میخواستم امروز با حضاری که در اینجا به سخنان من گوش میدهند و همچنین ملت ایران، صحبتهایی بکنم که برای حال و آینده مملکت لازم و مفید به نظر میرسد.
زیاد به گذشته برنمیگردیم، ولی شاید مفید باشد که مرور مختصری در تاریخ گذشته مملکت، مخصوصاً از زمان مشروطیت به این طرف، بنماییم.
با تمام احترامی که به اصل مشروطیت، یا به اصطلاح فرنگی و اصلی خود، “دموکراسی” داریم، احترام به دموکراسی به معنای حقیقی آن هست که به یک طریقی و به یک شکلی ملت آرای خویش را اظهار بکند و وقتی که نظر و رأی اکثریت معلوم شد، اقلیت، ولو نصف منهای یک نفر باشد، آن آراء را مثل نظر خودش محترم بشمارد.
حالا این آیا در عالم خیال است و یا در عالم آرزو، مطلب دیگری است.
ما البته به این چنین چیزی مسلماً احترام میگذاریم و سعی هم میکنیم که حتیالمقدور به یک چنین چیزی نزدیک بشویم. لازمه این کار این است که هر فردی حقیقتاً به آن رأیی که اظهار میدارد و ابراز میکند، نه فقط مؤمن باشد، بلکه از روی درایت، از روی اندیشه، از روی تشخیص صحیح به آن رأی رسیدهباشد، که این مستلزم چندین نسل تربیت پدری، مادری، مدرسه، و به خصوص اجتماعی است.
و اما در مملکت ما تاریخ مشروطیت چیست و چه جریاناتی باعث پیدایش یک اصل به این محترمی شد و چطور در عمل به مورد اجرا گذاشته شد، مطلبی است که هر کسی که یک قدری در تاریخ مطالعه داشتهباشد و با دقت بر آن نظر افکنده باشد، میداند که جریان آن چه بودهاست.
اتفاقاً نه اینکه وضع بهتر از آن زمان بود، یعنی قبل از مشروطیت، چون در این دویست، سیصد سال اخیر که دوره انحطاط ایران شروع شده بود، وضع ما به سرعت و به هر صورت رو به بدی میرفت و نمیشود گفت که وضع قبل از مشروطیت، بهتر از وضع بعد از مشروطیت بود. ولی وضعی که در جنگ بینالملل اول پیدا شد و اشغال مملکت و همین که بینظمی و بیترتیبی که در شهر تهران چهار، چهارونیم یا پنج بعد از ظهر، بسته به فصلش، برای کسی اطمینان حتی رفتن به کوچه نبود. خارج از تهران، قافلهزنها راهها را میبستند و اینکه از این طرف به طرف دیگر مملکت مسافرت کردن، خود داستانی داشت که در بعضی نقاط میبایستی به یک مملکت خارجی رفت تا از آن مملکت دو مرتبه به قسمت دیگر مملکت رسید، چه در جنگ بینالمللی اول که مملکت ما مورد تاخت و تاز خارجی قرار گرفت و هر کسی که زورش رسید، به این مملکت آمد و ارتشهای خودش را به اینجا سرازیر کرد و حتی بعضی از نقاط مملکت، مخصوصاً در قسمت آذربایجان و غرب مملکت که نقاط زد و خورد و جنگهای بالنسبه خونین بین قوای خارجی در داخل خاک ایران بود، وسیلهای شد که در ۱۹۰۷، مملکت قبل از جنگ بینالمللی اول به دو منطقه نفوذ تقسیم بشود، که خبر دارید، و در ۱۹۱۸ که جنگ تمام شد، نمایندگان ایران را، گمان میکنم، پس از تمام صدماتی که ما در دوره جنگ خوردیم، حتی فکر میکنم به کنفرانس ورسای اصلاً راه ندادند و قبول نکردند.
