سند ولایت عهدی بین امام علی بن موسی الرضا (ع) و مامون عباسی

تاریخ تصویب: //
تاریخ انتشار: ۱۹۶/۰۱/۱۰
دسته:
اطلاعات بیشتر:

هفتم یا پنجم یا دوم رمضان سال ۲۰۱ هجری قمری

نقل از کتاب: كشف الغمة في معرفة الائمة، تأليف أبى الحسن على بن عيسى بن أبي الفتح الاربلي (ره) المتوفى سنة 693 ه‌، ج ۳ ، صفحه ۱۲۴ تا ۱۲۵

متن نوشته مأمون

«این نوشته‌اى است که عبداللّه بن هارون الرشید امیر المؤمنین براى على بن موسى بن جعفر نوشته است. اما بعد:

خداى عزّ و جل اسلام را به عنوان دین برگزید و از بندگانش رسولانى را برگزید که نشان دهنده راه او و راهنماى مردم به سوى او باشند. اولین آنان بشارت به آخرین آنها داد و آخرین آنها گذشتگان آنان را تصدیق کرد تا نبوت به محمد صلّى اللّه علیه و آله منتهى شد. پس از توقف پیامبران و اطفاى علم و انقطاع وحى و نزدیک شدن ساعت، خدا نبوت را به او ختم کرد و او را براى آنها شاهد و مسلط بر آنها قرار داد، و کتاب مقدسش را بر او فرو فرستاد که باطل نه از قبل و نه از بعد در آن‌ راه نیافته است. وحیى از حکیم پسندیده به آنچه حلال و حرام، و وعد و وعید، و آگاهیدن و بر حذر داشتن، و امر به آن و نهى از آن است. براى اینکه دلیل قاطعى از او بر خلقش باشد تا اینکه کسى که باید هلاک شود با دلیلى روشن هلاک شود، و کسى که باید زنده باشد با دلیلى روشن زنده باشد، و خدا شنونده و داناست.

و او تبلیغ فرمود از خداى عزّ و جل حق رسالت خود را، و دعوت نمود خلایق را به راه او به طریقى که به آن امر نموده بود از حکمت و موعظه حسنه و مجادله به آنچه احسن است، بعد از آن به جهاد و غلظت، تا او را به جوار رحمت خود گرفت و براى او اختیار کرد آنچه را که براى او در نزد خود آماده کرده بود. پس چون نبوّت منقضى شد و به محمّد وحى و رسالت را ختم گردانید، قوام دین و نظام امر مسلمین را به خلافت قرار داد، و اتمام و عزّ آن، و قیام به حق اللّه در آن به طاعت که به آن قائم است فرایض الهى و حدود و شرایع اسلام و سنن او، و مجاهده نمایند به آن اعداى او را.

پس بر خلفاست که فرمانبردارى او کنند، و استحفاظ و استرعاع دین او نمایند، و نگاهداشت بندگان او به واجبى کنند؛ و بر مسلمانان است فرمانبردارى خلفاى خودشان، و معاونت ایشان بر حقوق الهى و عدل او را از امنیت راه ها، و حفظ خون ها، و صلاح ذات البین، و جمع کردن الفت، و در خلاف این اضطراب حبل مسلمین، و اختلاف و اختلال در ملت ایشان، و مغلوب و مقهور بودن دین ایشان، و استعلاء دشمنان ایشان، و تفرّق کلمه و جمعیت، و زیان دنیا و آخرت.

پس براى آنکه در روى زمین او خلیفه است و مؤتمن اوست بر خلقش، واجب است که بر نفس خود مشقّت نهد و آنچه را که رضاى حق تعالى و طاعت اوست اختیار کند، و مواقف و مسائل او را مهیا نماید، و به حق حکم کند، و در آنچه حق تعالى او را متحمل و متکفل آن ساخته بدان عمل نماید، که‌ خداى متعال در باره داوود گوید: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناک خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‌ فَیضِلَّک عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ»، و باز فرمود: «فَوَ رَبِّک لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یعْمَلُونَ».

