیده باشد، باید سه شِکِل پول به صاحب آن پرداخت کند.
۲۶۱. اگر کسی یک چوپان برای دام یا گوسفند استخدام کند، باید هر سال هشت گور از گندم به او پرداخت کند.
۲۶۲. اگر کسی گاو یا گوسفندی را…
۲۶۳. اگر کسی گاو یا گوسفندی را که به او سپرده شده است بکشد، باید به مالک آن گاو یا گوسفند، گاو بهجای گاو و گوسفند بهجای گوسفند جبران خسارت کند.
۲۶۴. اگر چوپانی که گاو یا گوسفند برای نگهداری به او سپرده شده و دستمزد خود را طبق توافق دریافت کرده و راضی است، تعداد گاوها یا گوسفندان را کاهش دهد یا میزان افزایش آنها از طریق زایمان را کم کند، باید خسارت افزایش یا سود از دست رفته را مطابق با شرایط توافق جبران کند.
۲۶۵. اگر چوپانی که نگهداری گاو یا گوسفند به او سپرده شده، مرتکب تقلب شود و گزارشهای نادرستی از افزایش طبیعی آنها ارائه دهد یا آنها را به پول بفروشد، آنگاه او مجازات خواهد شد و باید ده برابر خسارت را به صاحب دام بپردازد.
۲۶۶. اگر حیوان در اصطبل توسط خدا (حادثهای) کشته شود یا اگر یک شیر آن را بکشد، چوپان باید بیگناهی خود را در مقابل خدا اعلام کند و مالک باید حادثه در اصطبل را تحمل کند.
۲۶۷. اگر چوپان چیزی را نادیده بگیرد و حادثهای در اصطبل رخ دهد، در این صورت چوپان مسئول حادثهای است که در اصطبل ایجاد کرده و باید برای گاو یا گوسفند به مالک خسارت پرداخت کند.
۲۶۸. اگر کسی گاوی را برای خرمنکوبی کرایه کند، مبلغ اجاره بیست کا ذرت خواهد بود.
۲۶۹. اگر کسی الاغی را برای خرمنکوبی کرایه کند، مبلغ اجاره بیست کا ذرت خواهد بود.
۲۷۰. اگر کسی یک حیوان جوان را برای خرمنکوبی کرایه کند، مبلغ اجاره ده کا ذرت خواهد بود.
۲۷۱. اگر کسی گاوآهن، ارابه و راننده را برای کار اجاره کند، باید روزانه صد و هشتاد کا ذرت پرداخت کند.
۲۷۲. اگر کسی تنها ارابه را اجاره کند، باید روزانه چهل کا ذرت پرداخت کند.
۲۷۳. اگر کسی یک کارگر روزمزد استخدام کند، باید از سال نو تا ماه پنجم [آوریل تا اوت، زمانی که روزها بلند و کار سخت است] شش گرّه در روز به او پرداخت کند؛ از ماه ششم تا پایان سال، باید پنج گرّه در روز به او بدهد.
۲۷۴. اگر کسی یک صنعتگر ماهر استخدام کند، باید دستمزدهایی به شرح زیر پرداخت کند: پنج گرّه برای صنعتگر، پنج گرّه برای سفالگر، پنج گرّه برای خیاط، … گرّه برای …، چهار گرّه برای طنابساز، … گرّه برای …، و … گرّه برای بنا در روز.
۲۷۵. اگر کسی یک قایق عبوری (فریبوت) را اجاره کند، باید سه گرّه پول به ازای هر روز پرداخت کند.
۲۷۶. اگر کسی یک قایق باری را اجاره کند، باید دو و نیم گرّه پول به ازای هر روز پرداخت کند.
۲۷۷. اگر کسی یک کشتی به اندازه شصت گور اجاره کند، باید یک ششم از یک شِکِل پول به ازای هر روز اجاره آن پرداخت کند.
۲۷۸. اگر کسی یک برده مذکر یا مؤنث بخرد و قبل از گذشت یک ماه بیماری بنو [نوعی بیماری پوستی] در او ظاهر شود، باید برده را به فروشنده برگرداند و پولی که پرداخت کرده است را دریافت کند.
۲۷۹. اگر کسی یک برده مذکر یا مؤنث بخرد و شخص ثالثی ادعای آن برده را کند، فروشنده مسئول این ادعا خواهد بود.
۲۸۰. اگر فردی در یک کشور خارجی یک برده مذکر یا مؤنث که متعلق به فرد دیگری از کشور خودش باشد را بخرد؛ اگر هنگام بازگشت به خانه صاحب برده آن را شناسایی کند و برده از اهالی همان کشور باشد، او باید برده را بدون دریافت هیچ پولی به صاحب اصلی بازگرداند.