یا به هر صورت مطالبات و تقاضاهای ایران اصلاً مورد توجه قرار نگرفت. در جنگ بینالمللی دوم، با وجودی که در ۱۲۹۹ به همت پدر خود من، مملکت ایران از آن وضع مفتضح، کمکم داشت تبدیل میشد به یک مملکت مترقی، ولی خوشباوری ما و تا حدی ضعف نظامی و به خصوص شاید، باز هم نتیجه خوشباوری، آماده نبودن مملکت برای مواجهه با یک شبیخون خارجی، گو اینکه عقیده خودم را قبلاً هم گفتهام، اگر ما آماده یک قدری فداکاری بودیم، مثلاً پلها، راهآهن یا احیاناً بعضی چاههای نفت خودمان را مینگذاری میکردیم، هیچ خارجی به مملکت ایران نمیآمد، برای اینکه برایش نفعی نداشت که بیاید. مملکت ایران موقعی به درد او میخورد که راههایش باز باشد، پلهایش معمور، راههایش همین طور و چاههای نفتش قابل بهرهبرداری. ولی باعث این شد که مملکت ایران دو مرتبه اشغال بشود، و اساس منافع خارجی بر این بود که حکومت مرکزی متزلزل که قادر به مقاومت و دفاع از حقوق مملکت در مقابل اشغالگر خارجی نباشد، کما اینکه دیدیم، بیشتر البته در مناطق باز، مثل ۱۹۰۷ که مملکت تقسیم شده بود، مناطق شمالی و جنوبی دو مرتبه مثل یک منطقه نفوذ تقسیم شد و ستونهای پنجم گوناگون با اسامی مختلف راه افتاد، چه به طریق تشکیلات سیاسی، چه از طریق بعضی انتشارات یا بعضی از رؤسای قبایل و طوایف، و چه به وسیله افرادی که در واقع سنگ وارونه میزدند و با یک ماسک ملی، دقیقترین بازیهای سیاسی را به نفع ارباب خودشان انجام میدادند.
بالاخره رسیدیم به اواخر جنگ بینالملل دوم. ایران پل پیروزی، یک قیمت اضافی میبایستی بپردازد و آن جدا شدن یکی از استانهای این مملکت بود، که این کار بنا بود به دست ایرانی و به اسم ایرانی انجام بشود.
ولی یک بار دیگر ملت ایران ماهیت خودش را نشان داد، غرور خودش را نشان داد و همانطوری که تاریخ ایران همیشه شاهد آن بوده است، با یک رهبری صحیح، همیشه ملت ایران قادر به انجام کارهای اعجابانگیز و غرورآفرین بوده است، کما اینکه در عرض ۴۸ ساعت خائنین وطنفروش که در آذربایجان یک سال تمام بر سر کار بودند، مثل برفی که در زیر اشعه آفتاب آب میشود، آب شدند و فروریختند.
برگشت آذربایجان به وطن هنوز اتمام کار نقشههای اجنبی نبود، برای اینکه در یک قسمت دیگر، اجانب نقشههایی راجع به نفت داشتند و آن هم دیدیم که با چه تردستی دستجاتی راه انداختند، آن را هم اسم ملی رویش گذاشتند و تا مدتی یک عده زیادی از افراد مملکت را سرگرم و مشغول شعارها و آرمانهای پوچی کرده بودند که مملکت را قادر به دفاع از حقوق خودش نمیکرد.
ملت، تشنه اقدامات ملی بود. همه ملل دنیا بعد از جنگ بینالمللی دوم دچار یک تب ملی و غرور و احساساتی بودند که میخواستند از زیر یوغ امپریالیسم و کلنیالیسم خارج بشوند.
با یک چنین احساساتی از روبهرو نمیشد مصادف شد، میبایستی یا این را دور زد یا در زیر همین جلد رفت، تا اینکه از داخل، کار را خراب بکند.
اول سعی کردند که یک چنین جریانی را دور بزنند، که در آنجا توفیقی حاصل نشد. بعد رفتند در زیر خود همین ماسک و همین جلد و ادای یک سیاست ملی را درآوردند که منجر به ورشکستگی این مملکت شد. به وقتی که مملکت ورشکست شد و حتی مرکورکرم در بیمارستانهایش پیدا نمیشد، بعد وقتی که ملت متوجه یک چنین جریانی شد و آن عروسکهای خیمهشببازی را به زیر افکند، چارهای نداشت که در روزهای اول با قدری مدارا و مماشات، دو مرتبه از لحاظ اقتصادی تا حدی روی پای خودش بایستد.
تا اینکه پس از چند سالی دیدیم مرحله به مرحله در ایران چه جریاناتی پیشامد کرد. اول این قراردادهای ۲۵ – ۷۵ درصد به نفع ایران امضا شد که همان موقعها میگفتند بترسید از سلاطین نفت که اینها چه میکنند و چه میکنند، و اتفاقاً دو، سه سال بعدش یک جریان دیگری دیدیم که گفتند این مملکت ورشکسته است و نفهمیده. خود شما اعضای مطبوعات که اینجا نشستهاید، مسلماً از روی احساسات غیر وطنی، آلت همین جریان شدید و چندین نشریه شما همین حرفها را تکرار میکردند و باعث این شد که باز یک دستگاه نفتی، در این مملکت سر کار بیاید، که نهضت ما چند سال به عقب بیفتد.
تا اینکه در ششم بهمن ۱۳۴۱ مجبور شدم که دست بزنم به انقلاب تاریخی ایران، که از آن روز به بعد سرنوشت همه مطالب روشن شد، برای اینکه دیگر تمام سیاستهای ایران و تمام ورقهای ایران روی میز بود.