و به ما رسیده است که عمر بن خطّاب گفت: اگر گوساله ‌اى در کنار فرات ضایع شده باشد از آن مى‌ ترسم که خدا از من سؤال کند. و به خدا سوگند که مسئول از خاصه نفس او موقوف است بر عمل او در آنچه میان او و میان خداى تعالى است که عرضه شود بر امر کبیر و بر خطر عظیم. پس چگونه باشد به مسئول از رعایت امّت، و به خدا اعتماد است، و به سوى اوست مفزع، و رغبت در توفیق و عصمت، و تشدید و هدایت به چیزى که در اوست ثبوت حجّت و فوز از خداى تعالى به رضوان و رحمت. و نظرکننده‌ تر است از براى نفس خود و نصیحت‌ کننده‌ تر ایشان از براى خداى تعالى در دین او و بندگان او از خلفاى او در زمین. او کسى است که به طاعت خداى متعال و به کتاب و سنّت نبى او عمل کند در زمان خود و بعد از آن، و سعى‌کننده‌تر رأى خود و نظر او در آن کس که متولى عهد ساخته فرموده او را از براى امامت مسلمانان و رعایت ایشان بعد از او، و نصب نموده او را که به حال ایشان پردازد، و در میان ایشان الفت اندازد، و پراکندگى ایشان را جمع کند، و خون ایشان را حفظ نماید، و آنان را از جدایى به اذن خدا حفظ کند و فساد و ذات البین و اختلاف ایشان و دفع وسوسه شیطان و کید او از ایشان.

به درستى که خداوند عزّ و جل عهد را بعد از خلافت از تمام امر اسلام و کمال و عزّ او و صلاح اهل او قرار داده و خلفاى خود را الهام فرموده از استوار ساختن عهد بر آن کسى که او را اختیار کنند بعد از ایشان آنچه به آن بزرگ‌ شمرده شد به آن نعمت، و جمع کرده مى‌ شود در او عافیت، و خداى متعال به این مکر اهل شقاق و عداوت و سعى در فرقت و چشم‌داشت فتنه را مى ‌شکند.

و همیشه امیر المؤمنین تا آن زمان که خلافت به وى تفویض شده بود مذاق تلخى آن را مى ‌چشید و سختى و شدت مؤونت آن را مى‌ کشید، و آنچه را که بر او واجب بود از ارتباط طاعت الهى و مراقبت او به اتمام مى ‌رسانید. رنج بر بدن خود نهاده، و چشم را بى‌ خواب کرده، و فکر را دراز کشیده در امرى که در آن عزّ دین و قمع مشرکین و صلاح امّت و نشر عدل و اقامه کتاب و سنّت بود و منع آن این را از خفض و دعت، بر خود نهاده بود این محنت را از جهت علم او به احوال آخرت و به آنچه حق تعالى فرموده که از آن مسئول خواهد شد و به امید محبت آنکه چون برسد به حق تعالى معلوم باشد بر همه که دین او را اصلاح کرده و بندگان او را به طاعت واداشته و ولایت عهد را اختیار نموده و حق تعالى را به جاى آورده، و اکنون براى اختیار عهد خلافت و رعایت امّت بعد از او و شایسته‌تر به این آن کس است که افضل باشد در ورع و در دین و در علم، و امیدوارترین کس از براى قیام در امور و حقوق الهى. من در این امر به حق تعالى مناجات کردم و استخاره نمودم و از خدا خواستم آنچه را که رضا و طاعت او در آن است به من الهام کند. در طول شب در طلب آن بودم و التماس مى‌ کردم که از خاندان عباس و على بن ابى طالب فکر او و نظر او منحصر شد به دانش او که شرایط و مذهب او را به علم خود مى ‌دانست، و هیچ چیزى از قدرت او مخفى نبود که به آن برسد و یا امور آنها را با علم خودش امتحان کند تا اینکه مسائل براى او کشف شود.

