روز جمعه ٢٧ جمادى الاخرى ١٣٢٧ – [۲۵ تیر ۱۲۸۸]
دیشب صداى توپ و تفنگ کمتر در شهر شنیده مى شد، فقط از دور صداى توپ مى آمد که معلوم بود در خارج دروازه است. لکن در اول صبح در ارگ و توپخانه خیلى تفنگ خالى کرده و یک ساعت متوالى صداى تفنگ از ارک مسموع مى گردید که صنیع حضرت و شاطر حسین با جمعى از الواط ارگ را محافظت مى کنند و تیر به هوا و در و دیوار خالى مى کنند.
امروز دو ساعت به ظهر در شهر منتشر گردید که محمدعلیشاه رفته است به سفارتخانه روس و از تخت و تاج استعفاء داده است. اگر چه هنوز باور نمى کنم ولى از رشادت مجاهدین و شجاعت بختیارى و حرکات ناهنجار درباریان، نتیجه همین است که ملت غالب و دولت مغلوب شود. زیرا که در این یک سال استبداد به حدى قلوب مردم از شاه منزجر شده است که حد و وصف ندارد. شاهزادگان بزرگ از او رنجیده و متفرق، وزراء دلگرمى به کار ندارند، نظام حقوق خود را نگرفته، فقط عده معدودى از بىشرفها از قبیل امیر جنگ و ارشدالدوله و مجلل و صنیعحضرت و حمال و بیعار حامى او مى باشد. بلى مانند حاجى علیقلى خان سردارى را از خود مى رنجاند و لقب او را که سردار اسعد مى باشد مى دهد به صنیعحضرت که از پست فطرتها و دون همتان مى باشد. این است که یا مغلوب مى شود و کشته خواهد شد، و یا به سفارت متحصن خواهد گردید. فعلا که دو ساعت به ظهر است در شهر این خبر منتشر گردیده و قلوب مستبدین شکسته، و ضعف و فتور از صورت آنان هویداست.
الان که اول شب است، اخبار امروز را که به تحقیق دست آورده[ام] مى نگارم:
امروز صبح محمدعلیشاه با جمعى از اجزاء خود از قبیل حسین پاشاخان امیر جنگ و مجلل السلطان و ارشدالدوله با دویست سیصد نفر سوار و عده اى از سیلاخورى و مامقانی و چهار عراده توپ، از سلطنت آباد به طرف سفارتخانه روس فرار کرده و آن سفارتخانه را مامن خود قرار داده و خود را از تاج و تخت کیانى، بى بهره و نصیب نمود.
در این روز، [۲۵ تیر ۱۲۸۸] چهار ساعت به غروب مانده، در عمارت بهارستان، مجلس عالی از وجوه مملکت، در خصوص عزل محمدعلیشاه و نصب سلطان احمدمیرزای ولیعهد به سلطنت ایران و تعیین نایب السلطنه و وزراء مسئول، تشکیل شد.
(مجلس عالی عبارت است از مجلس روساء ملت و اعیان مملکت و از هر طبقه در آنجا حاضر باشند، به حدی که آراء آنها کاشف از رضای ملت باشد).
این مجلس مقدس هم مرکب بود از عموم علماء و وجوه وکلای سابق و وزراء و شاهزادگان و اعیان و اشراف و تجار و روسای اصناف، که عده حاضرین در مجلس، متجاوز از سیصد نفر بود.
متجاوز از سه هزار نفر از عموم طبقات، در فضای عمارت بهارستان برای استماع کلمات و نتایج اقدامات مجلس عالی حاضر بودند، و چون به واسطه کثرت جمعیت، گرفتن رأی در خصوص عزل محمدعلیشاه و نصب ولیعهد به سلطنت و تعیین نایب السلطنه و انتخاب وزراء و سایر امور اشکال داشت، کمسیون [کمیسیون] فوق العاده از اشخاص مفصله ذیل منتخب شده، در اطاق مخصوص نشسته، اعلان و احکام لازمه را نوشته، به مجلس عالی آورده، در آنجا قرائت نمودند.
عموم حاضرین مجلس عالی و بهارستان، صدای زنده باد اعلیحضرت سلطان احمدشاه پادشاه مشروطه، پاینده باد استقلال ایران، زنده باد مجاهدین و سرداران ملی، پاینده باد سپهدار اعظم و سردار اسعد، را بطوری بلند نمودند که تمام طهران بلکه گوش تمام دنیا را ازین صدای فرحافزا پر کردند. یک شعف و سروری در مردم مشاهده می شد که از وصف تقریر و حیز تحریر، خارج است.