ما نه مجبور بودیم به کسی دروغ بگوییم و نه ادعای بیخودی بکنیم و میبایستی که ایران را یا این طوری که الان هست قبول بکنند، یعنی الان مقصودم سال ۱۳۴۱ است، یا نکنند، و چون موقعیت ایران آن قدر اهمیت داشت که نمیشد ایران را قبول نکنند و بسپارندش به سرنوشت و دچار حوادث بشود، مجبور شدند ایران را آن طوری که هست، یعنی به دست ایرانی و به فکر ایرانی، قبول بکنند، که خودتان دیگر از ۱۳۴۱ تا به حال یادتان هست.
حالا ما در این دوازده، سیزده سال چه کردیم؟ این البته در تاریخ ثبت خواهد شد، ولی خیلی به اختصار فقط این را میگوییم: زارع که برده ارباب بود، آزاد شد و به قول خودش مثل این بود که از نو به دنیا آمد. کارگر ایرانی در سهام کارخانجات شریک خواهدشد و اگر میل داشته باشد کارگر و کارمند آن کارخانه تا ۴۹ درصد سهام را میتواند ابتیاع بکند و از انتخابات آینده به بعد، به دولت مأموریت میدهیم که در عرض چهار سال این سیاست عرضه ۴۹ درصد سهام به کارگران و کارمندان را انجام بدهد. اگر تا این حد نخریدند، کارگران و کارمندان، که همه نوع تسهیل هم برای خرید سهام آنها فراهم میکنیم، مثل وام بدون بهره و پیش پرداختهایی که روی سود ۲۰ درصدی که الان دارند و باز هم خواهندداشت و اول سود ۲۰ درصد کارگرها پرداخت خواهدشد و بعد مابقی کارگرها، تا ۴۹ درصد به سایر افراد مملکت ایران عرضه خواهدشد، با شرط اینکه هیچ نفری، هیچ شخصی، از یک مقدار معین سهم بیشتر نتواند بخرد و بعضی از کارخانجات دولت، البته غیر از صنایع نفت و ذوبآهن و مس و چیزهایی که باید حتماً ملی بماند، آن هم تا ۹۹ درصد به ملت ایران عرضه خواهدشد، یعنی ۴۹ درصد به کارگران و کارمندان همان مؤسسه و ۵۰ درصد دیگر به عموم افراد ملت ایران، باز هم با همان شرطی که هیچ کس بیشتر از یک مقدار سهامی نتواند خریدار باشد، با شرط اینکه آن یک درصدی که در دست دولت باقی میماند، نماینده اداره کردن کارخانه یا نماینده مدیریت کارخانه باشد، چون اداره کارخانه یا مدیریت کارخانه را نمیشود تفکیک کرد و کسانی هم که کردند، از این کار پشیمان هستند، برای اینکه کار خیلی حساس و دقیق و هم فنی است و هم اداری و این در جاهایی است که آن مدیر یا آن کسانی که انتخاب میشوند، باید اگر لازم شد در عرض یک ثانیه، دو ثانیه، پنج ثانیه، یا یک دقیقه تصمیم بگیرند. دائم تلکس روی میزشان باشد، بدانند که چه خبر است و تصمیمات آن را بگیرند و این تصمیمات را نمیشود رفت دو هفته یا سه هفته مورد بحث قرار داد و موقعی از آن نتیجه بگیرند که مدتها از موقع تصمیمگیری گذشته باشد.
هدفهای ما را که البته میدانید. در این برنامه پنج ساله پنجم، زندگی ملت ایران باید به کجا برسد؟ در اثر کوششی که ما برای تضمین منافع ملت ایران از ثروتهای ملی خودش کردیم و به خصوص در اینجا در قسمت نفت، برای ایران درآمدی فراهم شده است که امسال حتی مازادی داشتیم که ما توانستیم به مقدار معتنابهی به ممالک خارجی هم کمک بکنیم. از این به بعد ممکن است که امکان کمک ایران به دیگران روزبهروز کمتر بشود، برای اینکه هم جمعیت ما اضافه میشود و هم امکان عرضه خدمات به مردم ایران زیادتر.
به هر صورت تا آخر دوره این برنامه، تا سه سال دیگر، حداقل هدفهای ما این است که هیچ فردی در ایران نباشد، ولو کمترین کارها، کوچکترین کارها را انجام بدهد که از ماهی، اول گفتهبودیم ۱۰هزار ریال ولی فکر میکنم بشود گفت ۱۲هزار ریال، کمتر حقوق نگیرد و مسلماً درآمدهای متوسط کارگر از این خیلی بیشتر خواهد بود.
الان تقریباً سهیمشدن تا ۲۰ درصد سود کارخانجات به طور متوسط از سه ماه حقوق بیشتر عاید کارگر میکند.
