مشتمل است بر هشت باب و خاتمه.
باب اول در اصطلاحات دستهبندی قوانین و فرمانهای متعلّق به دسته و تعلیم سرباز، و آن مشتمل است بر دو فصل.
فصل اول در اصطلاحات دستهبندی و اسامی آن،
فصل دویّم در آداب تعلیم سرباز و فرمانهای متعلّق به تعلیم و قواعد آن.
باب دویّم در آداب و قواعد و حركات و فرامین مشق تفنگ و تیراندازی، و آن مشتمل است بر چهار فصل.
فصل اول در آداب و حركات و فرامین مشق تفنگ،
فصل دویّم در مشق و قواعد پُركردن تفنگ و تیراندازی كه مخصوص دسته و گروهان است،
فصل سیُم در فرامین و قواعد تیراندازی كه مخصوص فوج است،
فصل چهارم در بیان فرامین كه در مشق فوج لازم است و به همان فرمان سرهنگ اكتفا میشود؛ سردسته و غیره فرمانی نمیدهند.
باب سیُم در آداب و قواعد مشق قراول است، و آن مشتمل است بر پنج فصل.
فصل اول در آداب حاضركردن قراول،
فصل دویّم در تعیین صاحبمنصب قراول،
فصل سیُم در آداب و قوانین و فرامین مشق قراول افواج،
فصل چهارم در بیان تبدیل قراول و كشیکچی،
فصل پنجم در آداب گزمه و تعمیم ارباب مناصب.
باب چهارم در آداب حاضرباش و دورهمرچ و سالم.
باب پنجم در حركت افواج، و آن هیجده حركت است.
باب ششم در بیان قواعد بعضی حركات و فرامین مختصره كه بسهولت و آسانی معمول میشود و اختراع جدید است.
باب هفتم در بیان حركات پنج فوج، و آن مشتمل است بر چهار فصل.
فصل اول در ذكر حركات ستون فراز افواج است،
فصل دویّم در قواعد حركات انحراف افواج خمسه كه بر خط مستقیم كه با چهار قدم گرد تشتیوان میشوند،
فصل سیُم در قواعد مختلف مرچ و قلعه و ستون باز افواج،
فصل چهارم در قواعد حركات باطالیان به پیش و باطالیان به عقب افواج خمسه.
باب هشتم در آداب و قواعد كوچیدن و افتادن اردو، و آن مشتمل است بر دو فصل.
فصل اول در كوچ كردن اردو،
فصل دویّم در آداب و قواعد اردو انداختن و چادر زدن به قانون نظام.
خاتمه در قواعد مختصرە نظام به طریق اجمال و اختصار.
ستایشِ بیقیاس بر سلطانِ سلاطینِ جهان، یاورِ كِهان و مِهان، اولین معلّمِ عالَم، ناظمِ فوجِ بنیآدم كه صفوف هیجده هزار عالمِ امکان را به یک فرمان «كُن» از مركز مشیّت در حركت و مدار آورد و انبیای بزرگ و اولیای سترگ را، كه سرهنگان لشکر دین و سربازان معركه و میدان علمالیقینند، وكیل كارخانه حکمت و قدرت خویش كرد و هر یک را به فاصله چندی، فوجفوج و دستهدسته، از عقب هم فرستاد تا به مدد اخبار غیبی، در میدان رسالت، عَلَم بهادری برافرازند.