صورت اسامی کمسیون [کمیسیون] که احکام از آنجا به مجلس عالی میآمد:
آقای صدرالعلماء – آقامیرزا سیدمحمد امامزاده – آقاسید محمد پسر آقا سیدعبداله – صنیع الدوله – وثوق الدوله – مستشارالدوله – حکیمالملک – نواب حسینقلی خان – میرزامحمد خراسانی – وحیدالملک – حاجی سید نصرالله – حاج محمدعلی تاجر – حاج سیدمحمد تاجر – سالار حشمت – مرتضی قلیخان بختیاری – عمیدالسلطان – میرزاعلی محمدخان – میرزا سلیمانخان – نظام السلطان – آقامیرزا غفار – عمیدالحکماء – معزالسلطان رشتی – قوامالسلطنه – میرزایانس – آقای کسمائی – آقا میرزا طاهر.
اول لایحه که از کمسیون [کمیسیون] مزبور به مجلس عالى آمد و در مجلس عالى قرائت شد و پس از امضاء به طبع رسید و نشر شد، این لایحه است:
اولین لایحه که در سلطنت اعلیحضرت احمد میرزا قرائت شد در مجلس عالى
چون احوال و اوضاع حاضره مملکت ایران، معین و مسلم نمود که اعاده نظم و امنیت مملکت و استقرار حقوق و اطمینان قلوب ملت، بدون تغییر سلطنت مقدور نخواهد بود، و پادشاه سابق، انزجار طبایع ملت را در حق خود به درجه کمال یافته، در سفارت محترمه دولت بهیه روس به حمایت دولتین فخیمتین انگلیس و روس پناهنده شده، بالطبع شخص خود را از تاج و تخت ایران بىنصیب و مستعفى نمود، علىهذا در غیاب مجلسین سنا و شوراى ملى، مجلس عالى فوقالعاده، بر حسب ضرورت فورى، روز جمعه ٢٧ جمادى الاخرى ١٣٢٧ در طهران در عمارت بهارستان تشکیل یافته، اعلیحضرت قویشوکت اقدس سلطان احمدمیرزا، ولیعهد دولت علیه را به سمت شاهنشاهى ایران منصوب و نیابت سلطنت را عجالتاً به حضرت مستطاب اشرف عضدالملک تفویض نمود که بعد از تشکیل پارلمان بنا به ماده ٣٨ قانون اساسى، در باب نیابت سلطنت، موافق مقتضیات وقت قرار قطعى داده شود.
صورت حکم مجلس عالی در خصوص وزارت جنگ
نظر به حسن خدمات و زحمات و مراتب عال العال فداکاری حضرت مستطاب اشرف افخم آقای سپهدار اعظم دامت شوکته، در استحصال و استقرار حقوق مقدسه ملت و اعاده شئون دولت و به ملاحظه اینکه وزارت جلیله جنگ بنا به اقتضاآت فوق العاده، امروز نهایت اهمیت را دارد، مجلس عالی فوق العاده که در روز جمعه ٢٧ جمادی الثانیه ١٣٢٧ در بهارستان منعقد شد، وزارت جلیله جنگ را به حسن کفایت حضرت مستطاب معظمله تفویض نمود که شرایط غیرت و وطنپرستی خودشان را در حسن انتظام این اداره جلیله، معمول و مجری دارند.
ایضا صورت حکم در خصوص وزارت داخله
چون حضرت مستطاب اجل اکرم آقای حاجی علیقلی خان سردار اسعد، که در استقرار حقوق مقدسه ملت و اعاده شئون دولت، به تحصیل نیکنامی تاریخی و انتظام مملکت تکمیل و تشکرات عمومی را از قبول زحمات آتیه نیز جلب فرمایند، لهذا مجلس عالی فوق العاده که به تاریخ روز جمعه ٢٧ جمادی الثانیه در بهارستان منعقد شد، وزارت جلیله داخله را که در این موقع، اهمیت مخصوص دارد، به حضرت معظمله تفویض مینماید که حسن کفایت و فرط غیرت خود را در انتظام این امر جلیل، به موقع اجرا گذارند.
نطق حضرت اشرف عضد الملک نایب السلطنه در امروز در مجلس عالی
از حسن ظنی که عموم ملت و مجلس عالی فوق العاده به این بنده اظهار نمود و بنده را موقتاً به سمت نیابت سلطنت ایران منصوب و مفتخر فرموده، تشکرات فائقه خود را اظهار مینماییم؛ و امیدواریم به دستیاری خیرخواهان وطن و روسای ملت و همراهی مجاهدین غیرتمند، که اقدامات آنها موجب خدمات لایقه و تحصیل موجبات ترقی مملکت موفق شده، این حسن عقیده عمومی را به اظهار عملیات و ابراز خدمات تکمیل نمایم.
