مذاکرات جلسه ۳۰ آبان ۱۲۸۵ مجلس شورای ملی: لایحه ملت

تاریخ تصویب: ۱۲۸۵/۰۸/۳۰
تاریخ انتشار: ۱۲۸۵/۰۹/۰۳
اطلاعات بیشتر:

– نقل از: روزنامه مجلس، شماره اول، هشتم شوال ۱۳۲۴ق (۳ آذر ۱۲۸۵)

نحوه تشکیل اولین دوره مجلس شورای ملی و مذاکرات جلسات اول تا ۲۸ آبان ۱۲۸۵

مذاکرات دارالشورای ملی ایران
روز پنجشنبه پنجم شوال ۱۳۲۴ [۳۰ آبان ۱۲۸۵]

پس از اجتماع وکلا و انعقاد مجلس

حاج شیخ الرئیس از ترتیب عمل نان سؤال کرد.

صنیع الدوله رئیس گفت: عمل نان مفوض بعهده حاج امین‌الضرب است.

سید الحکماء گفت: عمل نان بسیار مشوش است، باید شرحی به جناب وزیر مخصوص بنویسند که جلوگیری نمایند. و عمل مالیات هم بسیار مغشوش است، بجهت اینکه مالیات سنه آتیه را هم حواله کرده‌اند که باید مالیات را برای مخارج سرباز بدهند. و دیگر باید خالصه‌جات منظم باشد و بعد از این، کسی نتواند ببرد. و دیگر باید اشخاص تماشاچی هر چه را در مجلس می‌شنود، از روی تحقیق و دقت باشد که اسباب اتهام مجلس نشود.

حاج شیخ علی گفت: در باب نظامنامه بنا بر چه شد؟

رئیس گفت: اجازه حاصل شد که طبع شود.

شیخ العراقین سؤال کرد: مگر نظامنامه را تاکنون نداده‌اید؟

رئیس گفت: منظور از این نظامنامه اساسی نیست (مقصود نظامنامه داخلی بوده)

حاج سید محمد صراف استفسار از نظامنامه اساسی نمود.

صنیع الدوله گفت: باید یک مرتبه در دربار قرائت شود بعد به حضور همایونی رفته به صحه برسد.

(در اینجا بنابراین شد که بعد از حضور تمام وکلا و تصویب آنها، مذاکره مطالبه نظامنامه شود)

آقا میرزا طاهر گفت: بنا بود ترتیب نظامنامه بتصویب وکلا باشد و در دستخط هم همینطور ذکر شده و دیگر مقید بملاحظه وزراء نشده بود پس لازم نیست وزراء ملاحظه نمایند.

صنیع الدوله اظهار داشت: شما میگویید آنچه در دستخط نوشته فوراً مجری خواهد شد، اینطور نیست.

حاج حاجی سید نصرالله اظهار نمود: تلگرافی از انزلی به جناب رئیس رسیده.
خواستند بخوانند. (خوانده نشد)

در این موقع، مخبر همایون را خواسته تحقیقات در خصوص عمل ماهی صوف و قرارداد امر شیلات کردند.

مجدداً جناب حاج سید محمد گفت: در عمل نظامنامه چه میگویید؟

مجدالملک گفت: هر گاه نظامنامه را ندهند، نباید اصرار بکنیم، همان دستخط برای ما کافی است.

در این موقع حاجی سید نصرالله تلگراف تظلم اهالی انزلی را خواند. (در خصوص صید ماهی و قرارنامه لیانازوف)

آقا میرزا سید محمد اظهار نمود: به من هم چند فقره تلگراف در این خصوص مخابره شده و حالا هم مرا در تلگرافخانه خواسته‌اند. من هم پسر خود را فرستاده‌ام که هر گاه مطلب مهم باشد بعد از مجلس به تلگرافخانه بروم.

آقا میرزا محمود اظهار نمود: هر قدر تلگراف فوری از اطراف می‌رسد باید جواب فوری داده شود.

حاجی شیخ محمد علی اظهار نمود: بدون تحقیق که نمی‌توان جواب داد.

آقا میرزا اظهار نمود: جواب را بطور اجمال بگویید که همینقدر امیدوار بشوند.

حاجی سید ابراهیم گفت: جواب تلگراف شیراز باید مخابره شود.

(در این موقع قاضی فتاح کردستانی اظهار تظلم نموده و اسناد خود را قرائت کرد. اغلب وکلا اظهار داشتند که این کار شخصی است و از موضوع وظایف مجلس خارج است.
شخص دیگر از سادات اهالی جهرم اظهار تظلم نمود که مباشر حقوق دیوانی در مقابل مقدار قلیل حقوق دیوانی مبالغ گزاف از رعایا دریافت می‌نماید).