[…]
اما بعد، چنین گوید چاکر دربار خلافت مدار بهرام قاجار در مبادی حال که از میامن اقبال بی زوال بنای تعلیم و مشق نظام در عساکر منصوره ایران اشتهار و شیوع یافت حسب الامر نواب عفران مآب ولیعهد مبرور البسه الله تعالی حلل النور این چاکر نامزد و مامور شد که داخل اهالی نظام گشته به مراسم تعلیم و مشق نظام اقدام نماید. امتثالا لامره العالی سالها کمر خدمت بر میان بسته آن مشق شایسته و علم خجسته را از معلمین فرنگ که صاحب هوش و فرهنگ بودند اخذ و اکتساب نمود چنانچه از مراسم مشق و تعلم و ترقی جسته به مراتب تعلیم و فرماندهی رسید و چند سال پیش از این که هنوز شهریار فرشته سیرت خجسته سریرت تعمده الله بغفرانه و اسکنه بحبوحه جنانه، از مقصوره جهان به معموره جنان نخرامیده بود و در قصور رضوان در کنار حور و غلمان نیارمیده، بدین چاکر فرمود تا به نگارش کتابی در آن باب پردازد و قواعد کلیه نظام را در آن ذرج درج سازد. این بنده نیز اصول آن علم را در ضمن فصولی چند ایراد کرد لکن چنانکه باید و شاید هنوز از عهده ضبط و ترتیب و نظم و تهذیب آن فراغت نیافته که آن پادشاه را فرمان الهی دررسید و تاج و تخت خلافت را با دیگر مخلفات سلطنت به مهین خلف خویش که امروز خلیفه برحق و فرمانروای مطلق است باز گذاشت…
از آنجا که حق سبحانه و تعالی رای همایونش را به الهامات غیبی ملهم و خاطر اقدسش را به تاییدات ایزدی مکرم دارد زمام حل و عقد امور و نظام مهام جمهور را به سرپنجه کفایت و کفالت جناب جلالتمآب کامل نصاب … امیرنظام جناب اتابک اعظم ایده الله تعالی بنصره و شرفه مفوض و موکول داشت … و امسال که سنه هزار و دویست و شصت و هفت هجری است مجددا فرمان واجب الاذعان شاهنشاه موید منصور زاد الله ناصریه به نوشتن کتاب مزبور عز صدور یافت و این چاکر خامهوار کمر اطاعت بر میان بسته به تکمیل آن نامه پرداخت و نیز حکم محکم سلطانی صادر شد ک هچهارصد جلد از آن کتاب در دارالطباعه مبارکه انطباع یابد و سلاطین و سرهنگان به مشق و تعلیم آن مشغول شوند و تا آن کتاب به نام نامی و اسم گرامی پادشاه محلی و مزین گردد و آن را به نظام ناصری موسوم داشت…
[…]
اولا باید سربازان بلندقامت را در صف اول قرار دهند به تفاوت تا آخر دسته. كوتاهتر را در آخر، و میانه بالا را در وسط قرار دهند و این رعایتِ بلندی قامت در دستجات هم باید ملاحظه شود؛ به این معنی كه سربازان دسته بهادران از سایر دستهها بلندتر باید باشند و همچنین به ترتیب تا دسته مخبران از همه دستهها كوتاهقامتتر باشند و؛ ثانیا: باید هركس رفیق خود را كه پهلوی هم قرار داده شده، درست بشناسد، از چپ و راست و پیش و پس كه در حین حاضرباش همهوقت به همان قرارداد بایستند و اختلاف در این واقع نشود. در صفِ دویم به همین قرار صفِ اولی باید معمول شود. پس از این باید دانست كه تمام دو صف را كه صد نفرند «دسته» مینامند و نصف آن را «رَسَد». نصفِ اولی دستِ راست را «رسدِ راست» و نصفِ دیگر را «رسدِ چپ» مینامند. ربع دسته را «بهره» مینامند. ربعِ اول دستِ راست را «بهره اول»، دویمی را «بهره دویم» سیُمی را «بهره سیُم» چهارمی را «بهره چهارم» مینامند. بهره اول و سیُم را بهرههای راست؛ دویمی و چهارمی را بهرههای چپ مینامند.
فرانت: لغت انگریزی است و به معنی پیش است. مقصود از این فرمان این است كه به همان سمت اولی كه روی سرباز در آن بود در دسته یا تشتیوان یا ستون، خلاصه به هر سمت كه بود، به همان سمت برگردد؛ مثلا: حکمِ «به راست راست» یا »طرف راست گرد» یا غیرهم داده بود و حالا میخواهد كه دسته یا فوج به همان سمت اولی رویش برگردد، این فرمان را میدهد. سرباز، به همان طوری كه حركت كرده بود، برمیگردد به حالت اولی: از راست برگشته بود باز از راست برمیگردد؛ به «چپ چپ» بود از چپ برمیگردد سمت اول، اما در «طرف راست گرد» یا «طرف چپ گرد»، باید از سمتِ دوشِ راست برگردد در بالای پاشنه دیگر، عقب و پیش آوردن پای راست در كار نیست.
[…]
چند صفحه صورت و رسم پایِ سرباز در حركت آهسته مرچ و گردیدن و غیرهم ملحق شده و شرحی مختصر قلمی شده كه برای تعلیمدهنده آسان و واضح شود.
تمّ الکتاب فی دوازدهم شهر جمادیالثانی، مطابق سال ایت ئیل سنه ۱۲۶۷
كاتبه و راقمه مصطفی كجوری بایده.