صورت تلگرافی است که از طرف مجلس عالی به حجج اسلامیه شده است
از طهران ٢٧ جمادی الثانیه ١٣٢٧ نجف اشرف:
حضور مبارک حضرات حجج الاسلام والمسلمین، آیات اللّٰه فی الارضین آقای خراسانی و آقای مازندرانی و بهبهانی، مدالله ظلهم علی رئوس المسلمین
از یمن توجهات حضرت ولی عصر عجل اللّٰه فرجه، و اهتمامات کافیه که از طرف باشرف آن ذوات محترمه در حفظ آثار اسلام و ترویج شریعت مطهره و استحکام اساس مشروطیت مبذول شده، در روز جمعه ٢٧ جمادی الثانیه مجاهدین و فدائیان ملت اثنی عشری در کمال نظم و سلامتطلبی، شهر دارالخلافه طهران را متصرف، و نظر به انزجار عموم افراد ملت از وضع اداره اعلیحضرت محمدعلی میرزا و به ملاحظه اینکه صبح روز مزبور، به سفارت دولت بهیه روس رفته، در تحت لواء دولتین روس و انگلیس متحصن شده بودند، به تصویب و صلاحدید مجلس عالی، که مرکب از علماء اعلام و کلیه وجوه و اعیان مملکت و شاهزادگان عظام و کلیه وجوه وکلای سابق تشکیل شده بود، اعلیحضرت معظم را از سلطنت ایران منفصل و اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری سلطان احمدمیرزا ولیعهد دولت علیه را به سلطنت منصوب و نیابت سلطنت را عجالهً به موجب اصل ۳۶ و ٣٧ قانون اساسی، به حضرت مستطاب اجل اشرف ارفع اکرم آقای عضدالملک دامت شوکته، تفویض فرمودند که بعد از انعقاد پارلمان مطابق ماده ٣٨ قانون اساسی در باب نیابت سلطنت، قرار قطعی داده شود.
این است که استحضار خاطر مقدس آن ذوات محترم را از نتیجه اقداماتی که به حسن توجهات خاطر مبارک بندگان حضرات حجج الاسلام عالی دامت برکاتهم، حاصل شده است لازم دیده، تشکرات بیپایان عموم افراد مسلمین را از محاسن نیات آن حضرات به تقدیم رسانیده، امیدواریم که از برکات انفاس قدسیه آن ذوات مقدسه، موجبات ترویج معدلت و آسایش ملت و اعلام، آثار شرع مبین در تزاید، دولت و ملت آسوده و اساس مسلمانی بر وفق مکنونات خاطر مبارک روز به روز قرین استحکام گردد.
از طرف مجلس عالی:
سپهدار اعظم، وزیر جنگ
سردار اسعد علی قلی، وزیر داخله
لایحهای از طرف مجلس عالی به محمد علی، پادشاه سابق، نوشته شد که هیئتی از طرف ملت بروند به سفارتخانه و بدهند به پادشاه سابق. چون از طرف سفارت روس تلگرافی در جواب وزیر داخله و وزیر جنگ رسید، لذا لایحه فرستاده نشد، لکن در مجلس عالی قرائت شد.
صورت لایحهایست که از طرف مجلس عالی به والاحضرت محمدعلی میرزا پادشاه سابق نوشته شد
اعلیحضرتا
مقتضیات وقت و شدت هرج و مرج مملکت و انزجار قلوب ملت از اداره اعلیحضرت همایونی، ضرورت بهم رسانیده که آن اعلیحضرت از زحمات بار سنگین سلطنت، خود را معاف فرمایند. بر طبق همین ضرورت، چون آن اعلیحضرت امروز که جمعه ٢٧ جمادی الثانیه ١٣٢٧ در سفارت محترمه دولت بهیه روس، به حمایت دولتین فخیمتین انگلیس و روس پناهنده شده، بالطبع شخص همایون خود را از این زحمت فارغ فرمودند. علیهذا مجلس عالی فوقالعاده، امروز جمعه ٢٧ جمادی الثانیه ١٣٢٧ در بهارستان تشکیل یافته، اعلیحضرت قویشوکت اقدس سلطان احمدشاه خلدالله ملکه و سلطانه، را به شاهنشاهی ایران پذیرفته، و تا تشکیل پارلمان، موقتاً حضرت مستطاب اشرف عالی عضدالملک، دامت شوکته، را به سمت نیابت سلطنت اختیار نمود.
ترجمه تلگراف جوابیه سفارت روس و انگلیس
سپهدار – سردار اسعد
دو نماینده، تلگراف دیروزی شما را به اعلیحضرت محمدعلی اطلاع دادند. معظمله اظهار میدارد که همان وقت که سلطنت آباد را ترک نمود، خود را از سلطنت خلع کرده است، و بنابراین از پذیرفتن هر هیئتی امتناع دارد.