ما حداقل دستمزد را بالا میبریم و مسلماً در قسمت کارگری و زارعین ایران همیشه چندین قدم ما جلوتر از آن هستیم که حتی آنها به فکرشان برسد و مطالبه آن را بکنند. نمیگویم که اگر حرفهای بیربطی بزنند که هیچ کس نتواند انجام بدهد، ولی همیشه چندین قدم ما در مقابل و در جلوی پیشبینیها قرار داشتیم و حقوقی که حقه مطالبه مخصوصاً طبقات کارگر و زارعین و در واقع مالکین جدید ایران بودهاست، ما قرار داشتیم و پیشبینیهای لازم را نمودهایم و این دو طبقه را از نعمتهای این مملکت همیشه برخوردار کردهایم.
فلسفه ما البته همانطور که دیدید غیر از اصلاحات ارضی، ملی کردن منابع طبیعی مملکت بود. با این فلسفه که چیزی که ما میگوییم، البته خداوند خلق کرده است و بشر در خلق آن زحمتی نکشیده است، نمیتواند اصولاً متعلق به یک فرد باشد، این متعلق به جامعه و ملت میباشد، مانند مثلاً جنگلها، یک منطقه وسیعی که پر از جنگل است به فلسفه ما نمیتواند تعلق به یک نفر داشته باشد، چون منابع طبیعی مملکت است، همچنین آب، چون در مملکت ما کم آبی هست، باز مطابق فلسفه ما، آب نمیتواند تعلق به یک نفر داشته باشد، چون خیلی مورد تقاضا است، ممکن است یک نفر شروع بکند به آب فروشی، کما اینکه این اصطلاح “آب فروشی” را خیلی از شماها شنیدهاید و یکی از مظاهر زشت استثمار فرد به وسیله فرد است که مثلاً یک کسی تشنه باشد، به او بگویند اگر وجهی به من بپردازی من آبی را که رفع تشنگی تو را بکند به تو نمیدهم.
سایر مواد ۱۲گانه انقلاب را همه شما میدانید و با آن آشنا هستید و کار ما، فلسفه ما، به این ۱۲ ماده هم اکتفا نکرده، هر روزی، هر آن، یک چیز جدیدی به نظر میرسد که در عمل انجام میدهیم، در اطرافش هم بحث نمیکنیم، ولی مسلماً هر چیزی که به نظرتان برسد، آن کار را میکنیم و به نظر خودمان هم قانع نیستیم، حتی به کرّات من گفته بودم که اگر هر صاحبنظری، در قسمت دانشگاهی که ما اصلاً تشکیلاتی داریم که یک عده از استادان بنشینند و هر نظری که دارند بدهند، ما آن را با دقت مطالعه میکنیم و مسلماً اگر آن نظرات قابل توجه باشند، با کمال میل این نظرات را ما قبول خواهیمکرد. چون منظور ما بالنهایت ترقی مملکت و خوشبختی مردم است و همچنین از افرادی دیگر، هر چیزی را که ایرانی باشد، برای ما محترم است و نظر صحیح اگر باشد، با کمال میل میپذیریم، چون اینجا لجاجت ندارد، منظور فرد نیست، شخص نیست، منظور مملکت است و نظر صحیح از هر کسی که باشد، مورد قبول قرار خواهد گرفت.
حالا موفقیت ما در قسمت نفت چقدر عظمت داشت، این به جای خودش، در هر زمینه دیگر هم همین طور.
مملکت ایران امروز با فاصله زیاد، از لحاظ ترقی در رأس کشورهای در حال ترقی دنیا قرار دارد. این مملکت سه سال دیگر چه خواهد بود؟ هشت سال دیگر، یعنی بعد از برنامه پنج ساله ششم، چه خواهد بود؟ و همچنین سیزده سال دیگر، مطلبی است که خیلی نمیتواند از نظر صاحبنظران پوشیده باشد. اگر خدا بخواهد و کارها به همین طریق جریان داشته باشد.
از این موفقیتهای عظیمی که ما در صحنه داخلی و خارجی به دست آوردهایم، حالا وارد سیاست داخلی میشویم.
مسلماً یک عدهای که میشود گفت به حق، چون سر کار بودند، اگر لایق نبودند که آنها را سر کار نگاه نمیداشتیم، استفاده کرد. اینها هم چون ما گفته بودیم که تشکیلات سیاسی داشته باشید، یا از اول وارد دستگاههای سیاسی بودند یا بعد کمکم آن دستگاهها را به وجود آوردند و کار مسلماً به اینجا رسیده که دستگاه سیاسی یا حزبی که متعلق به دستگاهی است یا دستگاهی که متعلق به حزب است، قاعدتاً باید این طور باشد که بر سر کار است. این از کارهای عجیبی که ما در این مملکت کردیم خودبهخود استفاده میبرد. چون این همه کاری که برای کارگر میشود و انجام میشود، دستگاهی که سر کار است مسلماً استفاده میبرد. اجازه هم دادیم که برود به کارگر بگوید که من برای تو این کارها را کردهام. بسیار خوب، بگوید، برای زارع همین طور، دومیلیارد تومان سال دیگر برای کشاورزی ما خرج خواهیمکرد، مثلاً بانک کشاورزی در سال آینده برنامه وام دادنش هم محدودیتی ندارد.