پس بهترین کس در این امر بعد از استخاره اوامر خدا را و سعى و تفحص و کوشش در قضاى حق او در میان بندگان و شهرهاى او در این دو خانواده، على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام بود و او را فضل تمام و علم مالاکلام بود و ورع ظاهر داشت و زهد خالص و گوشه‌ گیرى از دنیا و انزوا از مردم.

و همه کس یکدل و یک ‌زبانند که در اوست کلمه جامعه که روز به روز به ظهور مى‌ آمد و پیوسته از او فضل بى‌ منتها به حصول مى‌ رسید. پس براى او بیعت گرفت که پس از وى ولیعهد باشد به امید و متوکل به خدا که خدا مى ‌داند این را براى اسلام و مسلمین انجام داد و براى درخواست سلامت و ثبات حجت و نجات در روزى که مردم از براى رب العالمین قیام نمایند. و بعد از این مأمون اولاد و اهل بیت و خاصان و امیران و ملازمان و خادمان خود را فرا خواند تا بیعت کنند با سرعت و سرور و با علم به ایثار مأمون به سبب طاعت و غلبه بر هواى نفس که به فرزند و اقرباى ایشان که از رحم و نزدیک بودند به آنها تفویض نکرد.

و نام آن حضرت را رضا نهاد چون رضاى او در نزد وى حاصل بود، پس تمامى اهل بیت مأمون با او بیعت کردند و آن کس که در مدینه بود از امرا و لشکریان و عامه اهل اسلام با او بیعت کردند، به برکت اسم الهى و حسن حکم و قضاى او از براى دین و بندگان او، بیعتى که به سوى او دستهاى ایشان دراز شد و سینه ‌هاى ایشان گشوده گشت در حالتى که به خواست و اراده مأمون عالم بودند و در این امر براى خود و شما شاکر بودند که به امیر المؤمنین مأمون الهام شد از قضاى حق و رعایت شما و حرص او بر رشد شما و صلاح شما در حالتى که امیدوار در این جمع به الفت شما و حقن و حفظ خون شما و جمع پراکندگى و سد رخنه‌هاى شما و جمعیت قوت دین و برانداختن دشمنان شما و استقامت امور شما. و بشتابید به طاعت الهى و طاعت رسالت پناهى و طاعت امیر المؤمنین که آن امن است اگر به سوى او شتاب کنید. و خدا را شکر گویید و حظّ او را ان شاء الله بشناسید.»

نوشته امام رضا

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه الفعّال لما یشاء، و لا معقّب لحکمه، و لا رادّ لقضائه، یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصّدور، و صلاته على نبیه محمّد خاتم النّبیین و آله الطّیبین الطّاهرین.

مى ‌گویم: و من على بن موسى بن جعفر هستم. بدرستى که او [مأمون] – که خدا او را به استقامت کمک کند و در راه حق موفق بدارد- حق ما را شناخت به آنچه که دیگران نسبت به آن جاهل بودند. پس ارحامى را که قطع شده بود پیوند داد، و نفوسى را که ترسیده بودند ایمنى بخشید، بلکه وقتى به تلف نزدیک بودند آنها را احیا کرد، و در حالتى که محتاج و فقیر بودند آنها را توانا و غنى ساخت. و این براى رضاى پروردگار جهانیان است که جز از او پاداش نمى‌ خواهد، و زود باشد که خدا شاکران را جزاى خوب دهد و مزد نیکوکاران را ضایع نکند.