(بارکلی – سفیر انگلیس) (سابلین – شارژ دافر روسی)
امروز لایحه از طرف مجلس عالی به اعلیحضرت همایونی سلطان احمد شاه خلدالله ملکه، در سلطنت آباد، به توسط هیئتی که اسامی آنها از قرار ذیل است، فرستاده شد:
آقاسید محمد، پسر آقا سیدعبدالله – آقاسید محمد امام زاده – نظام الملک – موثق الدوله – شاهزاده ناظر – علاءالدوله – علاءالملک.
٢٧ جمادی الثانیه ١٣٢٧
به عرض پیشگاه اقدس اعلیحضرت همایون شاهنشاهی سلطان احمدشاه، خلدالله ملکه و سلطانه، چون اعلیحضرت محمدعلی میرزا پدر والامقام اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی، بر حسب مقتضیات وقت، از تقلد امر خطیر سلطنت معاف شدند، به موجب ماده سی و شش و سی و هفت قانون اساسی، در مجلس فوق العاده که به تاریخ ٢٧ جمادی الثانیه در عمارت بهارستان منعقد گردید، سلطنت به اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی مقرر و اعلان شد، و نیابت سلطنت، موقهً به عهده حضرت مستطاب اشرف عالی عضدالملک دامت شوکته، واگذار گردید، تا بعد از انعقاد پارلمان، به موجب ماده ٣٨ قانون اساسی، قرار قطعی در باب نیابت سلطنت داده شود.
مراتب معروضه فوق، از طرف مجلس عالی فوق العاده، رسماً به توسط مبعوثین آن مجلس عالی به پیشگاه سریر اعلی، ابلاغ و اعضای این مجلس از طرف عموم ملت، تبریکات صمیمانه خود را تقدیم حضور باهرالنور همایونی داشته، از خداوند مسئلت میکنند که سلطنت مشروطه آن اعلیحضرت، برای عموم اولاد ایران به انواع میامن و تبریکات مشحون و ترقی و سعادت این مملکت در سایه توجهات خسروانه حاصل و کامل گردد.
امروز طرف عصر، پالکنیک با یک نفر از طرف سفارتخانه انگلیس و اسدالله خان سرتیپ و چند نفر از مجاهدین، آمد به مجلس و سه مسئله را درخواست نموده: اولاً – مواجب پسافتاده او را بدهند؛ ثانیاً – امنیت جانی به او بدهند؛ ثالثاً او را در خدمت باقی گذارند.
دو مطلب اول، قبول شد، لکن مطلب آخری را قول ندادند و گفتند منوط به تصدیق پارلمان است. لکن عجالهً قزاقخانه راجع به خود او شد، ولی در تحت مواظبت کمسیون جنگ و محافظت چند نفر از مجاهدین.
امروز جارچى طرف غروب آمد به بازار و جار کشید تا فردا اهل نظام اسلحه خود را تحویل بدهند و کسى را به آنها کارى نیست و اگر تا فردا اسلحه را ندهند و سنگرها را تخلیه نکنند، مجازات به آنها داده مى شود. نیرالدوله هم در مدرسه سپهسالار تحت الحفظ است. سنگرها متفرق شدند، جز خانه شیخ فضل اللّٰه، که هنوز سنگر او باقى و سربازهاى سیلاخورى متفرق نشدند.
امروز در تمام خانهها و سراها بیرق قرمز افراخته و بر بیدق به خط سفید نوشتهاند «زنده باد مشروطه»، «پاینده باد قانون اسلام».
بر بعضى، به علاوه لفظ «یا صاحب الزمان»، بر بعضى به علاوه «زنده باد مجاهدین».
امروز جار کشیده شد که فردا بازارها را باز کنند.
در مردم یک امنیت طبیعى پیدا شده است، برخلاف سال گذشته که مجلس را به توپ بستند، احدى اطمینان و امنیت نداشت و کلى مال مردم را به غارت بردند و به جان مردم افتادند زید را بگیر و عمرو را بگیر، با اینکه عفو عمومى داده شد، احدى امنیت نداشت. لکن امروز با اینکه هنوز عفو عمومى داده نشده است، مردم آسوده و راحت مى باشند. احدى را صدمه نمى زنند با افراد مردم به مهربانی و حسن خلق سلوک و رفتار مى شود.
