بیانات شاهنشاه در اجلاسیه کنگره بزرگ ملی بزرگداشت انقلاب شاه و مردم، در سالن محمدرضا شاه
حضور در چنین جلسهای، میتوانید تصور بکنید که برای من معنی خاصی دارد. موقعی که امروز را با ده سال پیش مقایسه میکنم.
در آن روز با تمام قلب و وجود خود، اصولی که در آن روز به نظرم امکانپذیر بود، برای رسیدگی و تأیید و تصویب ملت ایران پیشنهاد کردم، و در ششم بهمن، به همان شکلی که میدانید، یا خودتان در آن شرکت داشتید و یا از آن اطلاع پیدا کردید، ملت ایران یکتنه جواب مثبت بدان داد.به آن شش اصل، تا به حال، شش اصل دیگر اضافه شده است. من در کارهایی که انجام شده است وارد نمیشوم. هم در این کنگره نسبت به آن صحبت کردهاید، هم در جراید، شرح آن را خواندهاید، و هم بوسیله رادیو و تلویزیون از آن اطلاع دارید.
صحبتی که باید، شاید بدان اشارهای کرد، این است که کسانی که در آن روز هنوز جوان بودند و سنشان اکتفاء نمیکرد، و بخصوص کسانی که قبل از آن روزها را یادشان نیست – حالا نمیروم خیلی به عقب، یعنی به شهریور ۱۳۲۰، که خوشباوری ما و نداشتن نقشه و ضعف نظامی ما، مملکت ما را در زیر سُمّ و ستور بیگانگان قرار داد؛ حتی برنمیگردم به روزهای زمان جنگ و دوره اشغال. شاید خیلیها حتی مرداد ۱۳۳۲ را نیز به یاد ندارند.
ولی برمیگردم به اشکالاتی که سعی شد از روز تصویب این منشور ملی، از ششم بهمن ۱۳۴۱ تا به امروز، شمهای بگویم برای اینکه در تاریخ ضبط بشود و دیگر یا تکرار نشود، یا اگر تکرار بشود، برای همه روشن و واضح باشد که این یک موضوعی است کهنه و آشنا و شناخته شده.مطلبی که به ملت ایران پیشنهاد کردم و مورد تصویب قرار گرفت، مطلب سادهای نبود. جامعه ایران را یکشبه زیر و رو میکرد. اساس فئودالیته، اساس ارباب و رعیتی، متأسفانه در تاریخ ایران سابقه طولانی داشت. گو اینکه هیچوقت در تاریخ ما آن فاصله طبقاتی که از طبقات پایین، کسی نتواند برخیزد، وجود نداشت، کما اینکه تمام سرسلسلههای سلطنتهای مختلف این مملکت، همه از صف ملت برخاستند. آخرین آن، سرسلسله دودمان خود من، که از سربازی ساده برخاست و به شهریور ۱۳۲۰ رساند، و آن کاری کرد که همه از آن اطلاع دارید.
ولی مع هذا، اصول اجتماعی ایران، بر اساس فئودالیته، نفوذ سیاسی بر اساس تقسیم بین چند گروه معین، و از همه بدتر، دستپروردگان خارجی، که به هر وسیلهای که بود، پشت سر آنها قدرتهایی ایجاد میشد که بتوانند به صاحب و ارباب خود خدمت کنند. یا به عنوان مالک بزرگ یا رئیس قبیله یا یک فلانالدوله یا غیرهای به دنبال اسمش میگذاشتند، و یا متولی مجلس، و یا به اصطلاح سیاستمدار، ولی نخها همه در پس پرده کشیده میشد.
خب، زیر و رو کردن یک همچنین وضعی، بدون عکسالعمل نمیتوانست بماند. دیدیم که بزودی، همان رؤسای قبایل، همان کسانی که از خون مردم ارتزاق میکردند، همان عروسکهایی که به دست خارجی به جنبش میآمدند، با در واقع همعقیدگی افرادی که آلت اجنبی بودند، و در هر حال، کمک تودهایهای بیوطن، سعی کردند که در فارس قیام بکنند، به جایی نرسیدند. در آن قیام در حدود ۷۰ نفر از سربازهای ارتش ایران، جان خود را فدا کردند و در کوههای فارس به قتل و شهادت رسیدند.در پانزدهم خرداد، ارتجاع سیاه با همدستی دایمی تودهایهای بیوطن، کاری در تهران کردند که ننگ آن پاک نخواهد شد. آتشزدن اتوبوسی که پر از دختر محصل مدرسهای، آتشزدن کتابخانه و کارهای وحشیانه دیگر، به خاطر خواهد ماند. ولی این حرکت مفتضحانه، به شب نکشید که خاموش و خفه شد. بعد از آن روز، ارتجاع سیاه از بین رفت.