خلاصه با یک چنین وضعی برود و به زارع بگوید که آقا من این کارها را برای تو انجام دادهام، از من خوشت میآید؟ میگوید: بله.
در مقابل، یک عده دیگری هستند که فکر میکنم همه شما که اینجا نشستهاید، چون نمایندگان احزاب قانونی مملکت هستید، معلوم نیست که به همان اندازه به کار، به اصول کار، و به فلسفهای که داریم و انجام میدهیم، به نظام شاهنشاهی و به سیاست مستقل ملی ایران مؤمن نباشید، ولی چون ما همیشه فکر میکردیم که در یک مملکتی که به اصطلاح دموکراسی پارلمانی هست، باید احزاب متعددی باشند، یک عدهای از شما که گفتم مؤمن هم هستید یا شاید به تشویق خود ما در واقع رل اقلیت وفادار را بازی میکردید، بازی کردن رل اقلیت وفادار در این مملکت خیلی مشکل است، کما اینکه ما دیدیم که یک دبیر کلی مثلاً حزب مردم تا به حال نتوانست یا مقاومت بکند، یا اینکه رل خودش را بازی بکند، برای اینکه این رل، قابل بازی کردن نیست.
خلاصه مقصود این است که به این نتیجه رسیدیم که باز ما میبینیم صحبت از نفت است، باز صحبت از پیشرفتهای عجیب و غریب ایران در صحنه بینالمللی است. باز میبینیم که تحریکات در این مملکت شروع شده.
امروز کارگر ایرانی را نمیشود تحریک کرد، امروز زارع ایرانی را تحریک نمیشود کرد، امروز فقط کاسب ایرانی را نمیشود تحریک کرد و تقریباً تمام طبقات مختلف مملکت را اگر ما در نظر بگیریم، اینها اصلاً قابل تحریک نیستند، برای اینکه میبینند مملکت در چه حالی است، زندگی شخصی خودش را میبیند که چیست، کما اینکه همین یک سال اخیر کارهایی که ما برای مردم انجام دادیم، مثلاً از این قبیل است که نه فقط تحصیلات عمومی تا مرحله نهایی یعنی اتمام دانشگاه مجانی است، ما تا هشت کلاس اول، حتی به شاگردان صبحها نان شیرینی و شیر، بالاخره یک چیزی که همطراز این کالری و ویتامین داشتهباشد، میدهیم که میل بکنند. این مخارج از خرج زندگی یک فامیل ایرانی کسر میشود. یعنی به همین تناسب قدرت خریدش اضافه میشود. در سال ۵۴ شاید ما هفت میلیارد تومان حداقل به این پنج ماده مثل نان و گوشت و قند و چربی یعنی روغن نباتی و برنج، دولت کمک پولی میدهد، یعنی به همین تناسب، مردم کمتر از جیبشان خرج میکنند چون قیمت حقیقیاش هفتمیلیارد تومان بیشتر از آن چیزی است که مردم میپردازند. این هفت میلیارد تومان به قدرت خرید و خرج کردن مردم اضافه میشود. ما پیشبینیهایی که میکنیم خانهسازیهای وسیع، متأسفانه یک قدری طول خواهدداشت، ولی وقتی که عرضه خیلی زیاد شد، مسلماً تقاضا کمتر میشود، پس قیمتهای کرایه خانهها پایین میآید، اضافه بر اینکه مردم دارای مسکن صحیح و تمیز و خوبی خواهند شد.
کمکهای دیگری که به زندگی فامیل ایرانی شدهاست، متعدد است، به طوری که احتیاجات وارداتی مملکت در سال ۵۳ نسبت به سال ۵۲ (اگر لازم شد میگوییم که دولت رقمهایش را منتشر بکند) که ما برای اینکه همه سیر باشند و چون همه قدرت خرید هم دارند، تقاضا میکنند، مجبور شدیم که دو میلیون و نیم تن گندم وارد بکنیم، چند صدهزار تن برنج وارد بکنیم، چقدر روغن نباتی وارد بکنیم، تمام برای این است که مردم میخرند، پول دارند و میخرند. منظور این بود که با این جریانات کسی را تحریک نمیشود کرد.