۲۸۱. اگر بردهها از کشور دیگری باشند، خریدار باید مبلغ پولی که بابت آن به تاجر پرداخت کرده است را اعلام کند و برده مذکر یا مؤنث را نزد خود نگه دارد.
۲۸۲. اگر برده به ارباب خود بگوید: «تو ارباب من نیستی»، در صورتی که محکوم شود، اربابش باید گوش او را قطع کند.
خاتمه (اپیلوگ)
قوانین عدالت که همبستگیهای خود را از طرف حمورابی، پادشاه دانا، برقرار کرد. یک قانون نیکو و فرمانی مقدس بود که برای سرزمین تعلیم داد.
من حمورابی، پادشاه حمایتکننده هستم. خود را از مردمی که بعل (بل) به من داده است، و حکومتی که مردوک به من سپرده است، جدا نکردم. بیمبالات نبودم بلکه برایشان مکانی آرام و صلحآمیز فراهم ساختم. تمام مشکلات بزرگ را تبیین کردم، نور را بر آنها تاباندم. با سلاحهای نیرومندی که زاما و ایشتار به من سپردند، با بینش تیزبینی که ایآ به من ارزانی داشت، با حکمتهایی که مردوک به من عطا کرد، دشمنان را از بالا و پایین (شمال و جنوب) ریشهکن کردم، زمین را مغلوب ساختیم، شکوفایی را به سرزمین آوردیم، امنیت را برای ساکنان خانهها تضمین کردم؛ هیچ مزاحمی در میان نبود.
خدایان بزرگ مرا فراخواندهاند، من چوپانی هستم که حامل نجات برای مردم است، عصای من مستقیم است، سایه خوب که بر روی شهرم پخش میشود؛
در سینهام مردم سرزمین سومر و اکد را عزیز داشتهام؛ در پناهگاه من به آنها آرامش دادهام؛
در حکمت عمیق من آنها را در بر گرفتهام. تا قویترها نتوانند به ضعیفترها آسیب رسانند، برای حفاظت از بیوهزنان و یتیمان، من در بابل شهری که آنو و بعل سرهایشان را در آن بلند میکنند، در ایساگیل، معبدی که بنیادهای آن چون آسمان و زمین محکم است، این سخنان گرانبها را بر سنگ یادبود خود که در برابر تصویر من به عنوان پادشاه عدالت قرار دارد، نوشتهام.
پادشاهی که در میان پادشاهان شهرها سلطنت میکند، من هستم. سخنان من بهدقت بررسی شده است؛ هیچ حکمت و دانشی چون حکمت من نیست. به فرمان شمش، داور بزرگ آسمان و زمین، بگذارید عدالت در سرزمین جریان یابد؛
به دستور مردوک، پروردگار من، هیچ ویرانی به یادبود من نیفتد. در ایساگیل که من آن را دوست دارم، نام من همواره تکرار شود؛ کسانی که از ظلم رنج میبرند و پروندهای دارند، بیایند و در برابر این تصویر من که پادشاه عدالت هستم بایستند؛ بگذارید نوشتهها را بخوانند و کلمات گرانبهای من را درک کنند؛ این نوشتهها پروندهاش را برای او روشن خواهد ساخت؛ او خواهد فهمید که چه چیزی عادلانه است، و دلش شاد خواهد شد، به طوری که خواهد گفت:
«حمورابی حکومتی است که چون پدر برای رعایایش است، که کلمات مردوک را محترم میدارد، که برای مردوک در شمال و جنوب پیروزیها به ارمغان آورده است، که دل مردوک، پروردگارش را شاد کرده، که بر رعایایش نعمتهایی جاودانه هدیه کرده، و نظم را در سرزمین برقرار کرده است.»
زمانی که او این نوشتهها را بخواند، با قلبی پر از شکرگزاری برای مردوک، پروردگارم، و زارپانیت، بانوی من، دعا کند؛ و سپس خدایان محافظ و خدایان حاضر در ایساگیل، با مهربانی خواستههای او را که روزانه به درگاه مردوک، پروردگار من، و زارپانیت، بانوی من، ارائه میشود، برآورده خواهند ساخت.
در زمانهای آینده، در تمام نسلهای آینده،
بگذارید پادشاهی که ممکن است در سرزمین باشد، به سخنان عدالت که من در یادبود خود نوشتهام توجه کند؛
بگذارید او قانون سرزمین را که من دادهام، احکام که من صادر کردهام، تغییر ندهد؛
یادبود من را خراب نکند.
اگر چنین پادشاهی حکمت داشته باشد، و قادر به حفظ نظم سرزمینش باشد، باید به سخنان من که در این نوشته ذکر کردهام توجه کند؛
قوانینی که من دادهام، حکمهایی که من صادر کردهام، این نوشته آنها را برای او نشان خواهد داد؛
بگذارید او رعایایش را طبق آن حکومت کند، عدالت را برای آنان اجرا کند، تصمیمات درست بگیرد، و مجرمان و خلافکاران را از سرزمین ریشهکن کند، و شکوفایی را برای رعایایش به ارمغان بیاورد.