و او عهد خلافت و امارت کبراى خود را به من واگذار کرد اگر بعد از او باقى بمانم. چه بسا کسى که عقده‌ اى را مى ‌گشاید و خداى سبحان امر به بستن آن مى ‌کند و اگر کوزه شکست خدا پیوستن و استوارى آن را مى ‌خواهد، پس به حقیقت مباح مى ‌گرداند حرام او را، و حلال مى ‌کند حرام او را. پس اگر امام را سرزنش نمایند و حرمت اسلام را پاره کنند – چنانکه در گذشته کردند – صبر نسبت به این امور پیش آمده در پیش مى‌ گیرند، که شیوه او این است که ذکر شد و متعرّض ضررها نمى ‌شود به جهت ترس از پراکندگى و تفرقه مسلمانان، و از جهت نزدیک بودن به زمان جاهلیت و منتظر فرصت بودن که ممکن است آفتى بسرعت به وجود آید.

و من خداى را بر نفس خود گواه مى‌ گیرم که اگر متولّى امر مسلمانان گردم و خلافت به حوزه من در آید درباره مردم به طور عام و درباره بنى عباس به طور خاص عمل کنم به طاعت خدا و طاعت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، و خون حرامى را نریزم، و فرجى را مباح نکنم، و مالى را حلال نگردانم مگر آن خونى را که حدود خدا به ریختن آن حکم کند، و فرایض او آن را مباح داند. و آنچه سعى و طاقت من است مبذول دارم و نفس خود را بر آن عهد استوار گردانم که خداى تعالى از آن پرسد و مى ‌فرماید: وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا. و اگر احداث کنم یا تبدیل یا تغییر کنم مستحق غیر شوم و متعرّض عقوبت گردم، و از خشم خدا به خدا پناه مى‌برم و در توفیق به اطاعت او به او رو مى‌آورم و از او مى‌خواهم که بین من و معصیتش حایل شود و به من و مسلمانان عافیت عطا فرماید.

و جامعه و جَفر هر دو دلالت بر ضدّ این کنند. وَ ما أَدْرِی ما یفْعَلُ بِی وَ لا بِکمْ، إِنِ الْحُکمُ إِلَّا لِلَّهِ یقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیرُ الْفاصِلِینَ. لیکن من امتثال امر امیر المؤمنین نمودم و اختیار رضاى او کردم، خدا مرا و او را حفظ کند. و خدا را بر نفس خود گواه گرفتم به این، کفى‌ بِاللَّهِ شَهِیداً؛

و به خط خود در حضور امیر المؤمنین -اطال اللّه بقائه- نوشتم و در حضور فضل بن سهل و سهل بن فضل و یحیى بن اکثم و عبداللّه بن طاهر و ثمامة بن اشرس و بشیر بن معتمر و حمّاد بن نعمان در ماه رمضان سال ۲۰۱ هجرى».

نوشته شاهدان

فضل بن سهل وزیر مأمون نوشت:
«ترسیم کرد امیر المؤمنین -اطال اللّه بقائه- قرائت این صفحه را که صفحه عهد و پیمان است، امید اینکه به آسانى از پل صراط بگذرد. پشت و روى این صفحه را در حرم سرور ما رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بین روضه و منبر در محل دید و گوش بزرگان بنى هاشم و سایر اولیا و لشکریان قرار دادند، بعد از استیفاى شرایط بیعت بر آنها به آنچه امیر المؤمنین بر آنها و بر جمیع مسلمین حجت را واجب گردانیده و از جهت بطلان شبهه که مورد اعتراض افکار جاهلین باشد: ما کانَ اللَّهُ لِیذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‌ ما أَنْتُمْ عَلَیه‌».

و یحیى بن اکثم قاضى نوشت:
«گواهى مى‌ دهد یحیى بن اکثم بر مضمون این نامه پشت و روى آن و با خط خودش به تاریخ نوشت.»

و حماد بن نعمان نوشت:
«حمّاد بن نعمان به مضمون این نامه پشت و روى آن شهادت مى‌دهد.»

و بشر بن معتمر نوشت:
«بشر بن معتمر به مانند آن گواهى داد و به خط و تاریخ خودش نوشت.»