عدهای را میشود تحریک کرد که بیکار باشند، یا اینکه به اندازه کافی به آنها توجه نشود، هم از لحاظ اخذ تماس و ایجاد یک نوع ارتباط و هم شاید بیتوجهی در تربیت آنها، به هر صورت، ما یک نغمههای حقیقتاً خجالتآوری میشنویم که اصلاً از یک نفر ایرانی قابل انتظار نیست و این صحنه همیشه تکرار شده، درست در موقعی که ایران در یکی از مدافعات مهم تاریخی خودش قرار داشته، و این البته قابل قبول که نیست و کار را به جایی رسانده که البته نه این، هزار دلیل دیگر هم دارم، مطالبی که من امروز ذکر میکنم، برای حال و برای آینده است.
ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی روشن و تمیز از هم جدا بکنیم: کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند، و کسانی که ندارند.
به آنهایی که دارند، من امروز این پیشنهاد را میکنم که برای اینکه رودربایستی در بین نباشد، یک کسی از قیافه یک نفر خوشش میآید، یکی کسی خوشش نمیآید، برای اینکه هیچ کدام از اینها نباشد، ما امروز یک تشکیلات جدید سیاسی را پایهگذاری میکنیم و اسمش را هم بد نیست بگذاریم، یا “رستاخیز ایران”، یا “رستاخیز ملی”.
ببینید که یک چنین سابقهای بوده یا نبوده، اگر یکی از این اسمها بدون سابقه بوده، انتخابش میکنیم. رستاخیز ایران در مرحله اول، چون هم رستاخیز و هم ایران، اسم فارسی است. رستاخیز ملی در مرحله دوم، به شرط اینکه اشکالات حقوقی یا قانونی راجع به کلمه رستاخیز ایران باشد.
و برای اینکه وقت را هم تلف نکنیم و هیچ کدام از اساس فعلی ما حتی برای یک ثانیه، یک ساعت، متزلزل نشود، اینجا میگویم امیرعباس هویدا، نخست وزیر به جای خودش، ولی او را ما فعلاً لااقل برای دو سال به دبیر کلی این تشکیلات جدید پیشنهاد میکنیم، شاید باز برای دو سال اول رئیس هیأت اجرایی این دستگاه و رئیس دفتر سیاسی را هم پیشنهاد بکنیم و این پیشنهادات را هر چه زودتر در یک اجتماعی که هر حزب سیاسی ایران که مایل باشد وارد این تشکیلات جدید بشود و دستجات دیگر که الحاق خودشان را به این تشکیلات جدید اظهار بدارند، در یک مجمع عمومی که لازم هم نیست خیلی مفصل باشد، ولی یک نمایندهای از هر کدام، لااقل یک یا چندین نماینده تامالاختیار از این دستجات باشند، این را به تصویب خودشان برسانند.
پس فکر من این است که هر ایرانی که صف خودش را مشخص کرده و به این دسته اول و گروه اول تعلق دارد، یعنی به قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و به انقلاب ششم بهمن، حتماً وارد این تشکیلات سیاسی بشود. از زارع ایرانی، دیگر صحبت اینکه این دسته برود زارع را به سوی خود بکشد، آن دسته برود بکشد، در بین نخواهد بود، همه یکسان خواهندبود، همه یک تشکیلات خواهندداشت. در داخل این تشکیلات بزرگ، اختلافات سلیقه بر اساس آن سه اصل کلی کاملاً مجاز است. ما میبینیم احزاب بزرگ دنیا به کلی یک کلمه و یک زبان نیستند، در داخل یک حزبی جناحهای مختلف هست، بعضی اوقات این جناح پیش میرود، بعضی اوقات آن جناح پیش میرود. پس در داخل این تشکیلات بزرگ سیاسی مسلماً بعد از دو سال، بعد از چهار سال، افرادی که بیشتر با هم همسلیقه باشند، در جناحهای مختلف این تشکیلات سیاسی همدیگر را پیدا خواهندکرد و آنهایی که کمکم بعد از چهار سال که ما تشخیص خواهیمداد در داخل این تشکیلات بیشتر اکثریت داشتند یا بیشتر نزدیک بودند به مصالح مملکت، ما میتوانیم برای امتحان از آنها بخواهیم که در واقع مسئولیت اداری مملکت را به دست بگیرند، بدون اینکه تشکیلات سیاسی مملکت به هم بخورد.
این چیزی که الان در احزاب سیاسی فعلی قانونی مملکت که ما میخواستیم اینها مواظب همدیگر باشند و با انتقادات صحیح دستگاههای دولتی و مملکتی را هدایت بکنند در داخل خود تشکیلات خواهیمداشت. ولی همه در تحت یک پرچم، در تحت یک فلسفه و با یک تشکیلات بسیار منظم باید منافع این مملکت را در حال و در آینده حفظ بکنید. فرد فناپذیر است و من هم یک فردی هستم. الان که با شما صحبت میکنم به طور طبیعی هیچ دلیل ندارد که من فردا اینجا نباشم. ولی هیچ وقت، هیچ چیزی معلوم نیست، چون عمر انسان به دست خداوند است. ما باید پیشبینی همه کار را بکنیم.
کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد و مؤمن به این سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی، یعنی به اصطلاح خودمان “تودهای”. یعنی باز به اصطلاح خودمان و با قدرت اثبات: بیوطن. او جایش یا در زندان ایران است، یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش میخواهد، برود. چون ایرانی که نیست، وطن که ندارد و عملیاتش هم که قانونی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است.
یک کسی که تودهای نباشد، بیوطن هم نباشد، ولی به این جریان هم عقیدهای نداشته باشد، او آزاد است، به شرطی که بگوید، به شرطی که علناً و رسماً و بدون پرده بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم، ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم. ولی به اصطلاح دودوزهبازی کردن و در هنگام وقوع یک خبر یا یک سر و صدا پنهان شدن و این بازیهایی که بعضی اوقات ما میبینیم، این دیگر قابل قبول نیست.
هر کسی مردانه باید تکلیف خودش را در این مملکت روشن بکند. یا موافق این جریان هست، یا نیست. اگر گفتم جنبه خائنانه دارد، که تکلیفش روشن است. اگر جنبه خائنانه نداشتهباشد، از لحاظ فکری، یک جریان دیگری دارد، او آزاد است در این مملکت. اما توقعاتی دیگر، نداشته باشد، ولی ضمناً هم به کلی در پوشش قوانین ایران از لحاظ فردی و اجتماعی محفوظ.
توقع ما این است که همه، هر شخصی که به سن قانونی رأی دادن رسیده باشد، از همین حالا، از فردا، در اولین فرصت تکلیف ملی خودش را روشن بکند، و یا به این تشکیلات وارد بشود یا اینکه تکلیف خودش را روشن بکند. همانطور شاید خیلی از مطالب را من مرتباً تکرار میکنم، برای اینکه حرف توی حرف میآید. کارگرهای ایران مسلماً در صفوف اول افرادی که به این تشکیلات ملحق بشوند خواهندبود، زارعین ایران از آنها کمتر نخواهندبود و به خصوص کسانی مثل استادان دانشگاه، استادیاران، دانشیاران، فرهنگیان، تمام کسانی که درس میدهند، معلم هستند، باید افراد مملکت را برای آینده تربیت بکنند، اینها مسئولیت خیلی سنگینی دارند، این مملکتی که ما سه سال دیگر به این مرحله میرسانیم، هشت سال دیگر به آن مرحله و سیزده سال دیگر به آن مرحله و تا ۲۵ سال دیگر به یک مرحلهای که فکر میکنیم جزو پنج مملکت عالی دنیا قرار میگیریم، این با یک مشت افراد بیسواد که درست شدنی نیست، اگر جداً اینها درس نخوانند، مغزهایشان را پر نکنند و یک عدهای دنبال کار تولیدی، یک عدهای دنبال تجسس و تفحص نباشند، ما چطور به این مراحل برسیم؟
کافی نیست فقط ما ماشینها را بخریم و آخرین سیستم ماشین را بیاوریم در این مملکت به دست متخصص خارجی سوار بکنیم، بعد اینجا عاطل و باطل بماند، برای اینکه گرداننده این چرخ که باید ایرانی باشد، درسنخوانده باشد. یک دقیقه وقت این مملکت و وقت افراد این مملکت را تلف کردن در درس نخواندن و رفتن دنبال شعارها، و به قول آنها که گرفتار شدهاند، میگوییم چرا این کار را میکنید، میگویند ما به رادیوهای بیگانه گوش میدهیم، ننگ از این بالاتر نمیشود.
این مملکتی که این آتیه را دارد که دنیا شناخته و آن را کمکم قبول کرده این باید به دست افرادِ پُر اداره بشود، نه افراد خالی. افراد پر هم موقعی خواهید داشت که زحمت بکشند، درس بخوانند، در کارگاهها امتحان خودشان را بدهند و بالاخره به آن مدارج علمی برسند.
این صحبتهایی که من کردم، تکلیف خیلی چیزها را روشن میکند، منجمله تکلیف انتخابات آینده را، ما همهاش صحبت از آزادی انتخابات کردهایم که مسلماً مراعات میشد، ولی الان آزادی انتخابات به معنای بیشتری خواهدبود، برای اینکه آن گروههایی که عضو به اصطلاح حزب اکثریت نبودند، با تمام آزادیهای انتخابات، موفقیت برایشان خیلی مشکل بود. پس یک عدهای از افراد این مملکت به طور اتوماتیک از هر گونه موفقیت سیاسی محروم میشدند. الان چون در داخل همان تشکیلات بزرگ ملی خواهدبود، آزادی انتخابات در واقع در بین خود تشکیلات جدید خواهدبود.