خلاصه اقدامات این چند روزه:
پس از فتوحات باهره قشون ملى در قزوین و کرج و شکست دادن اردوى پادشاه سابق صبح سه شنبه ٢٣ جمادى الاخرى ١٣٢٧ قشون ملى به ریاست سیهداراعظم و سردار اسعد، به پیش جنگى سالارحشمت و مرتضى قلى خان بختیارى و میرزا على خان و نظام السلطان و مسیو یپرم از دروازه بهجت آباد حمله به تهران آوردند. جنود استبداد که محض جلوگیرى از قشون ملى و تضیع حقوق ملت مسجد سپهسالار و بهارستان و دروازهها و میدان مشق و توپخانه و قزاقخانه و کلیه امکنه مرتفعه شهر را سنگر قرار داده بودند، در جلو آن سیل بنیان کن آسمانى تاب مقاومت نیاورده، اکثر سنگرها را خالى و واگذار به قشون ملى نمودند. قشون ملى شهر طهران را متصرف و بهارستان و مسجد سپهسالار را مسکن قرار دادند. اشرارى که سنگرهاى خود را خالى نموده، به طرف میدان مشق توپخانه و خیابان علاءالدوله و ارک دولتى و عمارات سلطنتى رفته، با سایر اشرارى که در آن امکنه بودند همدست شدند، آن امکنه را مأمن و محل شرارت خود قرار دادند ، بکلى ابواب آمد و شد و عبور و مرور را به اهالى مسدود داشتند که هر کس از آن حدود گذشت هدف گلوله و آتش شرارت آنان گردید.
جمعى از قزاق و سوار در بیرون دروازه دولت و شمیران به همین شیوه غیر مرضیه انواع شرارت را اعمال داشتند. چون از این شرارت و خودسرى به قشون ملى خللى نرسید در روز دویم از طرف سلطنت آباد و قصر قجر و دروازه دوشان تپه و تلهاى مرتفع عباس آباد و قزاقخانه، مدرسه و مجلس را به امر محمدعلى میرزا به توپ بستند که شاید از صداى توپ شربنل و مسلسل مجاهدین را از میدان جان بازى فرار دهند. و جمعى از اشرار ورامینى و سیلاخورى و غیره را مامور داشتند که غفلةً از دروازه دولاب و دوشان تپه و دروازه قزوین به شهر وارد شوند و منازل مسلمانان را غارت نمایند. در این موقع که مجاهدین در کمال رشادت براى مدافعه و سرکوبى اشرار مزبور از اطراف، قزاق خانه و میدان توپخانه و دروازه دوشانتپه و دولاب و دروازه قزوین را محاصره کرده بودند آنان را روانه دیار عدم مى نمودند . قورخانه و ذخیره ملى که با سیصد نفر از مجاهدین به ریاست معزالسلطان رشتى و میرزاعلى محمدخان و اسدالله خان سرتیپ پسر مرحوم ابوالفتح خان و بعضى دیگر از رؤساء جنگ از قریه بادامک از اردوى ملى به بعضى ملاحظات عقب افتاده بودند و مامور به حمل قورخانه ملى به شهر طهران بودند وارد شدند.
خلاصه بعد از سه شبانه روز جنگ که بکلى امید محمدعلى میرزا مبدل به یأس شد و کلیه قشون او از کار افتادند، تا اینکه با دویست سیصد نفر سوار و چهار عراده توپ از سلطنت آباد حرکت کرده و به بهانه رفتن به کامرانیه خود را رسانید به سفارتخانه روس که در زرگنده واقع است و عمارت ییلاقى سفارتخانه است. امیر بهادر آمد جلو کالسکه شاه و گفت اعلیحضرت از راه کامرانیه منصرف شدید؟ در جواب گفت: مىخواهم بروم به سفارتخانه. گفت: رفتن به سفارتخانه را بگذارید براى آخر که بکلى مأیوس شدیم، الان ما شش هفت هزار نفر اردو داریم، از روسیه هم به امداد ما خواهند آمد، این گروه قلیل را به اندک مدتى مى کشیم و شهر را به توپ مى بندیم. محمد على میرزا گفت: اکر مانع شوى، با این تفنگ تو را مى اندازم. آن بى شرف هم ساکت شده با هم رفتند به طرف سفارتخانه روس. لدى الورود در اطاق و منزل سفیر او را نشانیده و چون سفیر روس غایب است شارژدافر براى پذیرائى حاضر شده، فوراً دو نفر سوار هندى هم از قلهک از طرف سفارت انگلیس آمد یک طرف عمارت بیدق انگلیس و دو نفر هندى پاى بیدق نشسته و ناظر به مکان محمدعلى میرزا، یک طرف عمارت دو نفر قزاق روسى پاى بیدق روس نشسته و ناظر مهمان وارد شدند. چرچیل شارژدافر سفارت انگلیس سوار درشکه شده، یک نفر مجاهد هم با او سوار، بیدق سفید را به دست یک نفر هندى داد که در جلو درشکه نشسته، به طرف مجلس آمدند. از دم دروازه، مجاهد فریاد مىزد که «محمدعلى فرار فرار فرار»، به این حالت وارد بر سرداران ملى گردید.