و ما هو بخط المأمون

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا كتاب كتبه عبد الله بن هارون الرشيد أمير المؤمنين لعلي بن موسى ابن جعفر ولي عهده، اما بعد:

فان الله عز وجل اصطفى الاسلام دينا و اصطفى له من عباده رسلا دالين عليه وهادين إليه يبشر اولهم باخرهم و يصدق تاليهم ماضيهم حتى انتهت نبوة الله إلى محمد صلى الله عليه وآله و سلم على فترة من الرسل و دروس من العلم وانقطاع من الوحي و اقتراب من الساعة فختم الله به النبيين و جعله شاهدا لهم و مهيمنا عليهم وانزل عليه كتابه العزيز الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد بما احل و حرم و وعد و اوعد وحذر و انذر و امر به ونهى عنه لتكون له الحجة البالغة على خلقه ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حي عن بينة وان الله لسميع عليم فبلغ عن الله رسالته و دعا إلى سبيله بما امره به من الحكمة والموعظة الحسنة والمجادلة بالتي هي احسن ثم بالجهاد و الغلظة حتى قبضه الله إليه و اختار له ما عنده صلى الله عليه و آله و سلم فلما انقضت النبوة وختم الله بمحمد صلى الله عليه و آله و سلم الوحي و الرسالة جعل قوام الدين و نظام امر المسلمين بالخلافة و اتمامها و عزها و القيام بحق الله فيها بالطاعة التي بها يقام فرائض الله وحدوده و شرايع الاسلام و سننه و يجاهد بها عدوه فعلى خلفاء الله طاعته فيما استحفظهم واسترعاهم من دينه و عباده وعلى المسلمين طاعة خلفائهم ومعاونتهم على اقامة حق الله و عدله و امن السبيل و حقن الدماء و صلاح ذات البين وجمع الالفة و في خلاف ذلك اضطراب حبل المسلمين و اختلالهم و اختلاف ملتهم و قهر دينهم و استعلاء عدوهم و تفرق الكلمة وخسران الدنيا و الاخرة. فحق على من استخلفه الله في ارضه وائتمنه على خلقه ان يجهد لله نفسه ويؤثر ما فيه رضا الله و طاعته و يعتد لما الله مواقفه عليه و مسائله عنه و يحكم بالحق و يعمل بالعدل فيما حمله الله و قلده فان الله عز وجل يقول لنبيه داود عليه السلام “يا داود انا جعلناك خليفه في الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب” و قال الله عز وجل “فو ربك لنسئلنهم اجمعين عما كانوا يعملون” و بلغنا ان عمر بن الخطاب قال لو ضاعت سخلة بشاطئ الفرات لتخوفت ان يسألني الله عنها و ايم الله ان المسئول عن خاصة نفسه الموقوف على عمله فيما بينه و بين الله ليتعرض على امر كبير و على خطر عظيم فكيف بالمسئول عن رعاية الامه و بالله الثقة و اليه المفزع و الرغبه في التوفيق و العصمة و التشديد والهداية إلى ما فيه ثبوت الحجة والفوز من الله بالرضوان و الرحمة. و انظر الامة لنفسه و انصحهم لله في دينه و عباده من خلائقه في ارضه من عمل بطاعة الله و كتابه و سنة نبيه صلى الله وعليه وآله وسلم في مدة ايامه وبعدها واجهد رأيه و نظره فيمن يوليه عهده و يختاره لامامة المسلمين و رعايتهم بعده و ينصبه علما لهم و مفزعا في جميع الفتهم ولم شعثهم و حقن دمائهم و الامن باذن الله من فرقتهم وفساد ذات بينهم و اختلافهم و رفع نزع الشيطان و كيده عنهم فان الله عز و جل جعل العهد بعد الخلافة من تمام امر الاسلام