در خصوص عمل قاضی فتاح بعد از مذاکرات بنا بر این شد که نوشتجات و اسناد خود را به دفتر مجلس بسپارد و از طرف مجلس شرحی به وزارت عدلیه اظهار شود.
در این موقع قاضی فتاح، دستخط ولیعهد را قرائت نمود.

صنیع‌الدواله به او اطمینان داده و اظهار داشت که در این خصوص اقدامات کافیه خواهد شد.

حاجی سید محمدباقر گفت: تمام وکلا حاضرند.

رئیس اظهار نمود: آیا بطور سختی باید مطالبه نظامنامه را نمود؟

حاج سید محمد گفت: لازم نیست بطور سختی باشد، باید بعنوان تذکار مطالبه نمود.

وکیلی‌الرعایا که از وکلاء همدان است، لایحه اظهار نمود و خواست بخواند.

رئیس گفت: اعتبارنامه خودتان را همراه آورده‌اید یا نه؟ جواب دادند: همراه ندارم. گفت پس لایحه بماند تا روز دیگر که اعتبارنامه خود را بیاورید، آن وقت لایحه خوانده شود.

آقای میرزا محسن گفت: لایحه‌ایست از طرف ملت، که جناب حاج سید نصرالله می‌خواهند بخوانند. بعد شروع به خواندن آن لایحه شد. ملخص مضمون آن، تقریبا این است که ما عموم ملت، از جان و مال دست کشیده و برای حفظ حقوق خود از دست اندازی خارجه و زیردستی اجانب تا همه جا ثابت قدم ایستاده‌ایم و مرگ را بر زیردستی اجانب ترجیح می‌دهیم و نسوان این ملت در اداء قروض و رفع احتیاجات دولت حاضرند، ولی لازم است که شاهزادگان بزرگ دست تعدیات خود را کوتاه نموده خود را بر عوائد ملیه ترجیح ندهند. گویا حالا هم که دولت مشغول استقراض است و بهمراهی و معاونت ملت می‌خواهد رفع احتیاجات لازمه خود را بنماید، تصور انتفاع برای خود می‌کنند.