امروز همان تودهایهای بیوطن، ماسک ارتجاع قشری به خودش میزند، ولی دروغین. چون ارتجاع سیاه در موقعی که از بین رفت، سایرین بهیچوجه مزاحم کار ما نشدند و در خیلی اوقات با جنبش و پیشرفت ایران همگامی کردند و عرق ملی خود را نیز نشان دادند.این حملات وحشیانه، در واقع به ملت ایران بود، به تن ایران بود، اما یک تن و یک ملت، در آن موقع شاید ۲۳ میلیونی، امروز شاید ۳۱ میلیونی، مؤثر نیست. از بین رفتن هزارها نفر، مؤثر نیست. میبایستی به راس حمله میشد؛ کما اینکه در ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ این سوء قصد شد، ولی مقدّر نبود. همانطوری که از روز اول زندگیم فکر میکردم، خداوند مأموریتی برای من قائل است که تا روزی که آن مأموریت تمام نشده است، هیچ چیز نمیتواند مانع کارم بشود.
این حمله به راس، اگر به آن طریق ادامه نداشت، به طریق تبلیغاتی ادامه داشت، و به یک شکل دیگری، حمله به اشخاصی که در مقابل آنها روی وظیفه شغلی که داشتند خدمت میکردند، مورد سوء قصد قرار گرفتند.
اگر ارتجاع سیاه و تودهایهای بیوطن، بخواهند که انقلاب سفید ایران را گلگون بکنند، هیچ مانعی ندارد. این خونهایی که در راه وطن ریخته شد، تمام گلهای سرخی است که در مزرعه ایران روییده و بدان زیبایی بخشیده است.
از بین بردن افراد، به شکل وحشیانهای مدتی ادامه داشت. یک عده از خدا بیخبر و قاتلین بالفطره، با حیله و تمهید و ناجوانمردانه، از پشت به یک عدهای حمله کردند. موقعی که گرفتار میشدند، اِبا نداشتند که در راه فرار خود، هر کی که در سر راه پیدا میشد بزنند؛ کما اینکه دو طفل ۴ساله و ۵ساله نیز زیر رگبارهای مسلسل از بین رفتند. یک مادر با یک دختر ۲۰ساله، پر از آرزو، پر از امید، موقعی که از مقابل یک اتومبیلی که میبایستی منفجر بشود عبور میکردند، آن کسی که روی دگمه فشار میداد، با وجودی که میدید این دو زن در همان موقع عبور میکنند، دگمه را فشار داد. تکّههای گوشت این زنها روی دیوار و درخت پیدا شد.
مملکت راه خودش را ادامه داد. تاریخ نمیایستد، پیشرفت مملکتی موقعی که شروع میشود، متوقف نمیشود.
و همین است که میخواهم بگویم، که با وجود این قبیل اتفاقات، انقلابی که خود من از این به بعد فقط بدو به عنوان چیزی که بر شما هم معروف است، فقط «انقلاب شاه و ملت» خواهم گفت، [کف زدن حضار]، و اسم انقلاب سفید را میسپاریم فقط به روز بهمن ۱۳۴۱، به سیر دایمی خود ادامه میدهد.
در این دوازده مادهای که الان ما میشناسیم، ببینید در چند مادهاش تغییراتی پیدا شده است.
اصل اول انقلاب، که از همه مهمتر بود، اصلاحات ارضی بود، اصلاحات ارضی دو سال است که تمام شده است. امروز زارعین آزاد ایرانی، یا در شرکتهای تعاونی هستند، یا در شرکتهای سهامی زراعی. هر کسی که زمینی را زراعت میکرد، امروز صاحب زمینش است.
[کف زدن حضار]
تکامل انقلاب کشاورزی ما در این است که روابط ظالمانه ارباب و رعیتی که تمام شد، و امروز که زارع ایرانی یا در شرکت تعاونی و یا در شرکت سهامی زراعی، صاحب خودش است و برای خودش کار میکند، یا بطور انفرادی یا بطور دسته جمعی، قسمت دیگر کشاورزی ایران، روی اساس مکانیزه شدن روی سطوح وسیع است، چه در بخش خصوصی و چه در مزارع بزرگ دولتی.تکامل سیر انقلاب ما در فصل اول، این است که در شرکت تعاونی، آن زارع وسایل بهتر و بیشتر کار برایش فراهم بشود، درآمدش بالا برود، واسطهها بین او و مصرف کننده به حداقل برسد. در صنایع کشاورزی که ایجاد میشود و یا مستقیماً مربوط به شرکت تعاونی خودش است، و یا حتی در شرکتهای دیگر او بتواند مثل کارگری که سهم میخرد، او هم سهم بخرد. همینطور برای شرکت سهامی زراعی.