وكماله وعزة وصلاح اهله والهم خلفائه من توكيده لمن يختارونه له من بعدهم ما عظمت به النعمة و شملت فيه العافية و نقض الله بذلك مكر أهل الشقاق والعداوة والسعي في الفرقة و التربص للفتنة. ولم يزل أمير المؤمنين منذ افضت إليه الخلافة فاختبر بشاعة مذاقها و ثقل محملها و شدة مؤنتها ويجب على من تقلدها من ارتباط طاعة الله و مراقبته فيما حمله منها فانصب بدنه و اشهر عينه واطال فكره فيما فيه عز الدين وقمع المشركين و صلاح الامة و نشر العدل واقامة الكتاب والسنة ومنعه ذلك من الخفض و الدعة و مهنأ العيش علما بما الله سائله عنه و محبة ان يلقى الله مناصحا له في دينه و عباده و مختارا لولاية عهده و رعاية الامة من بعده افضل من يقدر عليه في ورعه و دينه و علمه و ارجاهم للقيام في امر الله و حقه مناجيا لله تعالى بالاستخارة في ذلك و مسألته الهامه ما فيه رضاه و طاعته في آناء ليله و نهاره معملا في طلبه و التماسه في أهل بيته من ولد عبد الله بن العباس و علي بن أبي طالب فكرة و نظرة مقتصرا لمن علم حاله و مذهبه منهم على علمه و بالغا في المسألة عمن خفي عليه امره جهده و طاقته حتى استقصى امورهم معرفة و ابتلى اخبارهم مشاهدة و استبرى أحوالهم معاينة و كشف ما عندهم مسائلة فكانت خيرته بعد استخارته لله و اجهاده نفسه في قضاء حقه في عباده و بلاده في البيتين جميعا علي بن موسى ابن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب لما راى من فضله البارع و علمه الناصع و ورعه الظاهر و زهده الخالص و تخليه من الدنيا و تسلمه من الناس وقد استبان له ما لم تزل الاخبار عليه متواطية و الالسن عليه متفقة و الكلمة فيه جامعة و لما لم يزل يعرفه به من الفضل نافعا و ناشئا وحدثا و مكتهلا فعقد له بالعهد و الخلافة من بعده واثقا بخيرة الله في ذلك إذ علم الله انه فعله ايثارا له و للدين و نظرا للاسلام والمسلمين و طلبا للسلامة و ثبات الحق و النجاة في اليوم الذي يقوم الناس فيه لرب العالمين. و دعا أمير المؤمنين ولده و أهل بيته و خاصته و قواده و خدمه فبايعوا مسرعين مسرورين عالمين بايثار أمير المؤمنين طاعه الله على الهوى في ولده و غيرهم ممن هو اشبك منه رحما و اقرب قرابة و سماه الرضا إذ كان رضا عند أمير المؤمنين فبايعوا معشر أهل بيت أمير المؤمنين و من بالمدينة المحروسة من قواده و جنده و عامة المسلمين لامير المؤمنين وللرضا من بعده (كتب بقلمه الشريف بعد قوله “و للرضا من بعده” بل آل من بعده) علي بن موسى على اسم الله و بركته و حسن قضائه لدينه و عباده بيعة مبسوطة إليها ايديكم منشرحة لها صدوركم عالمين بما اراد أمير المؤمنين بها و آثر طاعة الله و النظر لنفسه و لكم فيها شاكرين لله على ما الهم أمير المؤمنين من قضاء حقه في رعايتكم و حرصه على رشدكم و صلاحكم راجين عايدة ذلك في جمع الفتكم و حقن دمائكم و لم شعثكم و سد ثغوركم و قوة دينكم و رغم عدوكم واستقامة اموركم و سارعوا إلى طاعة الله و طاعة أمير المؤمنين فانه الامن ان سارعتم إليه و حمدتم الله عليه عرفتم الخط فيه ان شاء الله و كتب بيده يوم الاثنين بسبع خلون من شهر رمضان سنة احدى و مائتين.