سبب یأس محمد علی میرزا و استعفای او از سلطنت ایران
سبب یأس محمدعلی شاه از سلطنت ایران چه بود؟
با اینکه روز قبل، سپهدار و حاجی علیقلی خان برایش نوشتند: «ما چاکریم و مطیع، یاغی نیستیم و خیال سلطنت نداریم. اگر اعلیحضرت تشریف بیاورید به شهر و دوازده نفر از مقصرین ملت را به ما بدهید که در عدلیه آنها را استنطاق و مجازات دهیم، باز شما شاه و ما رعیتیم، والّا نه ما را ترس است و نه یأس؛ و اگر با مقاصد ملت همراهی نکنید ما میآییم به طرف سلطنتآباد»، الی آخره.
و چرا قبول نکرد و گفت: «تا یک فشنگ داشته باشم، چنین کاری نمیکنم»
و چرا با اینکه تقریباً ده دوازده هزار نفر اردوی مسلح و استعداد کامل داشت، از یک عده قلیل، که اسلحه تمامی نداشتند فرار کرد و این بیشرفی را بر خود هموار کرد، و با اینکه احتمال میداد که امداد از ورامین و زنجان و بعضی ایلات برایش برسد؛
و با اینکه به او گفته بودند و او را اطمینان داده بودند که قشون روسیه، عماً قریب میرسد و از تو حمایت میکند؛
و با اینکه به او گفته بودند که به قوه پول میتوان اختلاف بین مجاهدین و بختیاری انداخت؛
و با اینکه میتوانست با همین جماعتی که دور او مانده بود، برود به طرفی، یعنی هم میتوانست قوه و استعداد خود را بردارد و عده قلیلی را برای جلوگیری و ایستادگی ملت بگذارد که چند روزی آنها را سرگرم کنند و خود با هزار نفر یا زیادتر الی ده هزار نفر از راه ورامین برود به طرف عراق، یا در عراق اردو بزند، و یا در فارس، و یا برود به طرف آذربایجان و پناه ببرد به آذربایجان و در آنجا اظهار مشروطهخواهی کند و حضرات آذربایجانی اگر واسطه میشدند، باز شاه بود؛
و هم میتوانست خود را برساند از راه مازندران، به دریا، و برود به خارجه؛
و هم میتوانست برود به عتبات عالیات، علماء اعلام آنجا را بردارد و با خود بیاورد و لدیالورود، مجلس را مفتوح و جداً با ملت همراه شود؛
و هم میتوانست کالسکه خود را سوار شود، با ده نفر نوکر بدون اسلحه بیاید شهر، وارد شود به مجلس، و به سرداران بگوید «من با شما از این ساعت همراه میباشم، مقصرین را هم به من ببخشید»، البته سرداران همراهی میکردند و کار به اینجا منجر نمیشد.
پس سبب این چه بود که این پادشاه، با این اقتدار، به این زودی و به این جزئی، با این استعداد و این قوه، و اینهمه راه اصلاح، و این قدر طریق علاج که در جلو داشت، به این زودی و این آسانی و این سهلی، این بیشرفی را بر خود بگذارد و به خانه غیر پناه ببرد؟
چند سبب و علت داشت فرار و رفتن او به سفارتخانه روس، که ما در این تاریخ خود درج مینماییم:
اولا – مشیت خداوند و خواست خداوندی.
ثانی – آنکه در این دو سال و هفت ماه که این مرد سلطنت کرد، به اندازهای خُلف قسم و نقض دستخطهای خود، و خلاف قول، و خلاف با دوست و دشمن کرد که یقین داشت احدی با او به درستی راه نخواهد آمد؛ اگر امروز قول به او بدهند، فردا بر خلاف رفتار خواهند کرد.
سویم – آنکه تمام بستگان و خویشان و اطرافیان او به او گفته بودند ملت با تو صلح نمیکند و تو را خواهند کشت؛ به این جهت، مایوس شده بود.
چهارم – آنکه اشخاصی که اطراف او بودند، از اصیلزادگان و نجبا نبودند، بلکه عدهای از بیسروپاها و مردمان پستفطرت بودند. مردمان عاقل و زیرک و بزرگان بصیر به امر مملکت، همه از دورش پاشیده و متفرق شده بودند.
پنجم – که عمده همین بود، آنکه به او گفته بودند سپهدار تخت و تاج را متصرف میشود، آن وقت تو میتوانی از دولتین روس و انگلیس استمداد بخواهی و تو را امداد خواهند نمود، و سپهدار و حاج علی قلی خان را گرفته تسلیم تو مینمایند. به این جهت، رفت به سفارت روس و از سفارتخانه انگلیس هم معاونت خواست، که نماینده فرستادند. بعد از آنکه سپهدار و سردار اسعد، ولیعهد احمد میرزا را به شاهنشاهی ایران منصوب کردند، به انگلیسها گفت شما به من وعده نصرت و معاونت دادید. آنها جواب دادند اگر سپهدار و حاج علی قلی خان تخت و تاج را متصرف شده بودند ما میتوانستیم اقدامی کنیم، لکن آنها پسرت را منصوب کردند و دیگر ما حق دخالت در کار آنها نداریم.