این ملت چه می‌گوید؟ می‌گوید:
هما خطتا اما اسار و منه – و اما دم فالموت [و القتل] بالحر اجدر
این ملت چه می‌گوید؟ می‌گوید: اشترم من تا توانم می‌کشم – چونکه گشتم زار، با کشتن خوشم
این ملت چه میگویند؟ میگویند: ما با موت پیمان می‌بندیم و به رقبت بیگانگان تن در نمی‌دهیم.
این ملت چه میگویند؟ میگویند: ما حضرت اقدس والا شاهزاده شعاع‌السلطنه را برادر عزیز خود میدانیم و حفظ رتبه و مقام ایشان را شعبه‌ای از حفظ شئون سلطنت می‌پنداریم لکن از آن گوهر تابناک متوقعیم در این انقلاب احوال و تغییر اوضاح که دوست و دشمن بیگانه و آشنا بر حال زندگانی ما رقت می‌کنند و اصلاح پریشانی‌های ما را مشکل بلکه فوق قدرت میدانند قدری در تضعیف مشکلات همراهی فرموده بجای تحصیل مقاصد شخصی خود، مساعی در ازدیاد عزت و شوکت سلطنت و داعی بر جلب منافع نوعی ملت و دولت باشند. فرضاً که در مقام رضای خاطر چهار کرور نفوس اهالی فارس حیف و میل در این ملک خود تصور کنند، زیانی نکرده‌اند بلکه اگر تمام دارائی خویش را در جذب قلوب آنها صرف کنید سود است نه زیان. شرف و اعتبار است نه خواری و هوان، که «المال اهون من ان یقلیل بالرجال».
در صورتی که فقیر و غنی، ضعیف و قوی از اهل این مملکت درصددند که در رفع آرامش و اصلاحات امور دولتی بقدر قوه کوشش کنند و تا بجان و دل حاضر باشند که بقوت سلطنت مدددهنده و به حشمت و استقلال این خانواده بیفزایند از آن نهال برومند لایق تر است که در این باب حاضرتر باشند و اقدامات صادقانه ملت را از همه کس بیشتر تمجید کنند و در انجام این وظیفه از آحاد سوقه اهل مملکت عقب‌تر نباشند باید ملتفت شوند در این وقت تنگ هر قدر حواس دولت و ملت متوجه اینگونه امور شود از تصفیه کارها دورتر می‌ماند و اصلاح مهمات سختتر می‌شود. و پیداست هر قدر زودتر رفع مخاطرات مملکتی شود اصلاحات دستگاه سلطنتی میسرتر و رفع معایب و تکمیل نواقص آسانتر خواهد بود. در صورت صلاح عام و سکون تام، اول ثمری که از این شجر باربر است بی تشویش خاطر اقتطاف شود، نصیب زادگان سلطنت است. پس چرا در آرامش و پیرایش این درخت همایون، با عموم مردم مساعدت نمی‌کنند؟ تا کی به دورغ و چاپلوسی خائنین خودپرست گوش می‌دهند و احوال آینده را در آینه حقیقت‌نمای قلب خود، به صرافت طبع مطالعه نمی‌کنند؟
دریغ این مردم که در مقام حسن خدمت، اظهار جانفشانی می‌کنند، در همین نطفه ظاهر شود اینها همان اشخاصی هستند که دولت برای تحصیل مقاصدشان دچار این قرض خانمانسوز شد. امروز که در نهایت لزوم، محتاج قلیل وجه استقراضی است، از وحشت عار این قرض جدید، زنهای ملت حاضرند که فرش زیر پا و لباس بر خود را بفروشند و رفع حاجت فعلی دولت را کنند. آن مردان مرد، یعنی آن نمک‌شناسان حقگزار و چاکران جان‌نثار، هیچ به روی خود نمی‌آورند، سهل است، باز کیسه می‌دوزند که هر یک هر قدر می‌توانند برای خود حصه از این وجه بیندوزند و بالای ذخیره‌های خود گذارند و در تهیه این وجه تعجیل دارند و در خلال اصرار و تلویح می‌کنند که اگر چهار روز دیر شود همه ادارات می‌خوابد و ارباب حقوق، شورش و غوغا می‌نمایند. در حقیقت معرفی از حسن کفایت و هنرمندی و لیاقت خود می‌کنند.
اینست معنی عنوان عرایض که متصل میگویند و می‌نویسند قربان خاک پای جواهرآسای مبارکت شوم. کسانی که از جوائز دولتی لب تر نکرده‌اند، خون از چشم می‌بارند و از این وضع ناگوار جگرشان کباب است و خواب راحت ندارند. چه شده است آنها را که پرورده نعمت این خاندانند و از سیری در تخمه رفته‌اند، پاس حقوق نمی‌دارند و در مقام سپاسگزاری به قدر یک بیوه‌زنی از جای نمی‌جنبند؟ اینها مردند؟ نه، مرد نیستند. اینها دایه‌های از مادر مهربانترند که در مقام خدمت‌گزاری هنوز حاضرند این تعهد مقدس همایونی را که مفتاح سرنوشت سعادت امت است باطل کنند و نگذارند که ذره‌ای پیشرفت کند.
در حقیقت دور از مقام منیع و عرق اصیل آن رخشنده‌کوکب برج خسروی است که با این خیالات ناستوده‌مردم همداستان باشد و در برانداختن بنیان نیاکان خود، با آنها همدست و همزبان گردد، و یا مجال دهد که در این مقام، بر خلاف رای انور همایونی، چیزی از آنها تراوش کند که موهن شرافت و جبروت دولت باشد. حفظ عزت این تاج و تخت سلطنت بر آحادها مردم فرض عینی است، چه رسد به جرگوشگان سلطنت، که به روابط قریب‌ترند و به منیع روح حیات مملکت نزدیکتر. بتوسط آنهاست که باید آفتاب سلطنت به اهالی شعاع دهد و این نباتات ضعیف پژمرده نمو یابد و قوی گردد و بارور شود.