این سیر تکامل است. آن چیزی است که باید زارع ایرانی بدینوسیله در چند سال دیگر، در موقع رسیدن به مرزهای تمدن بزرگ، یعنی در ده سال دیگر، درآمدش را تقریباً مساوی با درآمد کسانی که در شهر کار میکنند برساند، بلکه بعضی اوقات، بیشتر.در قسمت دیگر که مهم تشخیص میدهم، چون در هر قسمت اگر بخواهیم صحبت بکنیم، خیلی طولانی خواهد شد، آن قسمت امور صنعت و کارگری ایران است که تا چند سال دیگر اکثریت ملت ایران را تشکیل خواهد داد. روز اولی که ما صحبت کردیم، صحبت فروش سهام کارخانجات دولتی برای پشتوانه اصلاحات ارضی بود. آن روز البته به فکر میرسید که این سهام را افرادی که پول دارند میخرند، اتفاقاً نخریدند.
صحبت این شد که کارگران تا ۲۰ درصد سود سهام کارخانجات، شریک بشوند. به طرق مختلفی که شما کارگران، خوب به آن آشنا هستید.
تکامل این کار چطور شد؟ یکی این که این ۲۰ درصد سود سهام کارخانجات، بطور دقیق و حقیقی و کنترل شده، این حتماً به دست کارگر ما برسد. قوانین لازم وضع شده و وضع خواهد شد.
ولی سیر تکاملی دیگر این است که ما خواستیم از صاحبان صنایع، که حداقل ۳۳ درصد تا ۴۹ درصد سهام خود را اول به کارگران و کارمندان کارخانه خود عرضه بدارند، و این مطلب را تا سه سال، پنج سال تکرار بکنند، و اگر کسی پیدا نشد که به مقدار ۴۹ درصد بخرد، این را در معرض تقاضای عمومی قرار بدهند.
کارگر ما که با ۲۰ درصد شرکت در سود سهام، دیگر آن کارگر استعمارشده و استثمارشده نبود، امروز یک قدم جلوتر میرود و خودش یک قسمت، مالک کارخانه میشود.
[کف زدن حضار با فریادهای جاوید شاه]در روزهای اول عرضه سهام کارخانجات چون خیلی دقت شد که هر کارخانهای بیخودی سهم خودش را عرضه نکند، کارخانجاتی که کنترل شده و دارای سود خیلی بالا و خوب هستند، سهامشان را عرضه کردند و میتوانم بگویم فعلاً با یک استقبال بینظیر و غیر قابل انتظاری این کار پیشرفت کرده است.
و اما دستور من به دولت این است که هر صرفهجویی که در هر قسمتی پیدا بشود، اولین کاری که بکنند، این صرفهجویی را برای تهیه سرمایه کافی برای اینکه بوسیله این سرمایه، کارکنان کارخانجات دولتی نیز بتوانند از سهام کارخانجات خصوصی بخرند، آن هم امکانپذیر باشد.
[کف زدن حاضرین]پس زارع ما که در تعاونیها و شرکتهای سهامی زراعی عضو است، در آینده باید بتواند از سهام کارخانجاتی که مستقیماً با کشاورزی و صنایع غذایی تماس دارد و همچنین در کارخانجات صنعتی بخش خصوصی و بخش دولتی سهامدار باشد و مالک. در کارخانجات صنعتی چه بخش خصوصی، چه بخش دولتی، امکان مالکیت در صنایع مملکت، تا ۴۹ درصد فراهم خواهد شد.
در چند نطق خود صحبت از دموکراسی اقتصادی و اقتصاد دمکراتیک کردم. فکر میکنم این توضیحاتی که قبلاً دادم، بازگوی روشن و حقیقی این اصول است که اقتصاد به نفع جامعه باید شکوفان باشد. و در جامعهای که بر اساس عدالت اجتماعی باشد، نوع اقتصاد هم این چیزی است که الآن به شما توضیح میدهم، آن که تمام صنایع سنگینی که بر قیمتها بتواند تأثیر بگذارد، مثل صنایع محرک انرژی یعنی نفت و گاز و پتروشیمی، صنایع فولاد که مشتقات آن از حساب خارج است، و تصمیم گرفتیم که صنایع مس هم همینطور باشد، این باید به توسط دولت که به نام جامعه خدمت میکند اداره بشود، به نفع جامعه، به نفع مملکت.
[کف زدن حاضرین]اگر این صنایع منفعتی دارد، که در آن هم بعضیها که اینقدر مهم نیست، کما اینکه گفته بودیم در بعضی از صنایع مشتقه از صنعت نفت، سهام آن هم به کارگران خود آن کارخانجات عرضه بشود، منافع این خرج چی میشود؟ خرج ساختن مدارس، مدارس ملی، دانشگاهها، و سرویسی که دولت به ملت میدهد. یک قسمتش صرف چی میشود؟ امنیت شما. که شب آسوده بخوابید. که در راههای مملکت با خیال راحت سفر کنید. [کف زدن حاضرین] بالاخره مرزهای مقدس مملکت را حراست کنید.