صورة ما كان على ظهر العهد بخط الامام علي بن موسى الرضا عليهما السلام

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله الفعال لما يشاء لا معقب لحكمه ولا راد لقضائه يعلم خائنة الاعين و ما تخفي الصدور و صلاته على نبيه محمد خاتم النبيين و آله الطيبين الطاهرين

اقول و انا علي بن موسى الرضا بن جعفر ان أمير المؤمنين عضده الله بالسداد و وفقه للرشاد، عرف من حقنا ما جهله غيره فوصل ارحاما قطعت و امن نفوس فزعت بل احياها و قد تلفت و اغناها إذ افتقرت مبتغيا رضا رب العالمين لا يريد جزاء من غيره و سيجزي الله الشاكرين و لا يضيع اجر المحسنين و انه جعل إلي عهده والا مرة الكبرى ان بقيت بعده فمن حل عقدة امر الله بشدها و فصم عروة احب الله ايثاقها فقد اباح حريمه و احل محرمه إذ كان بذلك زاريا على الامام منهتكا حرمة الاسلام بذلك جرى السالف فصبر عنه على الفلتات و لم يعترض بعدها على الغرمات خوفا من شتات الدين و اضطراب حبل المسلمين و لقرب امر الجاهلية و رصد فرصة تنتهز و بايقة تبتدر و قد جعلت الله على نفسي ان استرعاني امر المسلمين و قلدني خلافته العمل فيهم عامة و في بني العباس بن عبد المطلب خاصة بطاعته و طاعة رسوله صلى الله عليه و آله و سلم، و ان لا اسفك دما حراما و لا ابيح فرجا و لا مالا الا ما سفكته حدود الله و اباحته فرائضه و ان اتخير الكفاة جهدي و طاقتي و جعلت بذلك على نفسي عهدا مؤكدا يسألني الله عنه فانه عز و جل يقول “و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا”
و ان احدثت أو غيرت أو بدلت كنت للغير مستحقا و للنكال متعرضا، و اعوذ بالله من سخطه و اليه ارغب في التوفيق لطاعته و الحول بيني و بين معصيته في عافية لي و للمسلمين. و الجامعة و الجفر يدلان على ضد ذلك و ما ادري ما يفعل بي و لا بكم ان الحكم الا لله يقضي بالحق و هو خير الفاصلين. لكني امتثلت امر أمير المؤمنين و آثرت رضاه و الله يعصمني و اياه و اشهدت الله على نفسي بذلك و كفى بالله شهيدا و كتبت بخطي بحضرة أمير المؤمنين اطال الله بقاءه و الفضل بن سهل و سهل بن الفضل و يحيى بن اكثم و عبد الله بن طاهر و ثمامة بن اشرس و بشر بن المعتمر و حماد بن النعمان في شهر رمضان سنة احدى و مأتين.

الشهود على جانب الايمن

شهد يحيى بن اكثم على مضمون هذا المكتوب ظهره و بطنه و هو يسأل الله ان يعرف أمير المؤمنين و كافة المسلمين ببركة هذا العهد و الميثاق و كتب بخطه في تاريخ المبين فيه عبد الله بن طاهر بن الحسين اثبت شهادته فيه بتاريخه

شهد حماد بن النعمان بمضمونه ظهره و بطنه

و كتب بيده في تاريخه بشر بن المعتمر يشهد بمثل ذلك الشهود على الجانب الايسر.

رسم أمير المؤمنين اطال الله بقاءه قراءه هذه الصحيفة التي هي صحيفة الميثاق نرجو ان يجوز بها الصراط ظهرها و بطنها بحرم سيدنا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بين الروضة و المنبر على رؤس الاشهاد بمرأى و مسمع من وجوه بني هاشم و ساير الاولياء و الاجناد بعد استيفاء شروط البيعة عليهم بما اوجب أمير المؤمنين الحجة به على جميع المسلمين و لتبطل الشبهة التي كانت اعترضت آراء الجاهلين و ما كان الله ليذر المؤمنين على ما انتم عليه و كتب الفضل بن سهل بامر أمير المؤمنين بالتاريخ فيه.