اگر تشکیلات جدید مثلاً دید که یکی از این افرادی که از احزاب دیگر، یعنی غیر اکثریت که با اکثریت یکی خواهدشد، اگر این در یک جایی زمینه بهتری داشتهباشد، طبعاً کاندیدای حزب جدید ملی خواهدبود، یعنی برای همه کس امروز ما امکان فعالیتهای سیاسی آزاد و صحیح را حقیقتاً فراهم کردیم، و الا با این وضع عدهای از افراد شایسته درجه یک مملکت فقط به خاطر اینکه یا بنا بود که به اصطلاح رل اقلیت را بازی بکنند یا غیره، از یک امکانات سیاسی منع و محروم میشدند.
پس، اصول فلسفه انقلاب ایران، انقلاب ششم بهمن محفوظ خواهد بود، قانون اساسی ایران محفوظ، نظام شاهنشاهی ایران که فکر نمیکنم بدون آن، این کارهایی که انجام شد امکان پذیر میشد، یعنی بازهم تکرار میکنم اگر من که این کارها را کردم، شاهنشاه ایران نبودم، مسلما نمیتوانستم این کارها را انجام بدهم. این نظام، این مملکت را تا بیست و پنج سال به همان آمال بزرگ ملی ما خواهد رساند و فکر میکنم یک مدتی که بگذرد چنین تشکیلاتی طوری استحکام پیدا بکند، برای اینکه خیلی کم خواهیم دید افرادی که در این مملکت باشند و به این جریان اعتقاد نداشته باشند و این فکر میکنم که چیزی باشد که بعد از من دوام پیدا بکند و با خود آدم از بین نرود.
تاریخ ایران همیشه شاهد پستیها و بلندیها بوده؛ بلندی موقعی که شاهنشاهان بزرگی داشته، و پستیها موقعی که دوره انحطاط شروع میشده؛ ولی کار ما باید این باشد که از این به بعد، این خط را با اعوجاجات خیلی کمی دنبال بکند، و ملت ایران دیگر هیچوقت دچار انحطاط نشود. به هر صورت و اگر پیشآمدی بکند همیشه برای بهتر باشد، ولی دیگر بدتر نشود.
البته این ماموریت جدیدی که به امیرعباس هویدا به عنوان دبیرکلی دادیم، اضافه بر کارهای دولتی و نخست وزیری – گو اینکه اصولا زیاد موافق نیستم که نخست وزیر دبیرکل هم باشد، برای آنی که دو کاری است که هر دو، تمام وقت انسان را میگیرد. حالا نخست وزیر ما چقدر در شبانه روز کار میکند، لابد همهتان میدانید زیاد میکند، ولی شاید تا دو سال دیگر هم بتواند دوام پیدا بکند و از پا درنیاید، و یک امر خیلی حساسی است که به او سپردیم، و چه مسلما نخست وزیر در کارهایش هیچوقت به شکل افراد نگاه نخواهد کرد که از قیافه کسی خوشش بیاید یا نیاید، و هم چنین افراد دیگر. این تشکیلات، تشکیلات بزرگ ملی است، جنبه فردی ندارد و یک کار عظیمی است که مثل سایر کارهای این مملکت مثل انقلاب ممکلت، مثل سیاستهای دیگری که ما دست به آن زدیم این را پیش خواهیم برد، و جوابی که از فردا از ملت ایران خواهیم شنید، در قبولی یک چنین سیاستی بهترین نماینده افکار مردم ایران و بهترین ضامن پیشرفت سیاستهایی است که از بهمن ۱۳۴۱ به این طرف به چشم خودشان دیدند و ضمنا مطالب و پیش آمدهایی است که میتوانند همه فرض کنیم در همین یک نسل آینده، در بیست و پنج سال آینده، پیش خودشان مجسم بکنند.
فکر میکنم اغلب مطالب را در اینجا ذکر کرده باشم، ولی تکرار میکنم دبیرکل این تشکیلات جدید را ما اسم آوردیم، رییس هیات اجرایی و رییس دفتر سیاسی را موقع تشکیل آن کنفرانس بزرگ از لحاظ معنوی – والا لازم نیست که از لحاظ جمعیت خیلی زیاد باشد – و امیدوارم که همه طبقات ایران از کسانی که به سن رای دادن قانونی رسیده باشند، دیگر انتها ندارد، کسانی که همه فعال و زنده هستند، مخصوصا مردان و مخصوصا زنان، از یک چنین جنبش بزرگ ملی و سیاسی خودداری نکنند.