سیاست تدافعی ایران روشن است. در هزار و چند سال پیش، فردوسی گفته بود:
چو ایران نباشد تن من مباد [کف زدن حاضرین]
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد [کف زدن حاضرین، با فریادهای جاوید شاه]در آن موقع نه اصلاحات ارضی بود، نه سدی بود که در زیر آن مزارع خرم و سرسبز کشت بشود، نه کارگری که سهامدار کارخانهای که در آن کار میکند، ولی وطنپرستی و ملیت و غیرت بود. [کف زدن حاضرین]
در تاریخ ملل دیگر هم ما همین حمیت و غیرت را دیدهایم. در موقعی که ناپلئون امپراطور فرانسه، حاکم تقریباً تمام اروپا، به روسیه لشگرکشی کرد و به مسکو رسید، خود روسها مسکو را آتش زدند و او برگشت. منتهی از کجا عبور کرد؟ همه چیز خراب شده بود. فقط یک اسم میارم و عبور از رودخانه برزینا. رسید فکر میکرد که از رودخانه عبور میکند، پل آن را خراب کرده بودند.
بعد از آن دیدیم که ملت اسپانیا، باز در مقابل ناپلئون، در تمام مدتی که قوای خارجی در خاکشان بود، هر روز، هر شب، پشت هر دیواری، پشت هر بتهای، هر درختی یک اسپانیولی بود، یا جان خودش را فدا میکرد و یا یک سرباز خارجی را میکشت.
باز دیدیم در جنگ دوم که ارتشهای هیتلری به روسیه، این دفعه روسیه شوروی حمله کردند، و این ملت که نمیخواست زیر بار خارجی برود، همه چیز را در مقابل دشمن خراب کرد. کارخانجات را خراب کرد یا منتقل کرد. کارخانه دومرتبه ساخته میشود، منزل دومرتبه ساخته میشود، استقلال دومرتبه به دست نمیآید.
[کف زدن حاضرین و فریادهای جاوید شاه، جاوید شاه]من که مسئولیت حفظ این مملکت و ادای سوگند خود را دارم، عنوان کردهام، دو بار روی حسن نیت، کشورمان اشغال شد، و چهها کشیدیم ما از این اشغال؛ این دویی است که سه نخواهد شد.
بگذارید معنی بکنم؛ یعنی با قبول ما سه نخواهد شد؛ اگر بشود، از روی نعش ما خواهد بود.
[کف زدن حاضرین با فریادهای درود به شاهنشاه]برای جنگ میهنی، اضافه بر ارتش ملی، شرکت همگانی است. در آن جایی است که میتوانید مجسم بکنید وظیفه نیروی پایداری چیست. آیا دهقان آزادشده ایرانی، آن موقعی که آزاد نبود و مالک زمین خودش نبود و جانش را برای وطنش میداد، امروز با وضعیت جدید، این کار را نخواهد کرد؟ [کف زدن حاضرین]
اگر در صفوف ارتش ملی ایران نباشد، در ده خود، در کاشانه خود، اگر لازم باشد در تشکیلات پایداری، در پشت تختههای سنگ، در گذرگاهها، در حمله به عقبه دشمن شرکت خواهد کرد. [کف زدن حاضرین]
آیا کارگری که خودش سهمی از آن کارخانه دارد، آیا او برای حفظ نه فقط مال خود، ولی این کارخانهای که ایجاد کار میکند، به عده زیادی نان میدهد، به مملکت قدرت اقتصادی میدهد، آیا حاضر خواهد شد که این کارخانه را دشمن اشغال بکند و او برای دشمن در آن جا کار بکند؟ …
[فریادهای هرگز، هرگز همراه با فریادهای جاوید شاه]پس موقعی که وظیفه ملی و میهنی ما روشن شد، اندکی بپردازیم به آینده، چون تا امروز را خودتان میدانید.
باید اشارهای بکنم به ترقی تکنولوژی در دنیا.
از کسی شنیدهام که در پانزده سال اخیر ترقی تکنولوژی در دنیا مساوی است با تمام تاریخ بشریت. و ممکن است در پنج سال آینده باز هم یک همچنین پیشرفتی بشود. وظیفه ما این است که در زمره ملل درجه یک دنیا قرار بگیریم و در واقع توانایی آن را هم داریم، برای اینکه مملکت شما هم منابع طبیعی دارد و هم منابع انسانی، منتها منابع انسانیاش را باید تربیت کرد. این تربیت چه در قسمت فنی و مهارت است، و چه در بالاترین سطوح علمی دانشگاهی. منتها صدها هزار کارگر فنی درجه یک میخواهیم و چند هزار دانشمند بزرگ سطح بالا.
ولی این تکنولوژی مدرن برای ما چه خواهد آورد؟ تا آخر این قرن، شاید سه الی چهار روز کار در هفته بیشتر نباشد. روزی چهار الی پنج ساعت کار بیشتر نشود. یکی از مطالبی که باید ما حل بکنیم، چگونه اوقات بیکاری را ما برای مردم حل بکنیم.
