منشور کوروش

تاریخ تصویب: //
تاریخ انتشار: ۰/۰۱/۰۲
دسته:
اطلاعات بیشتر:

تاریخ: سال ۵۳۹ پیش از میلاد

ترجمه: شاهرخ رزمجو

راهنما
… شکستگی
[] بخش‌های شکسته یا بازسازی‌شده
() توضیحات
(؟) احتمال‌ها

[آن هنگام که مر]دوک، پادشاه همه آسمان و زمین، […،… (که) در… یَش[..ِ. دشمنانش (؟) را] ویران می‌کند.
[…] با داناییِ گسترده (؟)، [… که گو]شه‌های جهان [را نظاره (؟) می‌کند]، [… بزر]گزاده‌اش (= بِلشَزَر)، فرومایه‌ای به سروری سرزمینش گمارده شد.

[…] (نبونئید)[فرمانروایی (؟)سا]ختگی بر آنان گمارد، نمونه‌ای (ساختگی) از اِسَگیل ساخت و […] برای (شهر) اور و دیگر جایگاه‌های مقدس […] آیین‌هایی که شایسته آنان (خدایان/پرستشگاه‌ها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] … بی‌پروا […] هر روز یاوه‌سرایی می‌کرد و (به شیوه‌ای) [اها]نت‌آمیز پیشکشی‌های روزانه را بازداشت.
او در [آیین‌ها دست برد و] … درون پرستشگاه‌ها برقرار [کرد]. در دلش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان [داد].
هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدی روا می‌داشت [… همه مردما]نش (= مردمان مردوک) را با یوغی رهانشدنی به نابودی کشاند.

اِنلیل خدایان (=مردوک)، از شِکوه ایشان بسیار خشمگین شد، و […] قلمرو آنان (را ؟) […]. خدایانی که درون آن‌ها می‌زیستند محراب‌هایشان را رها کردند، خشمگین از اینکه او (=نبونایید) (آنان را) (= خدایان غیر بابلی) به (شهر) شوانّه (= بابل) وارد کرده بود.

مردوک بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد. (او) به همه زیستگاه‌هایی که جایگاه‌های (مقدس) شان ویران گشته بود و مردم سرزمین سومر و اَکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه[اش] را بگردانید (و) بر آنان رحم آورد.
او همه سرزمین‌ها را جست و بررسی کرد، شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت و او را به نام خواند، (و) شهریاری او را بر همگان به آوای بلند بَرخواند.

او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کوروش) سپرده بود، به دادگری و راستی شبانی کرد.

مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش (=شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه (شهر) تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
سپاهیان گسترده‌اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ‌افزارهایشان در کنارش روان بودند.

(مردوک) او (=کوروش) را بدون جنگ و نبرد، به درون (شهرِ) شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد (و) شهرش، بابل را از سختی رهانید.
او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش (=دست کوروش) نهاد.

همه مردم بابل، تمامی سرزمین سومر و اَکد، بزرگان و فرمانبرداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره‌هایشان درخشان شد.
آنان (مردوک)، سروری را که با یاری‌اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، شادمانه ستایش کردند و نامش را ستودند.

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکد، شاه چهارگوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، نواده چیش‌پش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان،
دودمان جاودانه پادشاهی، که خدایان بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست می‌دارند (و) پاد[شا]هی او را با دلی شاد یاد می‌کنند.

آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل درآمدم، جایگاه سروری [خود] را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم.
مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابل را دوست دارد، همچون سرنوشتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسان در پی نیایش‌اش بودم.
سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابل گام برمی‌داشتند. نگذاشتم کسی در همه [سومر و] اَکد هراس‌آفرین باشد.
در پیِ امنیت [شهرِ] بابل و همه جایگاه‌های مقدسش بودم.
برای مردم بابل […] که برخلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته‌شان نبود، خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم.
مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و) به من کوروش، شاهی که از او می‌ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه سپاهیانم، برکتی نیکو ارزانی داشت، تا با آرامش، شادمانه در حضورش باشم.
به [فرمان] والایش، همه شاهانی که بر تخت‌ها نشسته‌اند، از هر گوشه (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنان که در [سرزمین‌های دوردست] می‌زیند، (و) شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی می‌کنند، همه آنان، باج سنگینشان را به بابل آوردند و بر پاهایم بوسه زدند.
از [شواَنّهَ] (=بابل) تا شهر آشور و شوش، اَکد، سرزمین اِشنونهَ، شهر زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جایگاه[های مقدس آنسو] ی دجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود، خدایانی را که درون آن‌ها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه‌های ابدی خودشان نهادم.
همه مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گردآوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم
و خدایان سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید – در میان خشم سرور خدایان- به بابل آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاه‌هایشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می‌سازد.
باشد تا همه خدایانی که به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم، هر روز در برابر (خدایان) بِل و نبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستا شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم، چنین گویند که «کوروش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش»
… [… (باشد که) آنان تا روزگاران دراز (؟)، سهمیه‌دهندگان نیایشگاه‌هایمان باشند
و (؟)] (باشد که) مردمان بابل شاهیِ مرا [بستایند].

من همه سرزمین‌ها را در صلح (امنیت) نشاندم.
… [غا]ز، دو مرغابی ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی‌های پیشینِ] غازها و مرغابی‌ها و کبوترهایی که … [روزا]نه افزودم.
در پی استوار کردن بارویِ دیوار ایمگور –انلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
[…] دیواری از آجر پخته، بر کناره خندقی که شاهی پیشین ساخته بود، ولی سا[ختش را به پایان نبرده بود] … کار آن را [… به پایان بردم.]
……. که [شهر را] از بیرون [در بر نگرفته بود]، که (هیچ) شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] بابل نساخته بود.
[…] (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
[… دروازه‌های بزرگ از چوب‌های سِدر] با روکش مفرغین. من همه آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کارگذاردم.
[… کتیبه‌ای از] آشور بانیپال، شاهی پیش از من، [(بر آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م. [… در جای خود [نهادم (؟)] …

(باشد که) مردوک، سرور بزرگ، همچون هدیه‌ای به من عطا کند زندگانی دراز، [(و) عمری کامل،] [تختی ایمن و سلطنتی پایدار،
و باشد که من … در قلبت تا به] جاودان.


[نوشته و تطبیق] شده [از (روی لوحه) …]؛ (این) لوحه قیشتی-مردوک، پسرِ […].