من حمورابی، پادشاه عدالت، که بر من حکم خدا شمش است، هستم. سخنان من به دقت بررسی شده است؛ کارهای من بیهمتاست؛ به پایین آوردن کسانی که بلند بودند؛ به ذلیل کردن مغرورانی که بودند، به اخراج خودخواهی.
اگر یک پادشاه جانشین سخنان من را که در این نوشته آوردهام در نظر بگیرد، اگر او قانون من را تغییر ندهد، سخنان من را فساد نکند، یا یادبود من را تغییر ندهد، پس شمش پادشاهی آن پادشاه را همانطور که سلطنت من را طولانی کرد، طولانی کند تا او بتواند با عدالت بر رعایایش حکومت کند.
اما اگر این پادشاه به سخنان من که در این نوشته آوردهام توجه نکند، اگر او فرمانهای مرا تحقیر کند و از لعنت خدا نترسد، اگر قانون من را که من دادهام نابود کند، سخنان من را فاسد کند، یادبود من را تغییر دهد، نام من را پاک کند و نام خود را در آن بنویسد، یا به خاطر لعنتها کسی را به این کار وادارد، آن فرد، چه پادشاه باشد، چه فرمانروا، پاتسی، یا هر شخص دیگری، مهم نیست چه کسی باشد، از خداوند بزرگ (آنو)، پدر خدایان که فرمان حکمرانی مرا صادر کرده است، بخواهد که شکوه سلطنت را از او بردارد، عصای سلطنتش را بشکند، سرنوشتش را نفرین کند.
بگذارید بعل، پروردگار، که سرنوشت را تعیین میکند، و فرمان او تغییرناپذیر است، که سلطنت مرا بزرگ کرده است، شورشی را فرمان دهد که دست او نتواند آن را کنترل کند؛
بگذارید باد براندازی سکونتگاهش را بوزد، بگذارید سالهای حکمرانی او در غم و اندوه سپری شود، سالهای کمبود، سالهای قحطی، تاریکی بدون نور، مرگ در حالی که چشمها هنوز باز است، برای او تقدیر شود؛
بگذارید بعل فرمان دهد که شهر او نابود شود، رعایای او پراکنده شوند، حکمرانی او قطع شود، نام و یاد او از سرزمین برچیده شود.
بگذارید بیلیت، مادر بزرگ، که فرمان او در ای-کور (المپوس بابلی) قدرتمند است، ملکهای که با دعاهای من همراهی میکند، امور او را به بدی تغییر دهد و ویرانی سرزمینش، نابودی رعایایش، ریختن جان او مانند آب را به دهان پادشاه بعل بریزد.
بگذارید ایآ، فرمانروای بزرگ، که فرمانهای تقدیر او تحقق مییابد، تفکر و حکمت را از او بگیرد، او را به فراموشی سوق دهد، رودخانههایش را از سرچشمه مسدود کند و اجازه ندهد که در سرزمینش برای انسانها محصول یا تامین غذایی رشد کند.
بگذارید شمش، داور بزرگ آسمان و زمین، که از تمام نیازهای زندگی حمایت میکند، حکمرانی او را بشکند، قانون او را باطل کند، راه او را نابود سازد، حرکت لشکریانش را بیفایده کند، او را در رؤیاهایش به نابودی پایههای سلطنت و ویرانی سرزمینش پیشگویی کند.
بگذارید محکومیت شمش فوراً بر او بیافتد؛
بگذارید او از آب محروم شود، از میان زندگان، و روحش از زمین.
بگذارید سین، پروردگار ماه، پدر آسمان، که هلالش در میان خدایان نور میدهد، تاج و تخت سلطنت را از او بگیرد؛
بگذارید گناه سنگینی بر دوشش بیفتد، و فساد عظیمی بر او مستولی شود که هیچ چیزی پایینتر از او نباشد.
بگذارید او را برای مدتها و سالها از سلطنت محروم سازد و زندگی او را مانند مرگ کند.
بگذارید او از دست دادن قدرت زندگیاش را افسوس بخورد، و خدایان بزرگ آسمان و زمین، آنوناکی، همه با هم نفرین و بدی را بر مرزهای معبد، دیوارهای این ای-بارا (معبد خورشید در سیپارا)، بر حکومتش، سرزمینش، جنگجویانش، رعایایش و لشکریانش وارد سازند.
بگذارید بعل او را با نفرینهای قوی دهانش که تغییرپذیر نیستند نفرین کند، و این نفرینها فوراً بر او بیافتد.