انسان یک هفته، دو هفته، یک ماه ممکن است اوقات بیکاریاش را بخوابد، ولی بیشتر از این خسته میشود. اوقات بیکاری در یک جامعه پیشرفتهای که ما میگوییم میرسد به تمدن بزرگ، بوسیله فرهنگ و تفریحات سالم پر میشود. یعنی کسانی که اپرا دوست دارند، کسانی که کنسرت دوست دارند، کسانی که سیرک دوست دارند، کسانی که تماشای این قبیل چیزها را دوست دارند، باید به اندازه کافی سالنهای اپرا، سالنهای کنسرت، سالنهای تئاتر، نمایش، همه چیز برایشان فراهم باشد. کسانی که ورزش میکنند، و امیدوارم تمام کسانی که هنوز سن و سلامتی بهشان اجازه بدهد، به هر طریقی، یا در زیر سقف یا در فضای آزاد ورزش بکنند، باید این فضاها را برای آنها فراهم کرد. و این کار را از حالا باید کرد. همین است که دستگاه مسئول حاکمه، یعنی دولت، فضای لازم را با پیش بینی جمعیت مملکت و تمدن مملکت و آن سطح بالای تمدن مملکت، از حالا در نظر بگیرد.این مصادره اموال نیست، این پیش بینی تمدن است. اگر هم مال کسی را میگیرند قیمت معقول آن به او پرداخته خواهد شد.
امروزه ما به جایی رسیدهایم که خوشبختانه میتوانیم بگوییم احتیاجی نیست که هیچ ایرانی فقیرتر بشود، برای اینکه هر ایرانی به حداکثر رشد خواهد رسید. [کف زدن حاضرین]
ولی عدالت اجتماعی، مطلب دیگری است. عدالت اجتماعی آن است که هر کسی بدون تقلب، آخر سال مالیات خود را به نسبت درآمد و به نسبت قانون موجود بپردازد. عدالت اجتماعی آن است که در موقع مرگ و وراثت، مالیات بر ارث پرداخته بشود. بدین طریق تعدیل ثروت عملی میشود.
با داشتن قوانین خوب، با یک نسل یا دو نسل، عدالت اجتماعی خودبخود برقرار میشود. من نه از نقطه نظر غرور، بلکه از نقطه نظر شناختن حقیقت، میل دارم دانشگاههای ایران افرادی را انتخاب بکنند، صاحبنظرانی که ادعایی دارند، هر کسی که نظری دارد، در یک، معروف شده حالا، در زبان فارسی سمینر [سمینار] بهش میگویند، بگوییم یک اجتماعی، بنشینند و اصول ۱۲گانه انقلاب ایران که انعطاف پذیر است، همانطوری که تا به حال تغییرات پیدا شده، این را مطالعه بکنند، با هر چیزی که دلتان میخواهد مقایسه بکنید، و اگر پیشنهادی دارید برای بهبود بخشیدن اصول انقلاب ما، و حتی اصول جدید، من منتظر نتیجه یک همچنین کنفرانسی هستم.و اما گفتم به آتیه فکر میکنیم؛ ملت ایران را در جریان وقایعی که برای ما اهمیت دارد باید بگذارم، برای اینکه یک قسمت از کارهای ما، آینده ما، پیشرفتهای ما منوط بدین است.
مدتهاست ما در موضوع نفت، با شرکتهای عامل، یعنی کنسرسیوم نفتی که در ایران کار میکند – چون شاید پنج شش شرکت دیگری هست که با ما کار میکنند، ولی البته آنها در محدودههای بسیار کوچکتری هستند- مشغول مذاکره بودیم. مذاکرات نه قطع شده است، و نه به جایی رسیده است.
این است که امروز بدون ورود در جزییات، خطوط کلی آن را باید برای شما بگویم.موقعی که در ۱۹۵۴ ما قرارداد نفتی را امضاء کردهایم، که شاید در آن روز بیشتر از آن هم نمیتوانستیم بدست بیاوریم، یکی از مواد قرارداد این بود که شرکتهای عامل، منافع ایران را به بهترین وجهی حفظ خواهند کرد. ما دلائلی داریم که این کار نشده است.
در قرارداد ۵۴، سه دوره تمدید ۵ساله در نظر گرفته بودند، که ضمناً شرط شده بود که منافع ایران حفظ بشود. ما دلائل کافی داریم که مطابق حتی همین قرارداد ۵۴، قرارداد نفت خود را با کنسرسیوم در سال ۱۹۷۹، یعنی ۶ سال دیگر، دیگر به هیچوجه تمدید نکنیم.