باید بعد از این جهد فرمایند در این مملکت که همچون جنگلستانی بی ترتیب است، قدری سایه این درختان تناور بی‌ثمر را کم کنند، تا آن درختهای کوچک بارور، اندک اندک بیرون آیند، پر و بال گشایند و میوه‌های مختلف الالوان خود را ظاهر سازند و گنجهای مخفی خویش را به اطمینان خاطر، هویدا و آشکار کنند.
قرنها گذشته که آن دسته از مردم در مقابل این همه نعمت و مکنت، خدمتی به دولت و ملت ننموده و ذره‌ای از دقائق خیانت و تخریب مملکت را فروگذاشت نکرده‌اند.
حالا خواهش این ملت ضعیف که تا رمق داشت، بار گران آنها را کشید، این است که یک مدت قلیل هم به آنها مجال دهند تا بی مزد و منت، در مقام خدمت و عمارت مملکت باشند، با آنکه بر همه عالمیان ظاهر است که تجدید بنا را مدتی وسیعتر از هدم و خرابی بنیان لازمست، معهذا تمامی این ملت متعهدند که به سالیان اندک، موافق فرمان لازم الاذعان این مملکت را مأمور کنند و آب رفته را به جوی خود بازآرند، ولی مشروط به آنکه اگر خائنین در اجرای مضمون این توقیع منیع همراهی ندارند، لامحاله اخلال نکنند و هر روز به شکلی اسباب درد سر و اشکال فراهم نیاورند. ولی افسوس که یکی قرضه جدید را تصویب می‌کند و تعجیل دارد. آن یکی، طبع روزنامه آزاد را تحذیر می‌کند و انکار دارد. آن دیگری، تغییر حکومت‌ها را در ظرف یک سال به کرات عدیده تجویز می‌کند و امضا می‌فرماید.
آخر کدام یک از این کارها موافق صلاح و صرفه دولت است؟ بر فرض که این قرض را در این نفس آخر کردیم، عاقبت چه خواهد شد؟ اگر آنها این قرض را بعنوان کمک و کارگشایی نمی‌دادند، چه می‌کردید؟ شما که بر اقدام ملت در فراهم ساختن این قرض می‌خندید و تمسخر می‌کنید، بفرمایید ببینیم در رأس موعد تادیه این قرض را با کسر پنج کرور بودجه سالیانه، از کجا می‌کنید؟ آیا خیال ادای این قروض را دارید یا ندارید؟ اگر خیال ندارید، چطور ندارید؟ اگر خیال دارید، از کجا می‌پردازید؟ آیا محلی به جز همین ملت فقیر که خداوند آنها را فقط برای تمتع و حظ نفس شما آفریده، در نظر است؟ اگر هست بفرمایید کدامست؟ اگر محل دیگری سراغ ندارید، زیاده بر این بر آنها نخندید و تمسخر نکنید.
اداره معارف، طبع روزنامه آزاد را منع می‌کند. فرض می‌کنیم جلو افکار مردم را در بیان مصالح و تشریح قبایح گرفت، نتیجه‌اش چیست؟ آیا ما عیوب خود را ذکر کنیم و در صدد رفعش برآئیم بهتر است یا واگذاریم تا وقایع ما را اجانب با قبح اشکال اثر جراید و نقل محافل کنند؟
و آخر این دایره معارف، مایه این اسم بی‌مسمی است… بعد از سالیان دراز هنوز باید اطفالمان را برای تحصیل به خارجه بفرستیم. مهندس می‌خواهیم، باید به خارجه متوسل شویم. محاسب می‌خواهیم باید متوسل به خارجه شویم. معلم، مترجم، طبیب، جراح که هکذا…. بفرمایید درین امتداد اوقات که مصدر خدمات بوده‌اید، چه صلاح‌اندیشی برای امروز دولت کرده‌اید؟ در مقام خدمات، چه امتحان پسندیده‌ای داده‌اید؟ بر فرض اینکه مجلس که یک ماه از عمر او زیاده نگذشته است و حکم جنینی بیش ندارد، کاری از پیش نبرده است، آیا ضرر و خسارتی هم بر دولت و ملت وارد کرده است؟ آیا قرض سنگین نابجایی هم تهیه کرده است؟ آیا هیچیک از عواید مملکتی را از دست داده است؟ آیا امتیاز راه‌ها و یا معدنیات و تاسیس بانک و کشف دفینه و استخراج اشیا عتیقه و بیع صفایای ملوک و خالصه را تصویب کرده است؟ معلوم است مملکتی را که قرن‌ها زیر و زبر کرده‌اند، برای تعمیر و اصلاحش مهلتی لازم است.
مخالفین مجلس چه می گویند؟ می‌گویند: فرصت نداریم، واگذارید تا آن بقیه السیف را هم به ثمن بخسی نقد کنیم و به مصرف چندروزه هواهای خود برسانیم.
این ملت چه می‌گوید؟ می گوید:
اشترم من تا توانم می‌کشم – چونکه گشتم زار، با کشتن خوشم
اکنون حاضریم که گوشت بدن خود را طعمه طامعین کنیم و بعد از این نگذاریم حقی از حقوق و یا یک وجب از خاک این مرز و بوم ما از دست برود، تا این ودیعه به اخلاف آینده ما برسد. والسلام.

پس از قرائت این لایحه، غالب وکلا از تنبه و بیداری و احساسات ملت و اظهار اینگونه لوایح، اظهار مسرت و خوشحالی کردند.

سیدالحکماء اظهار کرد که در خصوص نظامنامه لازم است لایحه به صدارت اعظمی نوشته شود.

رئیس جواب داد که نوشته و فرستاده شده است.

دسته‌ها