ششم – آنکه نقشههای جنگ آنچه کشیده شد خبط از طرف دولتی ها بود، بخصوص سرداران روسی. چه در وقت آمدن اردوی ملی به طهران در حالتی که اردوی دولتی در کرج جلو آنها را داشت، صاحب منصبان اردوی دولتی به کاپیتان رئیس قزاقخانه و معلم جنگ می گویند: صدای سگها از طرف دست راست ما بلند شده است، گویا حضرات مجاهدین رفتند به طرف شهر، اذن بدهید جلوگیری کنیم. کاپیتان گفت: فضولی موقوف، بروید بخوابید. صبح که ملتفت میشوند، عمده از مجاهدین با سپهدار وارد شهر میشوند.
دیگر آنکه امیر مفخم باغ شاه را با عدهای از بختیاری دولتی گرفت. آنچه اذن خواست از پالکنیک که وارد شهر شوند، اذن نداد و جداً مخالفت کرد. دیگر آنکه توپچی قزاق خانه آنچه توپ انداخت، به هوا میانداخت.
دیگر آنکه ارشدالدوله حمله آورد به خانه عین الدوله و نیرالدوله رسید، مدد به او نرسید شکست خورد.
دیگر آنکه در عصر پنجشنبه شاه سوار شد و خواست حمله به شهر بیاورد، او را مانع شدند، خصوص صاحب منصبان روسیه، و اگر شاه حمله آورده بود حتماً کاری بزرگ اتفاق میافتاد، چه در حرکت شاه سه چهار هزار نفری که اطراف سلطنت آباد حفظ شاه را می کردند دیگر لازم نبود آنجا بمانند،
و دیر آنکه قوت نظام و پشت گرمی آنها به شاه بود که همراهشان بود،
دیکر آنکه خیلی از اشخاص که میدیدند شاه خودش جلو می رود آنها هم به غیرت و حرارت آمده ملحق می شدند. این حرکت شاه که فتح و غلبه او را محقق می داشت جلوگیری شد و گفتند این عده قلیل قابل حرکت شاه نیست، ما خود فردا آنها را علاج میکنیم.
دیگر آنکه سربازهای سیلاخوری که در جلو بودند و چند نفری از آنها با مامقانی تا نزدیک مجلس آمده بودند، چون دزدطبیعت و پستفطرت بودند در همه جا مشغول غارت بودند. اگر نجبا و اصیلزادگان در جلو میافتادند و یا جداً آنها را ممانعت کرده بودند از غارت، هر آینه شکست به این زودی نصیب آنها نمی شد.
دیگر آنکه این عده قلیل از مجاهدین و بختیاری که وارد شدند قورخانه و ذخیره آنها عقب بود، همینکه خبر به اردوی دولتی که در کرج افتاده بود رسید که سپهدار و بختیاری وارد شهر شدند آنها هم برگشتند و اگر جلوگیری کرده بودند و مانع از ورود قورخانه ملی شده بودند کار بر سپهدار سخت میشد؛ لذا باقی مانده مجاهدین غروب روز چهارشنبه ۲۵ بدون مخالفتی و بدون جلوگیری احدی قورخانه را وارد کردند، از دروازه قزوین وارد و از پای قاپوق و خیابان ماشین ملحق شدند به سپهدار. ورود این قورخانه، قوت داد ملت را و ضعف و فتور وارد آورد به دولت؛ و اگر این قورخانه به تصرف دولت آمده بود کار بر سپهدار و حاج علی قلی خان سخت میشد.
دیگر آنکه همچنانکه سال گذشته اهل طهران از صدای توپ می ترسیدند و خیال میکردند یک توپ برای شهری کافی است، امروز هم دولتیها از نارنجک و بمب به حدی خائف بودند که گمان می کردند یک نارنجک برای تلف کردن اردوی دولت کافی است.
هفتم- آنکه در شب پنجشنبه، شاه فهمید که تمام اهل طهران با سپهدار[ند] و از مجاهدین همراهی دارند، و نیز دانست که ساعت به ساعت از قم و کاشان و اصفهان و کرمانشاه و شیراز و قزوین و رشت، بلکه آذربایجان مدد می رسد به سپهدار. امروز اردوی دولت به ده هزار و منتها به بیست هزار اگر برسد، و اردوی ملت امروز اگرچه به دو هزار نمی رسد ولی فردا مضاعف، پس فردا مضاعف و شاید تا ده روز دیگر به صد هزار نفر برسد.