[کف زدن حاضرین]البته میدانید که حقوق حاکمیت هر مملکتی به او اجازه میدهد که بر ثروت طبیعی خود نظارت کامل داشته باشد، و اصول منشور ملل متحد و قطعنامههای بخصوصی، در این مورد تصریح دارد که نه فقط ثروت هر مملکتی، ثروت زیرزمینی و رویزمینی هر مملکتی، مال اوست، ولی حتی قراردادهایی که با کمپانیهای خارجی برای بهرهبرداری و استخراج بسته میشود، نمیتواند بدون صوابدید مملکت صاحب ثروت، مورد بهرهبرداری قرار بگیرد. یعنی هیچ کمپانیای نمیتواند بگوید که من میخواهم، مثلاً از نفت، سالی اینقدر استخراج بکنم. مثلاً یک استخراج معقولانهای که بگوییم – فقط محض خاطر ذکر یک رقمی – یک میلیون بشکه معقولانه باشد به نسبت ذخائر، اگر آن کمپانی بگوید من ۲۰۰ هزار بشکه بیشتر برنمیدارم، یا اینکه به عکس بگوید من دو میلیون بشکه برمیدارم، آن حق را به او نداده است. [کف زدن حاضرین]
صنعت نفت، صنعت پیچیدهای است. یک چاهی را اگر بیش از مقدار معین استخراج بکنید، در واقع آن چاه را شما میکُشید. اگر بازیافت مجدد، چون حرف فنی است، اصطلاح انگلیسی آن را میگویم، سکندری ریکاوری [secondary recovery] بازیافتی مجدد یا دوم، نکنند، این حفظ منافع آن مملکت نیست. اگر گازهایی را که لازم هست، دومرتبه در چاه برگردانند، بقول اصطلاح فنی، انژکسیون بکنند، نکنند، این حفظ منافع مملکت نیست، و این کارها در مملکت ما نشده است.
راهی که برای ما میماند، دو تا است: چون مردمانی هستیم که به امضای خودمان پابند هستیم، می گوییم. یک امکان این است که در سال ۱۹۷۹، یعنی ۶ سال دیگر، کمپانیهای موجود به کارشان ادامه بدهند، به شرطی که درآمد هر بشکه نفتی که به ما میرسد، از درآمد ممالک همحوزه ما کمتر نباشد. به شرطی که قدرت صادراتی ایران به ۸ میلیون بشکه در روز برسد. و اگر فاصلهای که حالا تا آن رقم هست، پر نشود، خود ما خواهیم کرد، و خود ما میدانیم با آن نفت اضافی چه بکنیم، در ۱۹۷۹ قرارداد خاتمه پیدا خواهد کرد و شرکتهای فعلی، در آن ردیف بلندی که بعد خواهد ایستاد و مشتری نفت ایران خواهد بود، بدون هیچ مزایایی، مثل دیگری باید بیایند صف بکشند. [کف زدن حضار]
یا اینکه از موقع امضای قرارداد جدیدی، تمام مسئولیتها و هر چه که امروز در دست ما نیست، تمام برگردد به ایران؛ و شرکتهای عامل فعلی، مشتری طویل المدت ما باشند، و ما نفت را به آنها برای مدت طولانی، به قیمت خوب، با تخفیفی که هر کسی به یک مشتری خوبی میدهد، خواهیم فروخت. و این تنها راه این است که او بداند که تا هر موقع که قرارداد طول میکشد، ۲۰ سال، ۲۵ سال، نفت به او میرسد. در صورتی که در آن مرحله دیگری من آنقدر مطمئن نیستم که این نفتها به همین سادگی به خارج، از هر مملکتی صادر بشود.این مطلب باید بزودی برای ما روشن بشود. شق اول، ادامه کار تا ۱۹۷۹، یا مشتری شدن و مطمئن بودن به این که نفت، برای مدت طولانی، با شرایط مناسب در اختیار خواهد بود. ولی، برای اینکه شرط دوم را ما بتوانیم انجام بدهیم، لازم است – بخصوص که صنعت ما توسعه پیدا میکند – بهترین متخصصین خارجی را، یا بطور دسته جمعی و متشکل، یا بطور انفرادی در استخدام خود بیاوریم. برای ما کار بکنند. و در حفظ و نگهداری و تفحص و تجسس، بیش از گذشته، دقت بکنیم؛ و بیش از همیشه، برای اینکه یک صنعت درجه یک مقیاس بینالمللی ایجاد بکنیم، خواهیم کوشید. و برای این کار، از فردا حتی، باید مطالعه کنیم که سازمان شرکت ملی نفت ایران، چطور خودش را برای یک زمان فوری، و یا برای سال ۷۹، آماده و مهیا کند.
اگر موفق به این کار بشویم – در ۷۹ که قطعی است – در آتیه خیلی نزدیکی، این البته یک امری است که اهمیت آن را هر کسی از شما خودش میتواند برای خودش بسنجد.تمام نکات مثبت و پیشرفتهای کار را گفتیم. البته طبیعی است همه چیز مطابق که میل پیشرفت نمیکند. ما خودمان بهتر از هر کسی نواقص خودمان را میدانیم. عمده نقص ما این است که کادرهای فنی به اندازه کافی نداریم، مدارس حرفهای به اندازه کافی نداریم. و متأسفانه موقعی که مدرسه حرفهای درست میکنیم، بعد از چند سالی فوراً به تقاضای این و آن، آن مدرسه حرفهای که باید دیپلمه حرفهای بدهد بیرون، فوراً میخواهد یک برچسب دانشکدهای به سر خودش بزند. فورا یک ورقه لیسانس. آقا بعد میرود پشت میز مینشیند. کارگر فرستادهایم به آلمان فدرال برای یادگرفتن حرفه، برگشته به ایران. البته چند نفر از آنها فوراً برگشتند سر کار اولیهشان. یک عدهای هم میگویند خیر، ما دیگر پشت ماشین نمیرویم. این عیب است. ما هنوز که هنوز است فکر میکنیم که کار دستی، باعث خجلت است. چرا؟ مگر این زارع آزاده ایرانی با دستش کار نمیکند؟ [کف زدن حضار]
مگر میلیونها کارگر دیگر با دستشان کار نمیکنند؟ مگر من نگفتم که بین هیچ ایرانی، دو ایرانی تفاوتی نیست؟ یا بنا باشد، یا کارگر باشد، یا زارع باشد، یا کاسب باشد، با بالاترین مقام دولتی که نخست وزیر مملکت باشد، هیچ فرقی نیست، مگر فرقی که در شغلشان هست.
[کف زدن حضار]یکی اینکه نصیحت از من، برای آماده شدن و عبور از مرزهای تمدن بزرگ، برای آماده شدن به اینکه در زمره ملل زنده و مترقی دنیا باشید، از کودکستان، دبستان، دبیرستان، و دانشکده، بروید دنبال درس خواندن. اگر از همان سنین شروع بکنید به طفره رفتن، این یک اخلاق ثانوی میشود که مآلاً در زندگی به درد شما نخواهد خورد. با سرهم بندی، حقهبازی، یک چند وقتی انسان میتواند یک کاری را پیش ببرد، ولی این کار دائمی نمیتواند باشد. چنته هر کسی که توخالی باشد بالاخره معلوم میشود. [کف زدن حضار]
ما به اندازه کافی معلم خوب نداریم، مخصوصاً در قسمت علوم و ریاضیات. شاید تقصیر کسی هم نیست، مملکت بیش از ظرفیت طبیعی خودش پیشرفت میکند. ولی وسایل مدرن و تکنولوژی این مطالب را میتواند حل بکند. اولاً بهترین نتیجه را از فرستادن جوانان دانشگاهی برای درس در دبیرستانها و دبستانها گرفتهایم.
در ثانی، بهترین معلم علوم یا ریاضی میتواند در یک اتاق درس بدهد و ما کاست (نوار فیلم] او را بگیریم و در تلویزیونهایی که در دبیرستانها و در قسمتهای دیگر کار میگذاریم نشان بدهیم.چند سال دیگر ایران، مهوارهای [ماهوارهای] اجاره خواهد کرد، با هر چند کانالی که لازم است، بگیریم مثلاً دوازده کانال، که سرتاسر ایران را بپوشاند. و کانالهایی که برای تدریس لازم است، به این کار اختصاص پیدا کند، بیست و چهارساعته بیست و چهارساعته. [کف زدن حضار]
دادگستری ما گو اینکه با تشکیل خانههای انصاف و شوراهای داوری، اصلا بکلی وضع زیر و رو شده. کما اینکه میشنیدم چند نفر از سخنرانانی که در این جا سخن گفتهاند، از خانههای انصاف چه گفتهاند. و شما شهریها، از شوراهای داوری هم فکر میکنم خوبی دیده باشید. مع هذا دادگستری ما وسیع است، باید فکر بکنیم که به چه طریقی سرعت بیشتری، تحرک بیشتری در آن ایجاد بکنیم.
یک قسمت دیگر، موضوع انقلاب اداری است، که میگوییم طولانی است و کشش آن زیاد است و هنوز نتیجه نداده است. و عللی هم برای این کار داریم. ولی با تکنولوژی جدید، آن قسمتی که مربوط به دولت میشود، هم دولت باید افرادی را که خودشان را با وجودی که از خزانه این مملکت، یعنی از پول ملت مواجب میگیرند، خودشان را مستخدم مردم نمیدانند، این بهتر است از پشت آن میز برود به هر جایی که میخواهد. [کف زدن حضار]
برای جلوگیری از اتلاف وقت، سیستمهای جدیدی هست، یا میکروفیلم میکنند یا تمام را میگذارند روی کامپیوتر، که هر کسی هر اطلاعی را که میخواهد، در عرض چند ثانیه اون اطلاع جلوش هست، و اگر آدم آدمی حسابی باشد، مراجعه کننده را در عرض چند ثانیه بهش میتواند بگوید بله یا نه. و اما مراجعه کننده هم در این جا شاید بیش از آن کسی که پشت میز نشسته است مسئولیت دارد، که حرف ناحسابی نزند و وقت را تلف نکند، این وقتی که او با یک تقاضای بیخودی تلف میکند، وقتی است که از کسی که احیاناً تقاضای باخودی دارد میگیرد.