دیگر آنکه عده قلیل مجاهدین و بختیاری چون میدانستند اگر شکست بخورند یک نفر از آنها زنده نخواهند ماند، بلکه زن و بچه آنها را می کشند، به این جهت با هم متفق و متحد و اهل طهران هم به این خیال با آنها متحد و از جان گذشته، سر بر کف نهاده و به میدان شهادت آمدند. اما دولتیان همه با هم نفاق و خلاف بین آنها بود، دو سردار با هم خوب نبودند، حتی اجزاء امیر بهادر با هم نفاق داشتند و شاه بر این نفاق و خلاف، مسبوق شد و نتیجه آن را می دانست. یعنی این اواخر فهمید که علاج نداشت.
هشتم – آنکه در دستگاه دولت، پول تمام شده بود. چه در این یک سال، آنچه پول داشت خرج جنگ آذربایجان و سرداران شد. سردار ارشد در این یک سال متجاوز از صد هزار تومان دزدید، و مأخوذی او را بیش از این مبلغ نوشته بودند. پول دولت یا خرج جنگ آذربایجان شد و یا به کیسه سپهسالار و سرداران و علماء دولتی شد. از شهرها هم مالیات نرسید، به حکم جناب آخوند ملاکاظم، مردم مالیات ندادند، آنقدری که حکام گرفتند، خوردند و ندادند. به این جهت، شاه بیپول شد و پول نداشت. از آن طرف، سپهدار و حاج علی قلی خان هم تهیه پول دیده بودند و هم تجار و رعیت، از دادن به آنها مضایقه نداشتند.
نهم – آنکه در این یک سال، دولتها به اندازهای با مردم بدسلوکی کرده بودند که به هیج وجه رعیت دل خوش به آنها نداشت، و همه اعیان و اشراف ظاهراً یا باطناً، اظهار اخلاص و ارادت به سپهدار و حاج علی قلی خان مینمودند و از شاه اظهار نفرت و کدورت، از دورش متفرق شدند و او را تنها گذاردند. برخلاف، سپهدار و صمصام در این چندماهه چه در رشت و چه جای دیگر، بنای خوش سلوکی را با رعیت گذارده، یک شاهی از احدی نگرفتند. حتی در نزدیکی طهران در حالت جنگ، اردوی ملی پول میدادند و می خریدند، لوازم امور معاشیه خود را به پول و خریدن راه میانداختند؛ برخلاف، اردوی دولت به هر ده که رسیدند غارت کردند، به هر پیرزن که رسیدند نان او را گرفتند، مرغ او را خفه کردند، طوری دهات اطراف طهران را غارت کردند که عموم رعیت از شاه و دولتی رنجیده و به طرف سپهدار مایل شدند. مجملاً هر قدر دولتیان بدرفتاری می کردند، ملتی ها حسن سلوک و خوشی رفتار را طریق خود قرار دادند. این حسن سلوک، خرده خرده باعث قوت ملت و ضعف دولت گردید.
دهم – آنکه حکم علماء اعلام ایران عموماً و حکم جناب آقای آخوند ملاکاظم بر طرد و منع و حرمت دادن مالیات به شاه، صاحب منصبان را خائف کرده بود و می دانستند بر فرض شاه غالب شود جز یک طهران را که ندارد، سایر جاها را چه می کند؟ اگر جنگ کند باید در تمام عمر خود با بلدان و شهرها طرف شود و هر سال و هر ماه سوق عسکر کند، با بیپولی قدرت ندارد. خود دولت یعنی شاه هم به احتمال مغلوبیت آنچه توانست جواهرها و اثاثه سلطنتی را در خانه مجلل و نایب السلطنه کامران میرزا و بعضی جاهای دیگر مخفی و سپرده بود.
باری، این ضعف و این فتور، این بیپولی و آن پستفطرتی اطرافیهای او، و خلاف و نفاق بین اردوی او، با اخباری که موجب توحش خود و اردویش شده بود از قبیل خبر جلد سیزدهم بحار که مژده فتح ملت را مشعر بود با عبارت «و کل سادس مخلوع او مقتول» که در کتاب حیوه الحیوان در لغت «اوز» مى گوید و مى گوید سلطنت دول اسلام در هر سلسله که به ششم رسید یا خلع شد و یا مقتول گردید، باعث شد که پادشاه ایران از تخت سلطنت کناره گرفت، و از شاهنشاهی ایران استعفا داد و رفت به سفارتخانه روس، و در تحت حمایت دولتین روس و انگلیس، آسوده نشست.
این پادشاه، دو سال و هفت ماه سلطنت ایران را کرد و در این دو سال و هفت ماه، تقریباً صد هزار نفر اهل ایران را به کشتن داد و دویست کرور تومان متجاوز، ضرر وارد آورد به اهل ایران. لکن از یک جهت اهالی ایران باید متشکر باشند که محمدعلی میرزا از سلطنت «استعفا» داد و رفت به سفارتخانه، در واقع «محمدعلی میرزا» به سفارتخانه متحصن شد، نه «پادشاه ایران».