مع هذا بازرسی شاهنشاهی از روز تأسیس تا به حال، گزارشاتی که به من میدهد این است که در نقاطی که رفتهاند و در مقایسه این است که تعداد شکایات اگر روز اول فرض بکنید صد شکایت بوده است، امروز حتما از بیست شکایت کمتر شده. و این برای تعریف از خود ما نیست، ولی یک حقیقتی است که هر کدام از شما میتوانید بروید برای خودتان هم تحقیق بکنید.
این بازرسیها روز بروز دقیقتر خواهد شد، چه در اموری که گفتیم و چه بخصوص از این به بعد در کارهای دولت.سازمان برنامه با سازمان جدیدش، یکی از وظایف اساسی آن، بازرسی در کار دستگاههای دولت و ادارات و طرز انجام وظیفه و کار. مأمور دولت هم باید نمره بگیرد در طرز انجام وظیفه. و از یک حدی پایینتر قابل قبول نخواهد بود.
تمام اینها، برای رسیدن به همان مرزهای تمدن بزرگ است.
جامعه ایران بر اساس تعاون باید اداره بشود. حتیالمقدور کار مردم به خودشان سپرده میشود. اگر برای ایجاد یک تمرکزی که لازمه پرتاب کردن این مملکت به جلو بود و اجرای اصول این انقلاب و تکمیل آن، احتیاج به قدرت مرکزی فوقالعاده بود، و هنوز هم شاید تا یک مقداری لازم است، و شاید اصولاً وضع جغرافیایی این مملکت یک حدودی را باید همیشه مد نظر داشته باشد، مابقی را بدهید به مردم. و این کار دارد میشود. از شورای ده، از انجمن شهر، از انجمن شهرستان و استان، [کف زدن حضار] از مجلسهای شورا و سنا و از ایجاد احزاب سیاسی که در قلب روستاها و کارگاهها و مردم باید بروند و منعکس کننده آنها باشند و هدایتکننده آنها در کارهای فنی و اداری، این با اصول دموکراسی اقتصادی و اقتصاد دمکراتیک، از جامعه ایران جامعهای میسازد که میتوانیم بگوییم در او هر فرد ایرانی به یک طریقی، کاملا شریک است. [کف زدن حضار]
البته میشود خیلی صحبت کرد، ولی امکان صحبت در جاهای دیگر هم بوده هست و خواهد بود. و فقط در خاتمه میخواهم این را بگویم که به نظر من، نظر خودم را میگویم، و مطمئن هستم که اکثریت بیش از قاطع، قریب به اتفاق شما ایرانیها هم همعقیده هستید، [کف زدن حضار] تمام این ترقیات مادی که ما را به آن مرز تمدن بزرگ میرساند و خواهد رساند، بدون یک زندگی روحانی و روحی فایدهای ندارد، [کف زدن حضار] و آن را ما آسان، بدون دردسر، بدون گشتن بیهوده، بدون اتلاف وقت داریم، و آن چیست؟ آن مذهب اسلام است؛ مذهب اسلامی که پیغمبر برای ما آورد، نه آن چیزی که به آن اضافه کردند و از آن برای استفاده خود و استفاده خود دکان ساختند. [کف زدن حضار]
مگر دهقانی که زن او حقوق مساوی با او پیدا کرده است و دختر او که امروز درس میخواند، مگر خود او یا زن او یا دختر او، کمتر مسلمان است؟ [کف زدن حضار]
مگر شما کارگرانی که یا زنهای شما یا خواهرهای شما در کارخانه مثل شما کار میکنند، مگر اغلب و اکثریت دستجات مذهبی که در روزهای عزاداری در این شهر راه میافتند مگر از شما تشکیل نمیشود؟ [حضار: صحیح است]
منتهی اسلام، همانطور که گفتم، اسلام روز اول است؛ و این کاری که ما میکنیم، و این مواد انقلاب ایران، تمام استوار بر همان اصول است. [کف زدن حضار]این است که برای شما افرادی که در این کنگره شرکت میکنید، برای ۳۱ میلیون ایرانی، از طرفی تا موقعی که خدا بخواهد، آنچه را که در قدرت من است، به شما، به این جامعه، به تاریخ، عرضه خواهم داشت و بزرگترین پاداش من، پیشرفت شما است.
سلامتی، تندرستی، نیکبختی و سعادت و زندگی بهتری را تحت معنویت اسلام، برای همه خواستار هستم. [کف زدن حضار]